مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
عوامل حبط اعمال در ادعیه
در دعاهایى كه از معصومان رسیده است نیز مسأله ((حبط اعمال ))، مطرح شده است . در بعضى از آنها از گناه یا گناهانى كه موجب ((حبط اعمال )) مى گردد به خدا پناه برده شده و گاهى از آنها توبه و استغفار و طلب بخشش شده است .
در برخى از آنها از گناه خاصى مثل عجب و منت گذاردن نیز، سخن به میان آمده و از خداوند متعال خواسته شده كه این گناهان موجب فاسد گشتن عبادت و اعمال خیر نگردد. 1- از گناهى كه موجب حبط عمل مى گردد به خدا پناه برده شده است : امیر مۆمنان علیه السّلام فرمود: ((اللّهمَّ و اعوذبك ...من الذَّنب المحبط للاْ عْمال )) ((بار خدایا! از گناهى كه موجب ((حبط اعمال )) مى گردد به تو پناه مى برم )) همچنین در جاى دیگر آمده است : ((...اعوذ بك ان اعمل ذنبا محبطا لا تغفره ابدا...)) ((خدایا! از انجام دادن گناهى كه حبط كننده اعمال است و مورد مغفرت تو قرار نمى گیرد، به تو پناه مى برم )) 2- طلب آمرزش از گناهانى كه عمل را حبط مى كنند: ((...واغفرلى الذُّنوب الَّتى تحبط العمل ...)) ((بار خدایا! آن گناهانى كه عمل را ((حبط)) مى كند بر ما ببخشا)) امام چهارم علیه السّلام در دعاى مكارم الاخلاق از خدا، چنین درخواست مى كند: ((خداوندا!] عبادتم را به سبب عجب و خودپسندى ، فاسد مگردان و خیر و نیكى براى مردم را به دست من روان ساز و آن را با منت گذاردن تباه مساز)) 3- طلب یارى از خداوند در انجام ندادن گناهانى كه حسنات را ((حبط)) مى كند: در دعاى روز عرفه كه از امام سجادعلیه السّلام رسیده است آمده : ((...و طوِّقنى طوق الاْ قْلاع عمَّا یحْبط الْحسنات و یذْهب بالْبركات ...)) (([بار خدایا!] خوددارى نمودن از آنچه را كه موجب ((حبط)) حسنات و از بین رفتن بركات مى شود، گردنبند و طوق گردنم ساز (هیچ گاه این كنده شدن و خوددارى از این گناهان را از من جدا مساز)) و باز در این دعا آمده است : ((...و لا تحبط حسناتى بما یشوبها من معصیتك ...)) (([بار پروردگارا!] كارهاى نیك مرا به سبب نافرمانى كردن از تو كه با آنها آمیخته مى شود باطل مفرما)) 4- دعا جهت فاسد نشدن عبادت به وسیله عجب و كار نیك به واسطه منت نهادن : امام چهارم علیه السّلام در دعاى مكارم الاخلاق از خدا، چنین درخواست مى كند: ((...و لا تفسد عبادتى بالعجب و اجر للنّاس على یدى الخیر و لا تمحقه بالمنِّ...)) ((خداوندا!] عبادتم را به سبب عجب و خودپسندى ، فاسد مگردان و خیر و نیكى براى مردم را به دست من روان ساز و آن را با منت گذاردن تباه مساز.))
منبع : عمل در ترازوی حق؛ نوشته مصطفی جعفر طیّاری دهاقان [ دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:عوامل حبط اعمال در ادعیه, ] [ 15:48 ] [ اکبر احمدی ]
[
از کجا بفهمیم اعمالمان قبول شده است ؟ حبط عمل را مَثَل میزنیم به گاوی که نُه مَن شیر میدهد بعد پا میزند، شیر را میریزد. گاو نُه من دوش، این مَثَل فارسی است ولی این در قرآن میگوید: «حبط عمل» یعنی این بنده خدا خیلی جان کند. اما آخرش خراب شد. در این مقاله برآنیم که کمی پیرامون مسئله عمل، قبولی عمل، حبط عمل نکاتی را بیان کنیم. حبط یعنی آدم استخر را پرش میکند، بعد زیرآبش میزند چقدر آب توش است، هیچی پر شد اما چون سوراخ داشت خالی شد. حبط عمل را مَثَل میزنیم به گاوی که نُه مَن شیر میدهد بعد پا میزند، شیر را میریزد. گاو نُه من دوش، این مَثَل فارسی است ولی این در قرآن میگوید: «حبط عمل» یعنی این بنده خدا خیلی جان کند. اما آخرش خراب شد. یک کسی چهارده تا عملیات شرکت کرد در جنگهای پیغمبر بود با امیرالمۆمنین(علیه السلام) در خدمت ایشان شمشیر میزد یعنی از یاران پیغمبر بود در جبهه، از یاران حضرت علی علیه السلام در جبهه بود از یاران امام حسن علیه السلام هم در جبهه بود، عاشورا شد، امام حسین علیه السلام نامه نوشت که بیا کربلا یار من هم باش. گفت: دیگر حالش نیست. نیامد کربلا. بعد هم که شنید امام حسین علیه السلام شهید شده است خیلی غصه خورد. گفت: عمری در جبهه بودهام امتحان آخر رفوزه شدم. این است که انسان نمیتواند تا امروز مطمئن باشد که خوب است و یا بد. یک موقع میبینی فردا صبح خراب میشود. ادامه مطلب [ دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:از کجا بفهمیم اعمالمان قبول شده است ؟, ] [ 8:32 ] [ اکبر احمدی ]
[
از کجا بفهمیم اعمالمان قبول شده است ؟ حبط عمل را مَثَل میزنیم به گاوی که نُه مَن شیر میدهد بعد پا میزند، شیر را میریزد. گاو نُه من دوش، این مَثَل فارسی است ولی این در قرآن میگوید: «حبط عمل» یعنی این بنده خدا خیلی جان کند. اما آخرش خراب شد. در این مقاله برآنیم که کمی پیرامون مسئله عمل، قبولی عمل، حبط عمل نکاتی را بیان کنیم. حبط یعنی آدم استخر را پرش میکند، بعد زیرآبش میزند چقدر آب توش است، هیچی پر شد اما چون سوراخ داشت خالی شد. حبط عمل را مَثَل میزنیم به گاوی که نُه مَن شیر میدهد بعد پا میزند، شیر را میریزد. گاو نُه من دوش، این مَثَل فارسی است ولی این در قرآن میگوید: «حبط عمل» یعنی این بنده خدا خیلی جان کند. اما آخرش خراب شد. یک کسی چهارده تا عملیات شرکت کرد در جنگهای پیغمبر بود با امیرالمۆمنین(علیه السلام) در خدمت ایشان شمشیر میزد یعنی از یاران پیغمبر بود در جبهه، از یاران حضرت علی علیه السلام در جبهه بود از یاران امام حسن علیه السلام هم در جبهه بود، عاشورا شد، امام حسین علیه السلام نامه نوشت که بیا کربلا یار من هم باش. گفت: دیگر حالش نیست. نیامد کربلا. بعد هم که شنید امام حسین علیه السلام شهید شده است خیلی غصه خورد. گفت: عمری در جبهه بودهام امتحان آخر رفوزه شدم. این است که انسان نمیتواند تا امروز مطمئن باشد که خوب است و یا بد. یک موقع میبینی فردا صبح خراب میشود. ادامه مطلب [ دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:از کجا بفهمیم اعمالمان قبول شده است ؟, ] [ 8:26 ] [ اکبر احمدی ]
[
ارزش عمل به رساندن آن به مقصد است! «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» میگوید: «مَنْ جاءَ» نمیگوید: «مَنْ عَمل» خداوند مگر نمی فرماید: هرکس عملی را انجام دهد، ده برابر به او میدهیم. در این آیه نیز می فرماید : کار خوبتان را بیاورید. خیلیها کار خوب انجام میدهند؛ اما نمیتوانند این کار خوب را بردارند و تا قیامت ببرند. وسط راه از دستشان میافتد. «جاءَ» یعنی بردار و بیاور. بیاییم بنگریم به این که چه چیز باعث می شود که نتوانیم اعمال نیک خود را به سلامت به مقصد برسانیم. هر کس یک «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ»(1) بگوید ده درخت در بهشت به مجموع درختهای او اضافه میشود. یک نفر گفت: پس باغ من چقدر درخت دارد. خدا میداند كه ما چقدر الله اکبر گفتهایم. حضرت فرمودند: گاهی هم یک آتش میفرستیم و همه را میسوزانیم. لذا قرآن میگوید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(2) میگوید: «مَنْ جاءَ» نمیگوید: «مَنْ عَمل» خداوند مگر نمی فرماید: هر کس عملی را انجام دهد، ده برابر به او میدهیم. در این آیه نیز می فرماید : کار خوبتان را بیاورید. خیلیها کار خوب انجام میدهند؛ اما نمیتوانند این کار خوب را بردارند و تا قیامت ببرند. وسط راه از دستشان میافتد. «جاءَ» یعنی بردار و بیاور. بیاییم بنگریم به این که چه چیز باعث می شود که نتوانیم اعمال نیک خود را به سلامت به مقصد برسانیم.
ادامه مطلب [ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب: ارزش عمل به رساندن آن به مقصد است, ] [ 16:13 ] [ اکبر احمدی ]
[
در دنیا به چه منظور عبادت کردی؟ حبط بدین معناست که در اثر انجام اعمال ناشایست اعمال نیک فرد بیتأثیر گردد مگر آنکه توبه نماید. این امر نیز به هیچ وجه با عدالت منافات ندارد زیرا عدالت بدین معناست که با فرد به گونهای که شایستهاش میباشد برخورد نمایند و متناسب با اعمالی که انجام داده است جزا داده شود یا مجازات گردد. یکی از موضوعاتی که در قرآن و روایات بدان توجه شده است مسئله حبط اعمال میباشد. در این زمینه میان متکلمان و مفسران اختلافاتی وجود دارد و برخی آن را منافی با عدالت میدانند. در این مجال به بررسی اجمالی این مسئله بر اساس دیدگاه برخی عالمان شیعه پرداخته میشود. معنای حبط «حبط» در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى این است چهار پایى آن قدر بخورد كه شكمش باد كند و چون این حالت سبب فساد غذا و بىاثر بودن آن مىگردد این واژه به معنى باطل و بىخاصیت شدن به كار مىرود.در معجم مقاییس اللغة معنى آن را «بطلان» ذكر كرده است و به همین دلیل در آیه 16 سوره هود هم ردیف باطل ذكر شده مىفرماید: «أُولئِكَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما كانُوا یَعْمَلُونَ» (دنیا پرستان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش بهرهاى ندارند و آنچه را در دنیا انجام دادهاند بر باد مىرود و اعمالشان باطل مىشود) علامه طباطبایی نیز این واژه را به معناى باطل شدن عمل، و از تأثیر افتادن آن میداند.این کلمه در قرآن جز به عمل نسبت داده نشده، از آن جمله فرموده است: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ، وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ». (زمر/65: اگر شرك بورزى بطور مسلم عملت حبط مىشود و از زیانكاران خواهى بود.) ادامه مطلب [ یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:در دنیا به چه منظور عبادت کردی؟, ] [ 15:54 ] [ اکبر احمدی ]
[
نماز، تنظیم گیرنده وجود انسان به سوی اللهبراساس آموزه های قرآنی، یکی از مهم ترین اهداف زندگی بشر، خودسازی در راستای دستیابی به کمالات است؛ زیرا انسان به یک معنا ماهیت و هویتی بی شکل است که در فرآیندی، شکل واقعی و ثابت خود را پیدا می کند.علمای بزرگ اسلام بر این باورند که انسان خود را برای ابدیت می سازد و آنچه را که به عنوان صورت اخروی نامیده می شود، هر شخصی در دنیا برای خود می سازد. سازه های صورت اخروی و حتی بهشتی که در آن زیست می کند، سازه های هر شخص است. از این رو در روایات اسلامی از سازه های بشری که با اعمال صالح برای بهشت ساخته می شود، سخن به میان آمده است.نویسنده دراین مطلب بر آن است تا نقش یکی از اعمال صالح به نام نماز را در سازه انسانی و کمالی براساس آموزه های قرآنی بیان کند. ادامه مطلب قرآن و راهکارهای برونرفت از مشکلات انسان در دنیای تضاد ها ، گرفتار مشکلات فردی و جمعی ویا روانی و جسمانی بسیار است. کسی را نمی توان یافت که از مشکلات و معضلات سخن نگوید و یا از آن ننالد. از این رو ، شناخت و یافتن راهکارهایی برای برونرفت از این مشکلات ، دغدغه هر انسانی است.حتی کسانی که از راهکارهای موفقیت، سخن می گویند و طرح ها و پیشنهادهایی را در این زمینه ارایه می دهند ، در حقیقت به نوعی سخن از راه های برونرفت از مشکلات و دشواری هایی می کنند که مانع عمده در سر راه تحقق آرمانی است که از آن به عنوان موفقیت یاد می کنند.برخی از مشکلات و دشواری ها به گونه ای است که انسان حتی با عقل جمعی و مشاوره با دیگرانی چون استادان آگاه و کارشناسان نمی تواند راهی برای بیرون آمدن از آن بیابد. مواردی که به حق می توان گفت که انسان در آن حالت از همه کس و همه چیز نومید می شود و همه درهای رهایی را به سوی خود بسته می بیند. ادامه مطلب [ شنبه 26 اسفند 1391برچسب:قرآن و راهکارهای برونرفت از مشکلات, ] [ 10:24 ] [ اکبر احمدی ]
[
نيکي کردن انسان به ديگران
سيماي مِهر؛ مفهوم شناسي و مصايق احسان در قرآن در پاره اي از آيات، نيکي در عواطف، گفتار و رفتار به افراد خاصي از جامعه، که توجه بيش تري را مي طلبند، همراه با تأکيد بيش تر به برخي از آنان به چشم مي خورد. در اين ميان، نيکي به پدر و مادر، به سبب اينکه دست کم بيش از ده بار و به طور معمول پس از توحيد به آن سفارش شده است، (بقره: 83؛ نساء: 4، 36؛ انعام: 6، 151 و...)، جايگاه ويژه اي دارد. در آيات 23-24 سوره اسراء، بر روا نداشتن کمترين اهانت به پدر و مادر،(1) گفتار نرم، نيکو و سنجيده، نهايت فروتني از سر مهر و شفقت، و نه از سر ناچاري، طلب آمرزش و رحمت الهي و نيز کمک مالي به صورت مصاديق نيکي به پدر و مادر، به ويژه در اوان پيري، تأکيد شده است.(2) (نساء: 36)در سوره احقاف بر رنج هاي مادر در دوران بارداري، زايمان، شيردهي و کودکي فرزند به صورت عاملي که نيکي به وي را مي طلبد، تصريح شده است (احقاف: 15). اين آيه بيان مي کند که بايد به مادر بيش از پدر نيکي کرد. در آياتي که به نيکي به پدر و مادر سفارش شده، از پاداش آن و نيز نيکوکار بودن فرزند به سبب آن، سخني نيامده است. اين امر به اين دليل است که احسان ياد شده در برابر زحمات و رنج هاي پدر و مادر است و نبايد انتظار پاداش و ستايش داشت.
ادامه مطلب [ شنبه 26 اسفند 1391برچسب:نيکي کردن انسان به ديگران, ] [ 10:16 ] [ اکبر احمدی ]
[
عواملی که اعمال نیک آدمی را آفت می زنند تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که كسانی كه در بخشی از زندگی خود اعمال بد و معصیت الهی، و در بخشی دیگری ایمان و اطاعت الهی انجام می دهند، به چه نسبت کیفر اعمال بد و پاداش اعمال نیک خود را می بینند، آیا حاصل جمع جبری آنها، تعیین كننده خوشبختی یا بدبختی آنها در آخرت است؟ و آیا اینکه پاداش اعمال نیک و كیفر اعمال نا شایستشان قطعی و ثابت و تغییرناپذیر است یا قابل تغییر میباشد؟ یکی از جواب های این سوالات را در بحث "حبط اعمال" می توان یافت. "حبط" در لغت به معنای باطل شدن است. و در اصطلاح: "از بین رفتن پاداش عمل نیك، به دنبال گناهی كه در پی آن عمل، انجام گرفته است."حبط در قرآن نیز به همین معنی استعمال شدهاست. علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان، واژه حبط را به معنای "عمل بی أجر" و یا "باطل شدن عمل و از تأثیر افتادن آن" به كار بردهاند و افزودهاند كه واژه حبط در قرآن جز به "عمل" نسبت داده نشدهاست. درباره علت حبط اعمال نیز گفته شده که ممكن است انسانی، عمل نیكی را با همه شرایط صحت انجام دهد، اما همین انسان نیكوكار، در برابر یكی از اصول دین، لجاجت و عناد ورزد. در این صورت، آن عمل نیك به واسطه این عناد و لجاجت یا انحرافِ دیگر، از بین میرود و به خاطر آفت زدگی، پوچ و تباه میگردد؛ همچون بذری سالم كه در زمین مساعد پاشیده میشود و حاصل هم میدهد، ولی قبل از اینكه مورد استفاده قرار گیرد دچار آفت میگردد و ملخ یا صاعقه آن را نابود میسازد. ادامه مطلب [ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:عواملی که اعمال نیک آدمی را آفت می زنند, ] [ 7:54 ] [ اکبر احمدی ]
[
رابطه میان عدالت خداوند و نابودی همه اعمال نیک!! نکته اساسی که قرآن به مومنان هشدار می دهد اینکه اعمالشان را تا آخر عمر نگهداری کنند . به تعبیردیگر اصل عمل مطلبی است و نگاهداری آن مطلبی مهم تر . یک عمل پاک و سالم و مفید عملی است که از آغاز سالم و بی عیب باشد و ازآن تا پایان عمر محافطت و مراقبت بشود کشاورزی بذر بسیار مرغوب و عالی تهیه می کند در زمین حاصلخیزی این بذر را می کارد شبها و روزها به مراقبت و نگهداری از این بذرها می پردازد . بذرها تبدیل به جوانه می شوند ، رشد می کنند و تبدیل به گندم زار بسیار زیبا می شوند. محصول آماده برداشت است . همین که روز درو محصول نزدیک شد کشاورز با دیدن سنبله های آفت زده گندم شوکه می شود و تمام سرمایه اصلی خود را در معرض تباهی و نابودی می بیند.همین امر در اعمال و رفتار ما نیز مصداق عینی دارد .آفت زدن محصول اعمال صالح و اذکار و یاد خداوند احباط نام دارد .احباط در لغت به معنای باطل کردن است و در اصطلاح قرآنی به معنای گناهانی است که موجب از بین رفتن اعمال نیک و پسندیده می شود . واژه حبط 16 بار در قرآن تکرار شده مواردی مانند کفر و شرک ، نفاق ، تکذیب آیات خداوند در روز قیامت ، بی احترامی به رسول همه و همه مواردی است که بر اعمال ما آفت می زند و آن را تباه و نابود می سازد . ادامه مطلب [ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:رابطه میان عدالت خداوند و نابودی همه اعمال نیک, ] [ 7:49 ] [ اکبر احمدی ]
[
عملی که از ترازوی سنجش محروم است!
آیه 147 سوره مبارکه اعراف به یکی از مهم ترین پیامدهای تکذیب آیات الهی و بی ایمانی اشاره می کند که حبط اعمال نام دارد.الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُم ؛ آنان كه آیات ما و دیدار آخرت را تكذیب می کنند، اعمالشان تباه و بى اثر می شود.
«حبط» یعنی فاسد شدن و هدر رفتن. [1] این واژه به غیر از آیه بالا پانزده بار دیگر در قرآن کریم به کار رفته است که معنای آن در فرهنگ قرآن یا اصطلاح دین: از بین رفتن ثواب یا استحقاق آن یا دیگر آثار عمل نیك به وسیله گناه است. [2] فرآیند حبط عمل چگونه است؟ تمام انسانها از وقتی که به سن تکلیف رسیده و مکلف به انجام دستورات الهی می شوند هرگاه کاری را که دین آن را پسندیده می داند انجام دهند در برابر آن مستحق پاداش الهی خواهند شد. [3] اگر صاحب این عمل توانست آن را از گزند آفات عمل حفظ کند و آن را به عرصه قیامت بیاورد؛ این عمل، امتیاز مثبتی برای او محسوب شده و می تواند به میزان ارزش و اعتباری که در دادگاه عدل و فضل الهی دارد صاحب خود را بهره مند سازد.قرآن کریم می فرماید: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها [4] و یا مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها [5] ؛ یعنی هر کس کار نیکی را به صحنه قیامت بیاورد پاداش خواهد داشت.اما اگر عمل نیکی که او در دنیا انجام داد در اثر رفتار ناشایست خودش دچار آسیب جدی شد و از بین رفت دیگر عملی نمی ماند تا در قیامت به سود صاحبش به کار آید. در فرهنگ دین به این از بین رفتن عمل، حبط عمل گفته می شود.آیات متعددی از قرآن کریم با بیان عوامل حبط عمل به این حقیقت اشاره دارند که آیات زیر از این دسته اند:217/ بقره، 22/ آل عمران، 5/ مائده، 88/ انعام، 17و68-69/ توبه، 105/ کهف و ... ادامه مطلب [ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:عملی که از ترازوی سنجش محروم است! , ] [ 7:42 ] [ اکبر احمدی ]
[
جايگاه معصومان همراه با نيكوترين جايگاه قرآن عترت طاهره عليهم السلام رازهاى نهانى قرآن را مى دانند و بر گويا ساختن اخراج غيب آن به شهادت توانمندند. زيرا جايگاه ايشان همان برترين جايگاه قرآن است و از تمايز ميان فهم قرآن از طريق تدبر و درك آن از طريق استنطاق ، معناى فرموده ى حضرت رضا عليه السلام روشن گردد. ادامه مطلب انسان كامل ، مترجم قرآن چنان كه گذشت گويا كننده ى قرآن علمى بايد خود قرآن عينى باشد تا به سخن در آوردن قرآن براى او آسان بوده ، توان شنيدن مناجات قرآن و گوش دادن حديث نفس را داشته باشد و اين قرآن عينى همان عترت طاهره اى هستند و هنگامى كه مردم هدايت را پيرو خواهش هاى نفس كردند، آنان خواهش هاى نفس را فرمانبردار هدايت ساختند و زمانى كه مردم قرآن را تابع راءى خود كردند، آنان انديشه ى خود را پيرو قرآن ساختند.قرآن در عين حال كه با تدبر كنندگانش با ظاهرى سخن مى گويد كه برايشان حجت است ، باطن خود را در برابر آنان خاموش مى گذارد. پس ناچار بايد مترجمى داشته باشد كه آن را گويا ساخته ، باطنش را از غيب به شهادت در آورد. از اين رو حضرت على عليه السلام مى فرمايد: اين قرآن خط پنهانى است در ميان دو جلد كه با زبان سخن نمى گويد و بايد مترجمانى داشته باشد و فقط مردانى هستند كه از آن سخن مى گويند...؛ هذا القرآن انما هو خط مستور بين الدفتين ، لا ينطق بلسان ، و لابد له من ترجمان ، و انما ينطق عنه الرجال ... . (224) مراد امام عليه السلام رد حجيت ظاهر قرآن نيست ، وگرنه براى دشمنان از قرآن دليل و حجت نمى توان آورد.افزون بر آن كه رد حجيت ظاهر با اين سخن قرآن ناسازگار است كه تدبر در آن و استنباط از آن را روا شمرده است و خبر مخالف قرآن پذيرفتنى نيست ، چنان كه از حضرت رضا عليه السلام نقل خواهد شد. پس مراد امام على عليه السلام آن است كه بعضى از مطالب قرآن آشكار است و با تدبر، آن ها را مى توان دريافت ، ولى بعضى ديگر ظهور ندارد و در بطن آن است و تنها از طريق گويا ساختن قرآن به آن ها مى توان رسيد و اين گويا ساختن تنها در توان مفسران الاهى يعنى انسان كامل معصوم است ؛... اين قرآن است ؛ پس آن را به سخن در آوريد و هرگز سخنى نمى گويد، ولى من از آن به شما آگاهى مى دهم ؛ ... ذلك القرآن فاستنطوه و لن ينطق و لكن اءخبركم عنه . (225) ادامه مطلب شدت نورانيت و تلاءلؤ قرآن است كه مردم ، تنها از پشت حجاب و پرده ى الفاظ و مفاهيم و صورت هاى ذهنى و امثال آن به قرآن مى توانند بنگرند. از اين رو به ملاحم و اخبار غيبى مستور در باطن آن آگاهى ندارند. زيرا آگاهى بر اين مطالب در گرو عبور از مرحله ى تدبر و رسيدن به مرحله ى به سخن در آوردن قرآن است و چگونه اين عمل برايشان ميسر شود؟از طرف ديگر، آگاهى از باطن قرآن ، در گرو پايين آمدن قرآن از مقام سر به جايگاه ظهور و سخن گفتن از آن چيزى است كه در نهان خود دارد؛ چگونه نااهل به اين حقيقت راه مى يابد؟سبب اين حجاب فاصله ى شدت نورانيت قرآن و ضعف عقل هاى مردمى است كه نهايت بهره ى ايشان از قرآن ، تدبر در آن است و از به سخن در آوردن قرآن كه در گرو طهارت است ، بهره اى ندارند. زيرا ظاهر قرآن زيبا و منظم است و با تدبر فهميده مى شود، ولى باطنش عميق و دور از دسترس است ؛ مگر اين كه قرآن را به سخن در آورد. با اين حال ، عمق باطن آن از تدبر در ظاهر زيبايش و استدلال به آن مانع نمى شود. امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد: اى پرسشگرى كه از صفات خداوند پرسيدى ، بنگر به آنچه قرآن از صفات خداوند والا به تو مى نماياند؛ به آن اقتدا كن و از نور هدايتش بهره جو؛ فانظر اءيها السائل ، فما دلك القرآن عليه من صفته تعالى فائتم به و استضى ء بنور هدايته . (218) چون اقتدا به معانى قرآن نشانه ى حجيت ظاهر آن و نيز امكان تدبر در آن استنباط ظواهر آن از قرآن است ادامه مطلب [ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:مانع استنطاق , ] [ 7:38 ] [ اکبر احمدی ]
[
توانمندى معصوم بر استنطاق قرآن قرآن مانند انسان بسيار خردمندى است كه اسرار گونه گونى را در درون دارد و آن ها را تنها براى خواصى از ياران رازدارش آشكار مى كند و با مردم تنها درباره ى بعضى از مسائل سودبخش به حال آنان سخن مى گويد و مردم نيز به همان اندازه كه سخن گفته است ، بهره مند مى شوند؛ در حالى كه از باطن وى غافلند و نمى دانند كه در گنجينه ى سينه او چيست ؛ ولى اصحاب سر مى دانند كه وى حامل اسرارى است . [ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:توانمندى معصوم بر استنطاق قرآن , ] [ 17:19 ] [ اکبر احمدی ]
[
آنچه انسان را از تدبر در قرآن باز مى دارد و انسان را از قرآن گريزان مى كند و او را نسبت به آن منزجر و از فهم آن جلوگيرى مى كند، از رجس و پليدى است ؛ هر چند شايد فرد آلوده ، به ظاهر در قرآن تدبر كند يا آن را بشنود و به آن گوش فرا دهد، ولى از آن بهره اى نمى برد و هر كس به اندازه ى ابتلايش به اين رجس ، از فهم و درك آن محروم است هر كس به طور كلى از پليدى و از همه ى انواع رجس ، در علم و در عمل ، پاك باشد، قطعا در قرآن مى انديشد و حقيقتا آن را درك مى كندبه راستى عترت طاهره عليه السلام همان كسانى هستند كه به طور كلى خداوند، پليدى را از آنان زدوده ، چنان آنان را پاك كرده است كه هيچ شائبه رجسى در آنان نيست . چنان كه خداى متعالى از اين فيض دائمى با صيغه ى مضارع ياد مى كند كه نشانه ى استمرار است . پس ، آيه دلالت مى كند كه خداوند همواره اين سروران را شرح صدر داده ، قلوب اين پيشوايان را گشوده ، فضل دائمش را بر اين واليان فرستاده ، پليدى را از ايشان زدوده ، ايشان را پاك گردانيده است آرى معصومان عليهم السلام كسانى هستند كه به همه ى شرايط شناخت قرآن آراسته ، از همه ى موانع شناخت آن پيراسته اند. از اين رو، قرآن را به گونه ى بايسته مى شناسند و به سان شايسته در آن مى انديشند و نيز به نحو شايسته قرآن را مس مى كنند. اينان راسخان در علم و درهاى حكمت و روشنايى بخش ظلمت هستند.در حقيقت ، آنان مايه ى حيات علم و مرگ جهل ، و اساس دين و پايه ى يقين اند و ايشان بزرگان ايمان و گنجينه هاى خداى رحمان و امينان خداوند بر بندگانش هستند و نيز بر پا دارندگان حق در قلمرو زمين و شاهدان بر خلق و استوانه هاى الاهى و شناسانندگان خداوند براى بندگان اند، كسانى كه ستون حق را به پا داشته ، سپاه باطل را شكست داده اندحضرت رضا عليه السلام از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى فرمايند: من از كسانى هستم كه خداوند در كتابش فرمود: آنان هدايت يافتگان هستند، از هدايتشان پيروى كن ؛ اءنا من الذين قال الله فى كتابه : اءولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده (210) و نيز حضرت رضا عليه السلام فرمودند: هنگامى كه شدت و سختى به شمار روى مى آورد، به واسطه ى ما از خداوند كمك بگيريد و اين فرموده ى خداوند است كه براى خداست اسماى نيكو، پس او را با آن ها بخوانيد: اذ نزلت بكم شدة فاستعينوا بنا على الله ، و هو قول الله عز و جل : و لله الاءسماء الحسنى فادعوه بها (211) نيز درباره ى آيه ى يا اءيها الذين امنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين (212) حضرت رضا عليه السلام فرمودند: صادقين همان ائمه اند و صديقون كسانى هستند كه به طاعت ايشان مفتخرند؛ الصادقون هم الاءئمة و الصديقون بطاعتهم همچنين درباره ى آيه ى : و علامات و بالنجم هم يهتدون (214) حضرت رضا عليه السلام فرمودند: ما علامات هستيم و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ستاره است ؛ نحن العلامات و النجم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم . (215) ادامه مطلب [ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:پليدى مانع تدبر و تفقه , ] [ 17:18 ] [ اکبر احمدی ]
[
تنگى سينه عقوبت و مجازاتى الاهى است كه مشروط به عمل ناشايست است ؛ يعنى كس كه پس از تمام شدن حجت رسا بر وى ، از ياد خداوند رو مى گرداند و خداوند نيز به او مهلت توبه و برگشتن به سوى مبداء فاطر بديعش را مى دهد، ولى با سوء اختيار خود بر اين اعراض پا مى فشارد، در چنين وضعى خداوند سينه اش را تنگ مى سازد و اين پليدى را بر او مى نهد. چون او ديگر ايمان نمى آورد؛ كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤ منون (204)، بدين معنا كه تنگى به سينه و پيرو آن ، گمراهى نوعى پليدى است كه به دست خداوند نهاده مى شود، ولى خداوند اين پليدى را تنها بر كسانى مى نهد كه ايمان نمى آورند. چون رجس پيامد عمل ناشايست ايشان و عقوبت و مجازاتى براى آنان است ادامه مطلب [ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:كيفر دهى با گرفتگى سينه , ] [ 17:16 ] [ اکبر احمدی ]
[
عينيت اراده ى خداوند با حكمت و صواب مراد از اين سخن آن است كه قلب به جهت آن كه داراى ويژگى هايى است ، امرى ممكن و نيازمند به سبب است . پس بايد سبب خاصى داشته باشد كه به وسيله ى آن قلب گشايش يابد و از خيرات فيض برد. زيرا بدون آن سبب گشوده نمى شود و از فيوضات محروم مى گردد و اين ، همان سببى است كه كليد قلب و كليد اوصاف كمالى است و به دست خداوند سبحان است بنابراين ، اگر خداوند اراده كند كه قلب را بگشايد، آن را باز مى كند و علم و ايمان و امثال آن را در آن مى افكند، وگرنه بر آن مهر مى زند و آن را قفل مى كند و از معرفت و شناخت آيات و امثال آن باز مى دارد. همه ى اين امور به مشيت اوست كه عين حكمت و صواب است و هرگز در آن ظلم و گزافه اى وجود ندارد. ادامه مطلب تقوا شرط گشوده شدن درهاى روزى عينى و علمى از محتواى فرمايش حضرت رضا عليه السلام و قرآن استفاده مى شود كه نزول بركات عينى و علمى در گرو تقوا و خالص ساختن عمل براى خداوند است و با گناه و رو برگرداندن از ذكر و ياد خدا، بركات نيست مى شود. پس ، همان گونه كه تقوا شرط باز شدن درهاى رزق عينى است ؛ و لو اءن اءهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الاءرض و لكن كذبوا فاءخذناهم بما كانوا يكسبون (190)، شرط گشوده شدن درهاى رزق علمى نيز است ؛ ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا... . (191)نيز تكذيب و طغيان ، مانع باز شدن درهاى غير رزق عينى است ؛ و لكن كذبوا فاءخذناهم بما كانوا يكسبون (192) همچنين مانع باز شدن درهاى رزق علمى است كه مهم ترين و سودمندترين آن شناخت قرآن است ؛ ساءصرف عن اياتى الذين يتكبرون فى الاءرض بغير الحق و ان يروا كل اية لا يؤ منوا بها و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغى يتخذوه سبيلا ذلك باءنهم كذبوا باياتنا و كانوا عنها غافلين (193) و صرف الله قلوبهم باءنهم قوم لا يفقهون اين همان قفل قلب است كه مانع تدبر در قرآن مى شود. حضرت رضا عليه السلام براى بيان اين كه منصب امامت از طريق نصب و تعيين است ، نه از روى اختيار و وكالت به اين فرموده ى خداوند استدلال مى فرمايند: اءفلا يتدبرون القران اءم على قلوب اءقفالها . (195) زيرا ظهور آيه در اين است كه قلب داراى قفلى است كه از درك حق و شناخت قرآن جلوگيرى مى كند.شايد از اين آيه ى كريمه نيز چنين استفاده شود كه محروميت از رزق علمى مربوط به قفل و بستگى قلب است ، نه اين كه در رحمت الاهى بسته باشد. چون اين در همواره باز است و هميشه فيض علمى چون فيض عينى از آن فرود مى آيد.پس تفاوت از ناحيه ى گيرنده ى فيض است ، نه فيض رسان . زيرا خداوند دائم الفيض بر مردمان است ؛ هر چند گناهكار قلب بسته از آن محروم است . چنين گناهكارى به ميزان علمى خود شادمان است و گمان مى برد كه درست عمل مى كند، ولى در حقيقت در حجابى به سر مى برد كه از آن بى خبر است و اين حجاب با سوء اختيار خود دريافت كننده ى فيض پديد آمده است ؛ بيان اين مطلب در آينده مى آيد. ادامه مطلب [ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:تقوا شرط گشوده شدن درهاى روزى عينى و علمى, ] [ 16:50 ] [ اکبر احمدی ]
[
شايد ميان جهل و گناه اين تفاوت باشد كه جهل مانع شناخت است و گناه مانع اعتراف ؛ جهل پرده ى تعليم و ياد گيرى است و گناه پرده ى تزكيه و پاكسازى ؛ جهل در قلب را به روى حكمت مى بندد و گناه در آن را به روى موعظه قفل كرده ، آن را به غفلت فرا مى خواند. [ شنبه 19 اسفند 1391برچسب:تفاوت جهل و گناه در منع از شناخت قرآن, ] [ 16:49 ] [ اکبر احمدی ]
[
ادامه مطلب يكى از موانع آن ، گناه است كه با پيروى هواى نفس و آرزوهاى بلند همراه است كه گاهى از آن به رجس و گاهى به رجز ياد مى شود. گناه سبب تنگى قلب و مهر خوردن آن و چركى سينه و طبيعت آن و انحراف روح و بسته شدن آن مى گردد. زيرا گناه حجابى است ميان انسان گناهكار و حق كه بارزترين مصداق آن ، قرآنى است كه خداوند آن را به حق فرو فرستاد و به حق فرود آمد و نيز گناه ضد پاكى است و با كرامت و بزرگوارى منافات دارد و با تقوا تباين و جدايى داشته ، خلاف رفعت و هر صفت كمال است در بخش يكم گذشت كه طهارت شرط شناخت قرآن است ، پس گناه مانع آن است . چون پليدى را با پاك ، كارى نيست و نيز لئامت و پستى بر گرد كرامت و بزرگوارى نمى چرخد و طغيان و سركشى همراه تقوا نمى گردد و فرومايگى با بلندى سازگار نيست و به طور كلى ناقص تا زمانى كه ناقص است ، كرامت كامل را حس نمى كند و انسان گناهكار چون فرد ناقصى است كه كرامت و بلنداى قرآن را درك نمى كند. ادامه مطلب مادى گرايى ، مهم ترين مانع شناخت قرآن يكى از موانع - بلكه مهم ترين آن - عدم آگاهى از دو قسم موجود است ؛ موجودات غيبى و شهودى . جاهلان چنين مى پندارند كه موجودات منحصر است در مواردى كه با حس ديده مى شود، از اين جهت هنگامى كه معارف غيبى به ويژه معاد را مى شنوند، گمان مى كنند كه اين امور نيز بايد از امور طبيعى باشد كه حواس ، آن ها را درك مى كند و چون آن را در عرصه ى دنياى محسوس نمى يابند، آن را نمى پذيرد؛ و اذا تتلى عليهم اياتنا بينات ما كان حجتهم الا اءن قالوا ائتوا بابائنا ان كنتم صادقين * قل الله يحييكم ثم يميتكم ثم يجمعكم الى يوم القيمة لا ريب فيه و لكن اءكثر الناس لا يعلمون ندانستن غيب بودن قيامت كه حواس دنيايى به آن نمى رسد و قيامت پس از دگرگونى دنيا ظهور مى يابد، سبب مى شود كه در پيشگاه پروردگارشان چنين احتجاجات باطلى را عرضه كنند و اين جهل و نادانى در مقابل علم و آگاهى است ؛ چنان كه در ذيل آيه ى كريمه چنين آمده است : و لكن اءكثر الناس لا يعلمون (177)، و اين مانع ، درد بزرگى است كه سبب كفر مى شود، به ويژه در عصر پيشرفت صنعت و مشاهده ى آثار طبيعى آن در آسمان و زمين و دريا و خشكى و... .تفكر مادى ، موجودات را در محسوس خلاصه مى كند؛ يعنى اگر چيزى در آسمان و زمين هست ، بايد حس از آن آگاه باشد و اگر در هيچ يك از آن دو حس نشد، محكوم به نيستى است و اعتقاد به وجود شى ء غير محسوس در حقيقت افسانه اى بيش نيست . چنان كه فرعون مى گفت : يا هامان ابن لى صرحا لعلى اءبلغ الاءسباب * اءسباب السموات فاءطلع الى اله موسى و انى لاءظنه كاذبا ؛ (178) در حالى كه از وجود غيبى خداوند سبحان كه از طريق وهم واقعا حس ، فهميدنى نيست ، غافل بوده ، نمى داند كه و هو الذى فى السماء اله و فى الاءرض اله پس همان گونه كه خدا در زمين الاه است و با حس ديده نمى شود، در آسمان هم الاه است و با حس دست يافتنى نيست . ساختمان بلند بيهوده است و تلسكوپ و ديگر ابزار دانش هاى مادى ، براى ديدن او فايده اى ندارد. چگونه به وسيله ى حس مسلح يا غير مسلح مى توان بر خدايى احاطه پيدا كرد كه فيضش در درون هر چيزى ، حتى ساختمان بلند هست ، بدون آن كه با آن ها آميخته باشد و از هر چيزى بيرون است ، بدون آن كه از آن ها جدا شود!نتيجه : ندانستن غيب بودن خداوند سبحان از حواس ، سبب مى شود كه فرعون چنين سخن بيهوده اى بگويد و اين جهل مانع شناخت قرآن است كه ندا مى كند خداى متعالى را با چشمان نمى توان درك كرد. بنابراين ، دقيقا آنچه براى متفكر مادى شرط شناخت است ، همان مانع شناخت خداوند و اسماى حسناى غيبى اوست . حضرت رضا عليه السلام در پاسخ كسى كه از چگونگى و كجايى خداوند پرسيد، فرمودند: واى بر تو! پندار تو غلط است . مكان آفرين مكان بردار نيست و چگونگى بخش ، كيفيت ندارد. او با كيفيت و مكان شناخته نمى شود و با حس درك نمى گردد و با چيزى سنجيده نمى شود؛ و يلك ان الذى ذهبت اليه غلط، هو اءين الاءين بلا اءين و كيف الكيف بلا كيف ، و لا يعرف بكيفوفية و لا باءينونية و لا يدرك بحاسة و لا يقاس بشى ء مرد پرسيد: اگر به وسيله ى هيچ حسى درك نمى شود، پس وجود ندارد، لا شى ء و معدوم است ! امام در پاسخ وى فرمود: وقتى حواس تو از درك او ناتوان باشد، ربوبيت او را نمى پذيرى ، ولى ما هنگامى كه حواس مان از درك او ناتوان مى گردد، يقين مى كنيم كه او پروردگار ماست ، درست بر عكس اشياى ديگر كه تنها در صورت مشاهده و حس كردن به وجود آن ها يقين پيدا مى كنيم ؛ و يلك لما عجزت حواسك عن ادراكه اءنكرت ربوبيته ، و نحن اذا عجزت حواسنا عن ادراكه اءيقنا اءنه ربنا خلاف الاءشياءناتوانى حس از درك خداوندى كه غيب و از عالم طبيعت پيراسته است ، سبب مى شود كسانى كه به اصالت حس و ملاك بودن آن براى شناخت معتقدند، خداوند را انكار كنند، در حالى كه عقل محض پس از اثبات و تبيين ضرورت وجود خدا، و ضرورت تنزه او از ماده و ملحقات آن و ضرورت تجرد او از طبيعت و آثار و احكام آن ، يقين مى كند كه او مانندى ندارد.غالب معارف قرآن درباره ى وجود پروردگار متعالى و اسماى حسناى اوست كه حس از درك آن عاجز است . در اين صورت ، متفكر مادى كه پايه ى آگاهى هايشان بر حسى استوار است كه از شناخت آن معارف عاليه ى غيبى ناتوان است ، چگونه آن معارف را بشناسد و بدان ها اعتراف كند؟ چگونه آنچه را حضرت رضا عليه السلام در شاءن او چنين فرمود؛ مى تواند درك كند؛ تعابير از وصف او عاجز، و ديدگان ضعيف و تيره ، و شمارش صفات درباره ى آن به حيرت گرايد، بدون حجاب و نهان است ، و بدون پرده در پرده اى پنهان است ، بدون ديدن شناخته مى شود و بدون تصوير ستوده ، بدون جسميت وصف مى شود: لا اله الا الله الكبير المتعال عجزت دونه العبارة و كلت دونه الاءبصار و ضل فيه تصاريف الصفات ، احتجب بغير حجاب محجوب و استتر بغير ستر مستور، عرف بغير رؤ ية و وصف بغير صورة و نعت بغير جسم ، لا اله الا الله الكبير المتعال . (181) پس روشن شد كه تفكر مادى و جهل به اين كه معيار شناخت منحصر در حس نبوده ، موجود نيز منحصر در محسوس نيست و نيز غيب اسطوره اى نيست كه دست خيال آن را بافته باشد، مانع گوش دادن به صداى نبوت و مشاهده ى جمالى وحى و بوييدن بوى رسالت و چشيدن طعم دين است . معارف غيبى از امور مشترك ميان پيامبران از آنجا كه اين معارف غيبى از امور مشترك در نبوت همه ى پيامبران است ، گفته هاى ملحدان نيز از مشتركات همه ى ملحدان جاهليت مادى است . بدين جهت سخن باطل آنان در موارد متعددى در قرآن كريم آمده است كه در هر عصرى در برابر هر پيامبرى ، ملحدان چنين مى گفتند. به گونه اى كه امروز با وجود پيشرفت صنعت و الترونيك ، نهايت شبهات مادى گرايان و مشكل ترين مسائل اعتقادى آنان از گفته هاى پيشينيانشان تجاوز نمى كند؛ هر چند اختلاف زبانى و رنگى دارد، ولى قلب هايشان مانند يكديگر است از اين رو، چنان كه گذشتگان رويگردان از راه خداوند چنين مى گفتند: يا شعيب ما نفقه كثيرا مما تقول (174)، جانشينان طالح و بدكار آنان نيز مى گويند: اين ها چيزى جز تحجز و ارتجاع و افتراهايى شبيه به اين دو نيست ؛ مانند اين سخن كه : دين افيون توده هاست اكنون سخن در مقام يكم و شرايط شناخت قرآن پايان يافت . پس از آن به مقام دوم و موانع شناخت قرآن اشاره مى شود؛ چنان كه به بعضى از اين موانع در كنار ذكر شرايط اشاره شد. زيرا هر چه شرط شناخت است ، در حقيقت از مقابل آن ، مانع شناخت به دست مى آيد. از اين رو، گاهى يك وصف كمالى شرط معرفت ناميده مى شود و مقابل آن ، مانع معرفت به شمار مى آيد؛ چنان كه از آيات مورد بحث در دو مقام روشن مى شود ادامه مطلب [ جمعه 18 اسفند 1391برچسب:معارف غيبى از امور مشترك ميان پيامبران , ] [ 7:19 ] [ اکبر احمدی ]
[
نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده اكنون نمونه هايى از معارف غيبى قرآن را مى آوريم كه ملحدان به انكار آن ها پرداخته اند و از آن ها شگفت زده شده اند و بيزارى جسته اند و از آن معارف غيبى به اسطوره ياد كرده اند. زيرا اين گمان بر اوهام شان چيره شده كه موجود فقط شى ء محسوس است و هر چه را كه حس به ذات و جوهر آن نمى رسد، فرض وجودش محال است ، و نيز هر چيزى كه مانند جسم ذاتا يا به سبب چيزى كه در آن است ، مانند احوال جسم ، اختصاص به مكان يا وضعيتى نيابد، بهره اى از وجود ندارد.اين ملحدان مى گويند: و ما يهلكنا الا الدهر (163) و نيز مى گويند: لن نؤ من لك ... اءو تاءتى بالله و الملئكة قبيلا (164) خدا را بياورى تا ما او را روياروى ، همچون ماده ببينيم و نيز ملائكه را بياورى تا آن ها را در مقابل خود بنگريم روشن است كسى كه نهايت درجه ى علمش اين مقدار اندك است كه موجود را در محسوسات منحصر مى سازد، چگونه او خدا را مى تواند درك كند؟ خدايى كه لا تدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار و هو اللطيف الخبير (165) و نيز چگونه شدنى است چنين كسى نشئه ى نهايى را بشناسد كه ملائكه ديده نمى شوند، مگر اين كه در همان نشئه باشد يا اگر هنوز به آن عالم نرفته ، در آن حالت ويژه باشد، چنان كه خداى متعالى مى فرمايد: يوم يرون الملئكة لا بشرى يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا .(166) ادامه مطلب [ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده, ] [ 7:35 ] [ اکبر احمدی ]
[
مراتب شناخت غيب و ايمان به آن اين شرط معرفت يعنى شناخت غيب و ايمان به آن چون ساير پيش گفته داراى مراتبى است . هر كه تمام آن درجات را داشته باشد، بهره ى او از قرآن بيش تر است و هر كه بعضى از آن مراتب را دارا باشد، به همان اندازه از قرآن بهره مى برد. چنان كه قرآن عينى يعنى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم براى همه ى فرستاده شد؛ و ما اءرسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا ، (161) ولى تنها مؤ من به غيب از وجود ايشان بهره مند مى شود. از اين رو خداى متعالى مى فرمايد: لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا . (162)اكنون انسان آگاه زيرك به اهميت اين شرط در مقايسه با ساير شرايط پى مى برد، به گونه اى كه اگر گفته شود: اين شرط از آن جا كه به عقل نظرى مربوط است ، مهم ترين شرط است ، سخن گزافى نيست . زيرا شرايطى كه مربوط به عقل عملى است ، در رتبه ى شرايطى نيست كه مربوط به عقل نظرى است ، چنان كه خود عقل عملى نيز در رتبه ى عقل نظرى نيست براى مثال ، طهارت از آلودگى تعلق به دنيا و نيز گسستن از اين دنياى كوچك و پيراستن از پستى وابستگى به ماده و تجملات و جواهرات و زيبايى هاى آن و امثال اين گونه اوصاف نفسانى كه مربوط به عقل حقيقى است و به واسطه ى آن خداى رحمان عبادت و بهشت كسب مى شود. همه ى اين امور از شئون عقل عملى است كه در مقايسه با شناخت غيب و ايمان به آن كه از شئون عقل نظرى است ، از اهميت كم ترى برخوردار است ادامه مطلب [ پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:مراتب شناخت غيب و ايمان به آن, ] [ 7:33 ] [ اکبر احمدی ]
[
تقوا، مدار كرامت خداوند سبحان مدار كرامت را تقوا مى داند. چون با پيدايش تقوا كرامت نيز پديد مى آيد و با دوام آن نيز كرامت استمرار مى يابد. چنان كه با شدت و قوت تقوا، كرامت نيز تشديد و تقويت مى شود؛ ان اءكرمكم عند الله اءتقيكم (156) و با نابودى تقوا، كرامت نيز به طور كلى نيست مى شود. زيرا هنگامى كه از طريق طغيان ، تقوا از بين رود، از طريق اهانت ، كرامت زائل مى شود؛ ... و من يهن الله فما له من مكرم . (157) خداوند فقط متقيان را كرامت مى بخشد و اگر كسى به جهت طغيان و سركشى از تقوا جدا شود، با سوء اختيار خود كرامت را به خوارى جايگزين ساخته است و از كتابى كه بر گرد كرامت و كرامت نيز بر گرد آن مى چرخد، هيچ بهره اى ندارد. ادامه مطلب از مطالب گذشته روشن مى شود كه براى شناخت قرآن شرط ديگرى لازم است و آن رفعت و پيراستگى از پستى طبيعت است . بى ترديد عترت طاهره عليهم السلام و دوستان و پيروانشان رفعت يافتگان الاهى اند و راه به دست آوردن آن رفعت ، رفتن به مساجد و مشاهد شريفه و اطاعت از اوامر كتاب و عترت است و حقا آنان كه از اين خانه هاى بلند مرتبه رو گرداندند و اوامر كتاب و سنت را گردن ننهادند، كسانى هستند كه اراده ى تكوينى خداوند به رفعت ايشان از حضيض طبيعت تعلق نگرفته است ، گر چه اراده ى تشريعى او برترى آنان را خواسته است ؛ و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اءخلد الى الاءرض و اتبع هويه . (151)اين آيه به داستان بلعم باعور اشاره دارد كه وى مورد عنايت خداوند واقع شد و نشانه هايى به او عطا شد، ولى با سوء استفاده از اين مقام ، از زيانكاران گرديد چون از جهت اراده ى تشريعى ، خواست خداوند رفعت يافتن او بود و نمونه اى از آيات و نشانه هايش را نيز به او بخشيد، ولى او از آيات الاهى بريده شد و به زمين ميل كرد و شرط اراده ى تكوينى خداوند براى رفعت را به دست نياورد. از اين رو، خداوند تكوينا رفعت او را اراده نكرد. زيرا اگر اراده ى تكوينى خداوند به بزرگى او تعلق گرفته بود، تحقق آن اراده ، قطعى و تخلف ناپذير بود؛ ليكن عدم تحقق رفعت بلعم باعور نشانگر آن است كه اراده ى خداوند از نوع تشريعى بود، نه تكوينى همچنين روشن شد كه استنباط اين شرط از روى وصف رفعت است كه خداوند براى آن صحف الاهى بيان داشته است و چنان كه گذشت شناخت هر چيز از سنخ همان چيز است . پس شناخت صحيفه ى عالى رتبه ناگزير عارف بلند مرتبه مى طلبد - چنان كه در شرط بودن طهارت براى معرفت بيان گرديد - زيرا ستودن صحيفه به رفعت ، مانند آن است كه گفته شود: اين صحيفه تنها در معرض دستيابى كسانى است كه خداوند آنان را به مرتبه ى عالى بالا برده است ادامه مطلب [ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:پيراستگى از پستى طبيعت, ] [ 15:47 ] [ اکبر احمدی ]
[
طهارت بنيادين يكى از راه هاى تحصيل طهارت رفت و آمد در مساجدى است كه بر اساس تقوا براى برپايى نماز و مانند آن بنيان نهاده شده است ؛ فيه رجال يحبون اءن يتطهروا و الله يحب المطهرين (146) و نيز آيات ديگرى كه اساس طهارت را عبادت و بندگى خداوند سبحان در خصوص اوامر و نواهى او نام مى برد. از اين رو، هر كس عابدترين و مطيع ترين انسان ها در پيشگاه خداوند باشد، مطهرترين و نيكوترين آنان است و نصيب و بهره ى او نيز از صحف مطهره فراوان تر است .در مقابل ، كسى كه بر پايه ى استكبار، از عبادت خداوند خوددارى كند، در گمراهى مستى طبيعت ، آلوده به چرك و طغيان و پليدى فتنه و سرگردانى است . پس به سبب نداشتن شرط شناخت و طهارت به هيچ وجه بهره اى از آن صحف مطهره ندارد. چون خداوند مى فرمايد: ... و من يرد الله فتنته فلن تملك له من الله شيئا اءولئك الذين لم يرد الله اءن يطهر قلوبهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم . (147)با توجه به اين كه اراده ى خداوند دو نوع است : تكوينى و تشريعى ؛ اولى تخلف ناپذير است و مراد آن قطعا محقق مى شود و دومى به جهت عصيان بندگان امكان تخلف و عدم تحقق دارد منظور از اراده در اين آيه ، اراده ى تكوينى است ، نه تشريعى . زيرا اراده ى تشريعى اطلاق دارد و همه ى مكلفان را در بر مى گيرد. چون خداوند متعالى با اراده ى تشريعى عمومى اش خواسته است همه ى بندگان را پاك كند. ادامه مطلب [ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:طهارت بنيادين, ] [ 15:46 ] [ اکبر احمدی ]
[
حاصل سخن اين كه ، قرآن از صحف مطهره است ؛ فى صحف مكرمة * مرفوعة مطهرة * (139) و رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة (140) و گذشت كه شناخت هر چيز از سنخ همان چيز است ، پس شناخت صحيفه ى مطهره قرآن ناگزير بايد از قيد وهم و آلودگى خيال و زنگار غفلت پاك باشد.روشن است كه اهل توهم و تخيل و مبتلايان به زنگار غفلت به شناخت پاك دسترسى ندارند و خداوند متعالى پس از معرفى پاكان - عترت و معصوم عليهم السلام - مردم را به تحصيل طهارت تشويق فرموده است ؛ ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين (141) و والله يحب المطهرين . (142) چون حكم به محبوبيت انسانى كه خود را براى خدا سبحان پاك كرده است ، در حقيقت تشويق مردم به دست آوردن ملاك محبت است در حقيقت ، ملاك محبت چيزى جز طهارت نيست و خداوند سبحان راه هاى دستيابى به طهارت را بيان فرموده است 1. انفاق در راه خداوند؛ خذ من اءموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها . (143)2. رعايت حجاب و عفاف ؛ و اذا ساءلتموهن متاعا فسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اءطهر لقلوبكم و قلوبهن . (144)3. وضو و تيمم براى اعمالى كه مشروط به طهارت است و ان كنتم مرضى اءو على سفر اءو چاء اءحد منكم من الغائط اءو لمستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا... و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم ... . (145) مراد از طهارت در اين آيه ، تنها نظافت و پاكيزگى ظاهرى نيست . زيرا از سويى در اين نوع از طهارت ، قصد قربت شرط است و از سوى ديگر، نظافت به وسيله خاك - در تيمم - حاصل نمى شود. چون خاك مالى كردن صورت و دو دست نظافت نيست .
[ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:تشويق الاهى به تحصيل طهارت, ] [ 15:41 ] [ اکبر احمدی ]
[
در مباحث پيشين گذشت كه ائمه عليهم السلام و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نور واحدند؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از جهت نبوت و رسالت نسبت به ائمه عليهم السلام امتياز دارد، ولى از جهت ولايت هيچ اختلافى با يكديگر ندارند. ايشان به تفسير و تاءويل و ظاهر و باطن قرآن عالم هستند. چنان كه اقتضاى همراهى و جدايى ناپذيرى ثقلين از يكديگر در همه ى مراتب وجودى چنين است .پس رسيدن به كليه ى حدود الاهى شدنى نيست ، مگر با رجوع به عترت طاهره عليهم السلام چنان كه اعتماد بر روايات نقل شده از ايشان شدنى نيست ، مگر پس از عرضه ى آن ها به قرآن ، آن روايات متعارض باشند يا نه ؛ چنان كه امر به عرضه ى روايات به قرآن به صورت متواتر از رخ ود ائمه عليهم السلام نقل شده است و اين نيز مقتضاى اطلاق معيت ثقلين است كسى كه به اسلوب ثقلين آگاه باشد، به خوبى مى داند كه چگونه فهم هر يك در گرو فهم ديگرى است ، بدون آن كه اشكال دور پديد آيد؛ بدين بيان كه براى فهم قرآن بايد به كلام معصوم عليه السلام نگريست و براى درك كلام معصوم نيز بايد به قرآن رجوع كرد. افزون بر آن كه بر اثر و نتيجه ى تلازم ثقلين و امتناع جدايى آن دو از يكديگر نيز بر اين اسلوب متوقف است حضرت رضا عليه السلام نيز به اين مطلب كه علم به باطن قرآن و نيز تاءويل آن نزد دعوت طاهره عليهم السلام است ، اشاره كرده است . در پاسخ على بن محمد بن الجهم كه پرسيد: اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آيا شما به عصمت پيامبران اعتقاد داريد؟ حضرت فرمودند: آرى . وى پرسيد: پس در مورد آيه ى : و عصى ادم ربه فغوى (136) چه مى فرماييد؟ حضرت فرمودند: واى بر تو اى على ! تقوا پيشه كن و زشتى ها را به پيامبران نسبت نده و كتاب خداوند بزرگ را با راءى خود تاءويل مكن . خداى والا مى فرمايد: و ما يعلم تاءويله الا الله و الراسخون فى العلم ... (137)؛ و يحك يا على ، اتق الله و لا تنسب الى اءنبياء الله الفواحش ، و لا تتاءول كتاب الله عزوجل براءيك ، فان الله عزوجل يقول : و ما يعلم تاءويله
[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب: آگاهى عترت از باطن قرآن, ] [ 15:28 ] [ اکبر احمدی ]
[
حقيقت معارف قرآنى معارف قرآنى از امور محسوس و متخيل و موهوم نبوده ، نيز از امور اعتبارى و فرآورده ى دست بشرى نيست ، بلكه از امور وجودى حقيقى است كه حواس ، آن را درك نكرده ، خيالات و اوهام بدان نمى رسند. چون يگانگى و دانش و قدرت خداوند به هر چيزى احاطه دارد و حيات مطلقه اش كه مرگ آن را فرا نمى گيرد و نظاير اين اوصاف حقيقى كه قرآن در الهيات آن را بيان مى كند، همگى از دسترس وهم و خيال ، به ويژه حس ، دور است .پس ، بدين جهت حكم كلام قرآن و متلكم آن خداوند يكسان است ؛ چنان كه حس ظاهر توان درك حقيقت وحى و نبوت و رسالت و امامت و خلافت و عصمت و ملائكه و روز قيامت - با مواقف آن - را ندارد، ولى شايد بعضى از اين امور، تخيل يا توهم شود، ليكن بايد توجه شود كه شناخت صحيح آن ها تنها با عقل محض يا شهود تام شدنى است نيز علوم قرآنى مانند علوم طبيعى يا تعليمى يا ادبى نيست كه به وسيله ى حس و تجربه يا اعتبار دست يافتنى باشد، گر چه معيار همه ى علوم و ادراكات حتى علوم طبيعى و ادبى در تحليل نهايى همان عقل است . زيرا مستند همه ى علوم است ، جز اين كه اين علوم در عرصه ى طبيعت و ادبيات داراى مبادى محسوس يا اعتبارى هستند.از اين رو حس و اعتبار به آن ها دست مى يابد، ولى علوم الاهى كه بدان ها اشاره شد، از حس و اعتبار فراتر است ، حتى در مبادى خود از حس و اعتبار بى نياز است . پس ، از جهت شيوه با علوم تجربى و غير آن كه در بعد ذهن و خارج يا بعد خارج ، فقط با ماده سر و كار دارد نمى تواند مساوى باشد. زيرا علوم الاهى به طور كلى از ماده منزه است ، به گونه اى كه تعلق به ماده مانع درك آن ها مى شود؛ يعنى ماده نه تنها زمينه ساز نيست ، بلكه خود مانعى براى چنين علوم است كه در بيان موانع شناخت قرآن كريم به آن پرداخته مى شود؛ اكنون شرايط شناخت قرآن را بررسى مى كنيم . ادامه مطلب [ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:حقيقت معارف قرآنى, ] [ 15:25 ] [ اکبر احمدی ]
[
شرط يكم : آگاهى كامل بر قواعد عربى نخستين شرط براى تدبر در قرآن ، شناخت قواعد و علوم خاص زبان عربى است كه خداوند سبحان مى فرمايد: انا اءنزلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون (118) و كتاب فصلت اياته قرانا عربيا لقوم يعلمون (119) و قرانا عربيا غير ذى عوج لعلهم يتقون . (120) نبودن كژى در قرآن بدين معناست كه قرآن از جهت لفظ و معنا صراط مستقيم است و منحرف كردن آن نيز شدنى نيست . چون تعبير غير ذى عوج مانند تعبير غير ذى زرع است ؛ يعنى با توجه به اقسام زمين كه داير و باير و موات و غير ذى زرع است و داير كشت پذير است و در آن زراعت مى شود. دومى نيز چنين است ، ولى زراعتى در آن نيست و سومى اصلا قابليت زراعت را ندارد و بايد اصلاح شود و چهارمى نيز چنين است ، به گونه اى كه شدنى نيست آن زمين را تغيير داد و اصلاح صنعتى در آن بى اثر است .بنابراين ، شباهت قرآن به چنين زمينى از آن جهت است كه اساسا تحريف ناپذير است و هيچ تلاشى در كژ ساختن آن ثمر بخش نيست ؛ نه تنها اكنون ، بلكه در هيچ زمانى لباس تحريف بر تن نمى كند.همچنين از آنجا كه قرآن به زبان عربى غير ذى عوج است ، بايد بر قواعد آن اطلاع كامل يافت تا نخست لفظ آن را فهميد، سپس به معنايش رسيد. گاهى خداوند اين زبان را به غير ذى عوج مى ستايد و گاهى به عربى مبين . بدين معنا كه زبان قرآن همه ى زبان ها را بيان مى كند، با آن كه زبان هاى ديگر از تفسير او ناتوانند. زبان قرآن روشنگر هر زبانى است ، ولى زبانى برتر از آن نيست كه روشنگر قرآن باشد. پس ، اين زبان خصوصيتى دارد كه در غير آن يافت نمى شود؛ لسان الذى يلحدون اليه اءعجمى و هذا لسان عربى مبين . (121)معناى قرآن نيز معارف بلندى است و تنها عقل هايى بدان مى رسند كه از سطح حس و خيال و وهم گذشته اند. زيرا اين معارف داراى شاءن كتب مرفوعه اند و از جهت ذات صحف مطهره هستند؛ چنان كه الفاظ آن نيز به زبان عربى مبين است كه تنها اديبان و فصيحان و بليغان در قلمرو تخصص خودشان به قواعد آن دست مى يابند. هنگامى كه نخستين شرط، اطلاع از قواعد عربى مبين ، فراهم شد، نوبت به شناخت معانى قرآن و ساير شرايط آن مى رسد. ادامه مطلب [ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب: آگاهى كامل بر قواعد عربى, ] [ 15:15 ] [ اکبر احمدی ]
[
چگونگى روابط علوم اعتبارى با حالات نفسانى انسان افزون بر همه ى اين مطالب ، قرآن كريم داراى الفاظى است كه از معانى خاص حكايت مى كنند و طبيعتا شمار زيادى از علوم ادبى را در بر مى گيرد كه همگى از علوم اعتبارى هستند، مانند نحو و صرف و لغت و معانى و بيان و بديع ... ؛ هر چند اين علوم نيز با بعضى از امور نسبتا حقيقى ، چون حالات نفسانى ؛ مانند برانگيختن و باز داشتن و نشاط و گرفتگى و هيجان و سكون و شادى و نگرانى و اشتياق و كناره گيرى و اشتهار و گمنامى و... روابط رقيقى دارند، جز اين كه اساس اين علوم ادبى بر گرفته از اعتبارات عقلايى است كه از جهت وجود و عدم ، وسعت و ضيق به آن اعتبار وابسته است درجات اين قواعد اعتبارى نيز به حسب اختلاف در اعتبار مرتبه ى حس و خيال و وهم متفاوت است تا به آن درجه اى برسد كه از اعتبار منزه ، از قيد قرارداد اعتبارى تهى باشد، به گونه اى كه از عالم اعتبار به عالم واقع بالا رود.در هر صورت ، تنها از طريق معرفت حقيقى است كه به معروف حقيقى مى توان دست يافت و براى شناخت معروف اعتبارى همان معرفت اعتبارى بس است هر يك به حسب حال خود. پس از چينش اين مقدمه مى گوييم : قرآن شرايط شناخت خود از پايين ترين مرتبه تا بالاترين و مهم ترين مرتبه را بيان كرده ، مردم را به تحصيل آن شرايط تشويق مى فرمايد؛ چنان كه موانع شناخت خودش از رقيق ترين موانع تا شديدترين آن ها را روشن كرده ، مردم را از آن ها برحذر داشته است . بنابراين ، تمام مبحث در دو بخش خلاصه مى شود: 1. شرايط شناخت . 2. موانع شناخت ادامه مطلب [ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:چگونگى روابط علوم اعتبارى با حالات نفسانى انسان, ] [ 17:32 ] [ اکبر احمدی ]
[
در بوستان پيشين گذشت كه قرآن نور و كلام روشن الاهى است و از آن جا كه در نور، تاريكى و در كلام روشن ، ابهامى نيست ، قرآن از هر گونه ظلمت پاك و از هر نوع ابهامى پيراسته است . پس قرآن در روشن ساختن هر چه به آن رجوع شود، به سان نور روشنگر است و شدنى نيست كه در شناساندن راه نيل به آن ، ساكت و بدون پاسخ باشد. چون از بارزترين خاصيت نور، روشن كردن راهى است كه به خود آن نور مى انجامد و نيز شناساندن موانع دست يابى به آن است پس قرآن شرايط و موانع شناخت خود را به روشنى بيان كرده است . اكنون برخى از اين ها را بيان مى كنيم ؛ ولى پيش از آن ، ذكر مقدمه ى كوتاهى لازم است . ادامه مطلب [ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:نخستين بهشت : راه شناخت قرآن, ] [ 17:28 ] [ اکبر احمدی ]
[
يك حقيقت نورانى اگر امام يك مساءله ى علمى را نداند يا در امرى علمى دچار لغزش شود يا در يك حكم الاهى دچار سهو شده يا وحى آسمانى را فراموش كند يا از طريق وساوس نفسانى آن وحى را تفسير كند - معاذ الله - قطعا در اين موارد از قرآنى كه مصون از اين امور است ، جدا خواهد شد. در صورتى كه پيامبر صادق مصدق و امين بر وحى خداوند، آشكارا خبر داده است كه هرگز اين دو عترت و قرآن از يكديگر جدا نمى شوند... . ادامه مطلب [ دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:يك حقيقت نورانى, ] [ 17:25 ] [ اکبر احمدی ]
[
عدم افتراق اماميه ميان قرآن و عترت اماميه - تنها فرقه ى ناجيه - بر اين اعتقادند كه قرآن و عترت از سوى پروردگار ماست ، به هر دو ايمان مى آوريم و ميان اين دو جدايى نمى اندازيم . چون هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا زمانى كه دوباره در كنار حوض نزد پيامبر خدا باز گردند كه آن دو را در امت خود وا گذاشته است .افراط در حق عترت عين تفريط در حق قرآن است و سبب محروميت جوامع بشرى ، حتى حوزه هاى علميه از علوم قرآن مى شود. زيرا اعتقاد به حجيت نداشتن ظاهر قرآن به دليل تحريف ، سبب مى گردد كه قرآن محو درس و بحث مدارس معتبر نبوده ، از حوزه ى تحليل و تفسير بيرون شود.چنان كه افراط در حق قرآن نيز عين تفريط در حق عترت طاهره عليهم السلام است و سبب محروميت امت اسلامى از زعامت و هدايت و حكومت و ارشاد و راهنمايى ايشان مى گردد. زيرا اعتقاد به معصوم نبودن ايشان سبب مى شود سيرت و سنت آنان كه همان سيرت و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است ، الگو و اسوه ى امت اسلامى نباشد و بدين جا مى انجامد كه عترت طاهره و ساير مردم با يكديگر مساوى اند؛ در حالى كه حضرت رضا عليه السلام فرمود: ما بزرگان دنيا و واليان زمين هستيم ؛ نحن سادة فى الدنيا و ملوك فى الاءرض . (105)امير المؤ منين نيز به معاويه نوشت :... اگر نبود نهى خداوند از ستايش خويشتن ، فضائل فراوانى را بر مى شمردم ... ما فرآورده و پرورش يافته ى پروردگارمان هستيم و مردم پرورش يافتگان ما... ؛ و لولا ما نهى الله عنه من تزكية المرء نفسه ، لذكر ذاكر فضائل جمة ... فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا... (106) پس خاك كجا و افلاك كجا؟ ادامه مطلب [ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:عدم افتراق اماميه ميان قرآن و عترت, ] [ 11:3 ] [ اکبر احمدی ]
[
نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده اكنون نمونه هايى از معارف غيبى قرآن را مى آوريم كه ملحدان به انكار آن ها پرداخته اند و از آن ها شگفت زده شده اند و بيزارى جسته اند و از آن معارف غيبى به اسطوره ياد كرده اند. زيرا اين گمان بر اوهام شان چيره شده كه موجود فقط شى ء محسوس است و هر چه را كه حس به ذات و جوهر آن نمى رسد، فرض وجودش محال است ، و نيز هر چيزى كه مانند جسم ذاتا يا به سبب چيزى كه در آن است ، مانند احوال جسم ، اختصاص به مكان يا وضعيتى نيابد، بهره اى از وجود ندارد. روشن است كه محدوده ى علمش اين اندازه ناچيز است ، چگونه مى تواند درك كند كه نبوت يك شاءن الاهى و داراى عظمت معنوى است و فقط صاحب خلق عظيم و ملكات نفسانى عظيمى چون عصمت ، به آن دست مى يابد. از اين رو، با بى خردى مى گويد: لن نؤ من حتى نؤ تى مثل ما اءوتى رسل الله . (168) چنان كه خداوند از آنان حكايت مى كند: بل يريد كل امرى منهم اءن يؤ تى صحفا منشرة (169)، و نيز مى گفتند: ان هى الا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين (170) و ءاذا متنا و مكنا ترابا ذلك رجع بعيد؛ (171) يعنى از حد امكان و از فهم عقلى ما دور است كه انسان ها پس از مرگ دوباره زنده و برانگيخته شويم . از اين جهت چنين افرادى از معاد وحشت داشته ، از آن تعجب مى كنند و مى گويند: هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزفتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد . (172)آرى كسى كه حوزه ى علمش اين اندازه تنگ باشد، چگونه مى تواند درك كند كه انسان با مردن نيست مى شود، بلكه متوفى مى گردد و در زمين گم نمى شود، بلكه از خانه اى به خانه ديگر مى رود. [ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده , ] [ 11:0 ] [ اکبر احمدی ]
[
مراتب شناخت غيب و ايمان به آن اين شرط معرفت يعنى شناخت غيب و ايمان به آن چون ساير پيش گفته داراى مراتبى است . هر كه تمام آن درجات را داشته باشد، بهره ى او از قرآن بيش تر است و هر كه بعضى از آن مراتب را دارا باشد، به همان اندازه از قرآن بهره مى برد. چنان كه قرآن عينى يعنى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم براى همه ى فرستاده شد؛ و ما اءرسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا ، (161) ولى تنها مؤ من به غيب از وجود ايشان بهره مند مى شود. از اين رو خداى متعالى مى فرمايد: لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا . (162)اكنون انسان آگاه زيرك به اهميت اين شرط در مقايسه با ساير شرايط پى مى برد، به گونه اى كه اگر گفته شود: اين شرط از آن جا كه به عقل نظرى مربوط است ، مهم ترين شرط است ، سخن گزافى نيست . زيرا شرايطى كه مربوط به عقل عملى است ، در رتبه ى شرايطى نيست كه مربوط به عقل نظرى است ، چنان كه خود عقل عملى نيز در رتبه ى عقل نظرى نيست براى مثال ، طهارت از آلودگى تعلق به دنيا و نيز گسستن از اين دنياى كوچك و پيراستن از پستى وابستگى به ماده و تجملات و جواهرات و زيبايى هاى آن و امثال اين گونه اوصاف نفسانى كه مربوط به عقل حقيقى است و به واسطه ى آن خداى رحمان عبادت و بهشت كسب مى شود. همه ى اين امور از شئون عقل عملى است كه در مقايسه با شناخت غيب و ايمان به آن كه از شئون عقل نظرى است ، از اهميت كم ترى برخوردار است ادامه مطلب [ یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:مراتب شناخت غيب و ايمان به آن, ] [ 10:58 ] [ اکبر احمدی ]
[
ستودن كتابى به وصف خاص ، انسان را به لزوم تحصيل شرايط مربوط به شناخت آن كتاب و نيز موانع شناخت آن راه مى نمايد. مثلا توصيف قرآن به عربى مبين (155) نشانه ى آن است فقط كسى كه به دستور زبان عربى آشناست ، توان شناخت قرآن را دارد و نيز ستودن قرآن به كرامت نشان آن است كه معرفت قرآن براى انسان كريم ميسر است . چون رسول كريم و نيز قرآن كريم فقط از روى كرامت سخن مى گويند. پس كسى كه سهمى از كرامت ندارد، چگونه قدرت شناخت كرامت را داراست ؟ خداوند سبحان مدار كرامت را تقوا مى داند. چون با پيدايش تقوا كرامت نيز پديد مى آيد و با دوام آن نيز كرامت استمرار مى يابد. چنان كه با شدت و قوت تقوا، كرامت نيز تشديد و تقويت مى شود؛ان اءكرمكم عند الله اءتقيكم156) و با نابودى تقوا، كرامت نيز به طور كلى نيست مى شود. زيرا هنگامى كه از طريق طغيان ، تقوا از بين رود، از طريق اهانت ، كرامت زائل مى شود؛ ... و من يهن الله فما له من مكرم . (157) خداوند فقط متقيان را كرامت مى بخشد و اگر كسى به جهت طغيان و سركشى از تقوا جدا شود، با سوء اختيار خود كرامت را به خوارى جايگزين ساخته است و از كتابى كه بر گرد كرامت و كرامت نيز بر گرد آن مى چرخد، هيچ بهره اى ندارد.بنابراين ، كرامت و پيراستگى از پستى هاى دنيوى ، شرط مهم شناخت قرآن كرمى است . زيرا ستودن قرآن به كرامت مانند اين سخن است كه قرآن را تنها كسانى حس مى كنند كه خداوند به ادامه مطلب [ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:راه ارشاد به تحصيل صفتى برتر , ] [ 16:11 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |