مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
ج – اما در عین حال چون گمان کردهاند که اگر بگویند «فقط قرآن»، دیگر هیچ استناد و استدلالی برای مسلمان و به ویژه شیعه باقی نمیماند، پاسخ وی از همین قرآن کریم ایفاد میگردد: ج/1: بهترین دلیل قرآنی بر وجوب و ضرورت رجوع به امام همین آیهای است که ایشان برای عدم ضرورت رجوع به امام بر آن استناد نمودهاند. این آیه خطاب به مؤمنین، ضمن تأکید بر اطاعت از «اولی الامر» میفرماید: اگر در چیزی اختلاف کردید، حکم آن را به خدا و رسول بگردانید. بسیار خوب، ما نیز میگوییم لبیک و همین کار را میکنیم. اکنون ما راجع به ضرورت امامت و رجوع به امام با هم اختلاف کردیم. خوب چه باید بکنیم؟ بر اساس این آیه مبارکه باید حکم آن را به خدا و رسول (ص) برگردانیم. لذا در مقام اطاعت کتاب خدا را در دست میگیریم و میرویم خدمت رسول خدا (ص) و از وی سؤال میکنیم: یا رسول الله (ص) پس از وفات حضرتعالی چه کنیم؟ آیا خداوند ما را رها کرده و به خودمان واگذار نموده است، یا راهنمایانی قرار داده است؟ ایشان نیز در پاسخ برای ما خطبهی غدیر را [به تصریح کتب معتبر تشیع و تسنن] ایراد میفرمایند و ضمن تصریح و تأکید بر ضرورت تداوم هدایت توسط «امام»، جانشین بلافصل خود و ائمه بعدی تا نفر آخر را به اسم و رسم معرفی میکنند. و همینطور است راجع به سایر اختلافات. ج/2: آیا میتوانیم به حکم آیهی خداوند در اختلافات به رسول مراجعه کنیم، اما پس از این که ایشان حکم را بیان نمودند، بگوییم: نه دیگر، این شد حدیث و ما قبول نداریم؟! آیا جاهلانه و خندهدار نیست؟ آیا معتقدند که پس از وفات رسول اکرم (ص) دیگر هیچ مرجعی برای رجوع در اختلافات وجود ندارد و قرآن و اسلام دیگر تعطیل میشوند؟! یا خیر. بلکه ناچارند بگویند به سنت و سخن ایشان که باقی مانده است «قرآن و احادیث» رجوع میکنیم. و «اطعیوا الله و اطیعوا الرسول» را پس از وفات با رجوع به فرمایشات ایشان تحقق میبخشیم و اگر فرمود: من میروم و کتاب خدا و عترت را برای شما باقی میگذارم/ پس از من امامت باقی است/ امامت نیز من درآوردی نیست و خدا باید تعیین کند/ خداوند نیز جانشینان من را تعیین نموده و به من فرموده تا به شما ابلاغ و معرفی کنم/ من نیز ابلاغ میکنم که «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» - هر کس من اولی الامر او هستم، علی اولی الامر اوست و ...، دیگر چون و چرا نمیکنیم. د: در ضمن در قرآن کریم تصریح شده است که در آخرت هر شخص و هر امتی را با امامش صدا میکنند [خواه امام باطل و خواه امام حق] تا چنان چه در حیات دنیوی به دنبال او بود، در حیات اخروی نیز با او محشور باشد. حال که هر کسی با امامش فراخوان میشود، آیا امام حقی وجود ندارد؟ «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً» (الإسراء، 71) ترجمه: روزى (معاد) كه هر مردمى را با پيشوایشان (امامشان - براى بررسى حسابشان) دعوت مىكنيم. بعداً آن افرادى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده شود نامه اعمالشان را مىخوانند، و به قدر آن رشته باريكى (كه در وسطه هسته خرما است) در حقشان ظلم نخواهد شد. عدهای میگویند: وجود ندارد. بدیهی است که آنان این آیه را تکذیب میکنند. و عدهای نیز میگویند: بر اساس این آیه روشن و آسان و واضح باید وجود داشته باشد. اختلاف را به حکم خدا و رسول او (ص) ارجاع میدهیم و ایشان میفرمایند که امام وجود دارد و آنان را معرفی مینمایند. نظرات شما عزیزان: |
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |