مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| |||
|
دليل لزوم تبعيت از وحي الهي و پذيرش رهبران الهي آزاده صادق پور چه وقت هايي دلت پشتوانه مي خواهد؟ وقتي كارت جايي گير كند و هر چه سعي كني مشكلت را حل كني نتواني كاري از پيش ببري؟ آن وقت سراغ چه كسي مي روي كه كمكت كند؟ بعضي ها اعتقاد دارند پول مشكل شان را حل مي كند. بعضي ها به همت و كار خودشان عقيده دارند. بعضي ديگر مي گويند روابط مي تواند مشكلات را حل كند. همه اين چيزها مي توانند كمك باشند، اما ... دقت كرده اي؟ بهشان كه اتكا كني ديگر مشكلت حل نمي شود. حتماً براي شما هم اتفاق افتاده كه براي كاري، زحمت زيادي كشيده باشيد، فكر كنيد هر آنچه لازم بوده انجام داده ايد، اما به علتي به نتيجه دلخواه نرسيده باشيد. اين جور وقت ها آدم دلش مي خواهد اعتراض كند. دلش مي خواهد به كسي بگويد من كه هركاري بلد بودم، كردم. چرا اين طور شد؟ اما به چه كسي بگويد؟ به اين جا اگر رسيده باشي مي فهمي چه مي گويم.همه ما از جهاتي مثل هم هستيم. ممكن است راه حلي كه من پيدا مي كنم، با راه حلي كه شما پيدا مي كنيد، فرق داشته باشد، اما نقطه مشتركش اين است كه هر دو انسانيم و حد تفكر ما همين حد عقل ماست. مي توانيم براي هر مشكلي راه چاره اي پيدا كنيم، اما در حيطه عقل خودمان. فرق نمي كند كه چه شغلي داشته باشيم. اهل بالاي شهر باشيم يا پايين شهر. اهل اين كشور يا يك كشور ديگر. نكته اين است كه ما با «دو دو تا چهارتاي» خودمان همه چيز را مي سنجيم. با منطق بشري خودمان.اگر از ما بپرسند، چرا اين همه سال كه از شروع تمدن بشري گذشته است و اين همه مكتب و ايسم با تئوري هاي جور وا جور ابداع شده، باز هم مردم به دنبال راه حل ديگري مي گردند كه به آرامش برسند، چه جوابي مي دهيم؟ ادامه مطلب [ چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:تامل, ] [ 10:7 ] [ اکبر احمدی ]
[
شب سردی بود … پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمیکه میوه میخریدند. شاگرد میوه فروش تند تند پاکتهای میوه رو توی ماشین مشتریها میذاشت و انعام میگرفت.پیرزن با خودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر، چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوههای خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه. میتونست قسمتهای خراب میوهها رو جدا کنه و بقیه رو بده به بچههاش، هم اسراف نمیشد هم بچههاش شاد میشدن …برق خوشحالی توی چشماش دوید.. دیگه سردش نبود ! پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه؛ تا دستش رو برد داخل جعبه، شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد … خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمیصداش زد : مادر جان … مادر جان ! پیرزن ایستاد، برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار … پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه… مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن … اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچههات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوههارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت :پیر شی ننه … پیر شی ! خیر بیبینی [ چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:مستحق , ] [ 10:5 ] [ اکبر احمدی ]
[
پسر کوچولو به مادر خود گفت: مادر داری به کجا میروی؟مادر گفت: عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است. این طلایی ترین فرصتی است که میتوانم او را ببینم وبا او حرف بزنم، خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری میشود. و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد.حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.پسر به مادرش گفت: مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟ آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت: من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است. ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود. کودک پس از شنیدن حرفهای مادر به اتاق خود رفت و لباسهای خود را بیرون آورد و گفت: مادر آماده شو با هم به جایی برویم من میتوانم این آرزوی تو را برآورده کنم؛ اما مادر اعتنایی نکرد و گفت: این شوخیها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است. حرفهای تو چه معنی ای میدهد؟پسر ملتمسانه گفت: مادرم خواهش میکنم به من اعتماد کن فقط با من بیا. مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست میداشت. بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند. پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت: رسیدیم.در حالی که به کلیسای بزرگ شهر اشاره میکرد.مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت: من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.کودک جواب داد: مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟ آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟ وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا. [ چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:افتخار, ] [ 10:3 ] [ اکبر احمدی ]
[
قرآن كريم، چنان كه از ايمان به آخرت در كنار ايمان به خدا ياد كرده، كفر به آخرت را نيز گمراهى شناسانده است: «ومَن يَكفُر بِاللّهِ و مَلـئِكتِهِ و كُتبِهِ و رُسلِهِ و اليَومِ الأَخرِ فَقد ضَلَّ ضَلـلا بَعيداً.» (نساء/4،136) از ديدگاه قرآن، چنين كسانى از راه درست منحرفند. (مؤمنون/23،74) 1. تكذيب پيامبران: اشراف قوم نوح كه كافر شده و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند، پيامبرى نوح(عليه السلام)را تكذيب مىكردند و او را بشرى مانند خود مىشمردند: «وقَالَ المَلأُ مِن قَومِهِالَّذينَ كَفروا وكَذَّبوا بِلقاءِالأَخِرةِ و أَترفنـهُم فِىالحَيوةِ الدُّنيا ما هـذا إِلاَّ بَشرٌ مِثلُكُم.» (مؤمنون/23،33). 2. سستى در جهاد: كسانى از پيامبر اجازه عدم شركت در جهاد را مىخواستند كه به خدا و روز بازپسين ايمان نداشتند. (توبه/9،45) 3.ارتكاب محرّمات: منكرانآخرت، گرفتار كارهايى ناشايست چون فريبكارى (بقره/2، 8و 9)، رياكارى (بقره/2، 264؛ نساء/4،38)، ايجاد انحراف در راه خدا (اعراف/7،45) و سدّ راه خدا (هود/11،19) هستند. 4. حبط* عمل: كسانى كه آيات خدا و ديدار آخرت را دروغ پندارند، اعمالشان تباه مىشود: «وَالَّذينَ كَذَّبوا بِـَايـتِنا و لِقاءِ الأَخِرةِ حَبِطَت أَعمـلُهُم.» (اعراف 7/147) 5. گمراهى و سرگردانى: كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، از راه راست منحرفند: «وإِنَّ الَّذينَ لاَيؤمنونَ بِالأَخِرةِ عَنِ الصِّرطِ لَنـكِبونَ» (مؤمنون/23،74) و نيز آيات 136 نساء/4 و 8 سبأ/34. چنين انسانهايى سرگردانند: كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، كردارهايشان را در نظرشان بياراستيم [تا همچنان]سرگشته بمانند. (نمل/27،4) 6.حجاب دل: و چون پيامبر(صلى الله عليه وآله)قرآن مىخوانْد، خداوند ميان او و كسانى كه به آخرت ايمان نداشتند، پردهاى قرار مىداد و بر دلهايشان پوششها مىنهاد تا آن را نفهمند: «وإِذَا قَرأتَ القُرءَانَ جَعلنا بَينَكَ و بَينَ الَّذينَ لاَيؤمنونَ بِالأَخرةِ حِجاباً مَستوراً * و جَعلنَا عَلى قُلوبِهِم أَكِنَّةً أَن يَفقَهوهُ.» (اسراء/17، 45و46) دلهاى آنان از حق روىگردان و گريزان است: «فَالَّذينَ لايُؤمِنُون بالأخرةِ قُلوبُهم مُنِكرةٌ و هُم مُستَكِبروُن.» (نحل/16، 22) چنين انسانهايى به دليل بىايمانى بر مركب غرور و تعصّب و هواپرستى سوار شده، به گونهاى كه ميان آنان و حقيقت حجاب و فاصله ايجاد مىشود.[116] 7. انزجار از ياد خدا: و چون خدا به تنهايى ياد شود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، منزجر مىگردد: «وإِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحدَهُ اشمَأَزّت قُلوبُ الَّذينَ لاَيُؤمِنونَ بِالأَخِرةِ.» (زمر/39،45) 8. عذاب دردناك آخرتى: براى كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند، عذابى پر درد آماده شده است: «وأَنَّ الَّذينَ لاَيُؤمِنونَ بِالأَخِرةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَليماً.» (اسراء/17،10) آنان در آخرت زيان كارترين انسانها خواهند بود: «إنّ الّذينَ لا يُؤمِنُونَ بالأخرة... لَهُم سُوءُ العذابِ و هُم فى الأخرةِ هُم الأخسِرُون.» (نمل/ 27، 4و 5) نيز بقره/2،10؛ روم/ 30، 16. 9. آراسته شدن اعمال: خدا اعمال كسانى را كه به آخرت ايمان ندارند، در نظرشان مىآرايد: «إِنَّ الَّذِينَ لاَيُؤمنونَ بِالأَخِرةِ زَيَّنَّا لَهُم أَعمـلَهُم.» (نمل/ 27، 4) 10. قبول القائات شيطانى: نتيجه وسوسههاى شيطانى و تبليغات شيطانصفتان اين خواهد شد كه دلهاى منكران قيامت، به آنها متمايل و به آن راضى شود و هر گناهى را كه بخواهند، انجام دهند: «ولِتَصغَى إِليهِ أَفـدةُ الَّذِينَ لاَيُؤمنونَ بِالأَخرةِ و لِيَرضَوهُ ولِيَقتَرِفوا ما هُم مُقتَرفونَ.» (انعام/6،113) ادامه مطلب [ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:كفر به آخرت و آثار آن, ] [ 17:39 ] [ اکبر احمدی ]
[
1.پيامبران: در آخرت، ابراهيم(عليه السلام)از شايستگان خواهد بود: «وَ إِنَّهُ فِى الأَخِرةِ لَمِنَ الصَّـلِحينَ.» (نحل/16،122) حضرت عيسى(عليه السلام)در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است (آلعمران/3،45) و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در دنيا و آخرت از يارى خداوند بهرهمند خواهد بود. (حج/22،15) 2. مؤمنان: خداوند به مؤمنان و پرهيزگاران در زندگى دنيا و آخرت بشارت داده است:«الّذين ءامنُوا و كانوا يَتّقوُن * لَهمُ البُشرى فِىالحَيوةِ الدُّنيا و فِىالأَخِرةِ» (يونس/10، 63 و64) و كسانى را كه ايمان آوردهاند، در زندگى دنيا و در آخرت، با سخن استوار، ثابت مىگرداند (ابراهيم/14،27) و پاداش آخرت، براى كسانى كه ايمان آوردهاند و پرهيزگارى مىكنند،بهتر است. (يوسف/12،57)3. پارسايان: آخرت سراى نيكويى براى پرهيزگاران است: «ولَدارُ الأَخِرةِ خَيرٌ و لَنِعمَ دَارُ المُتّقينَ» (نحل/16،30) وسراى آخرت براى كسانى كه تقوا* پيشه مىكنند، بهتر است (اعراف/7،169) و نيز آيات 77 نساء/4؛ 32 انعام/6؛ 109 يوسف/12؛ 63و64 يونس/10؛ 83قصص/28؛35 زخرف/ 43. 4. فروتنان: سراى آخرت براى كسانى است كه در زمين، برترى طلب و فسادجو نيستند: «تِلكَ الدَّارُ الأَخِرةُ نَجعلُها لِلَّذِينَ لاَيُريدونَ عُلوّاً فِى الأَرضِ و لاَفَساداً.» (قصص/28،83) 5. مجاهدان: خداوند پاداش اين دنيا و پاداش نيك آخرت را به كسانى كه همراه پيامبران، در راه خدا جهاد كردند، عطا مىكند. (آلعمران/3، 148) 6. نيكوكاران: براى محسنان، در اين دنيا پاداش نيكويى است و سراى آخرت به قطع بهتر است. (نحل/16،30) از آيات قرآن به دست مىآيد كه ايمان به تنهايى براى برخوردارى از نعمتهاى آخرت كافى نيست؛ بلكه افزون بر ايمان، عمل صالح نيز لازم است: «مَن ءامنَ باللّهِ و اليَومِ الأخرِ و عَمِلَ صـلحًا فلهُم أجرُهم عند ربِّهم...» (بقره/ 2، 62) 7مهاجران: خداوند كسانى را كه پس از ستمديدگى، در راه خدا هجرت مىكنند، در اين دنيا جاى نيكويى مىدهد و به قطع، پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود. (نحل/16، 41) ادامه مطلب [ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:متنعّماندرآخرت, ] [ 17:37 ] [ اکبر احمدی ]
[
قرآن كريم دنيا و آخرت را در دهها آيه در كنار هم آورده و امورى را مورد توجّه قرار داده است: 1. رابطه دنيا و آخرت: اعتقاد به آخرت در صورتى در كردار آدمى تأثير مىگذارد كه بين زندگى دنيا و زندگى آخرت رابطهاى وجود داشته باشد. در غير اين صورت، تأثيرى بر كردار او در زندگى دنيا نخواهد داشت. از ديدگاه قرآن، دنيا و آخرت از يك ديگر جدا نيستند؛ بلكه پيوستگى و رابطه تنگاتنگى ميان آنها برقرار است. اين رابطه بين اعمال اختيارى آدميان در دنيا و سعادت يا شقاوت آخرت است.[90] اين رابطه از نوع رابطههاى قراردادى نيست؛ بلكه رابطهاى تكوينى بين عمل و نتيجه آن در آخرت وجود دارد.[91] برخى اين رابطه را فراتر از رابطه علّى و معلولى دانسته و از آن به رابطه عينيّت و اتّحاد ياد كردهاند.[92] از روايات فراوانى نيز به دست مىآيد كه اعمال دنيايى ما داراى صورتهايى آخرتى است كه در آخرت به صورت نعمت و يا عذاب ظاهر مىشود؛[93] بنابر اين ميان دنيا و آخرت ارتباط تنگاتنگى وجود دارد. دنيا رَحِم آخرت و محلّ تربيت انسانها و پرورش استعداد آنها است.[94] عقايد، اخلاق و اعمال ما در دنيا، تعيين كننده سرنوشتمان در آخرت بوده، چهره آن جهانى ما همان صورتى است كه در دنيا براى خويش ساختهايم؛[95] زيرا به طور كلّى، آخرت چيزى جز باطن دنيا نيست: «يَعلَمونَ ظـهِراً مِن الحَيـوةِ الدُّنيَا و هُم عَنِ الأَخِرةِ هُم غـفِلونَ.» (روم/30،7) از اين كه در آيه پيشين آخرت در مقابل ظاهر زندگى دنيا قرار گرفته، روشن مىشود كه آخرت باطن زندگى دنيا است. دنيا و آخرت مانند دو فصل از يك سالند؛ در يكى به كشت، ودر ديگرى به درو مىپردازيم. در روايتى از رسولخدا(صلى الله عليه وآله)، دنيا مزرعه آخرت دانسته شده است؛[96] از اينرو انسان در دنيا بايد زمينه برخوردارى از نعمتهاى آخرتى را فراهم سازد: «مَن كانَ يُريدُ حرثَالأَخِرةِ نَزِد لَه فِى حَرثِهِ» (شورى/42،20)[97] چنانكه به قارون سفارش شده از سهم دنيايى خويش براى آخرتش بكوشد:«وَابتَغِ فِيمَا ءَاتَـكَ اللّهُ الدّارَالأَخِرَةَ وَ لاتَنسَ نَصِيبَكَ مِن الدُّنيَا.» (قصص/28،77) به گفته بسيارى از مفسّران، مقصود آن است كه در دنيا براى آخرت بكوشى؛ زيرا سهم انسان از دنيا چيزى جز كار براى آخرت نيست و امام على(عليه السلام)در تفسير آيه فرمود: فراموش مكن كه از سلامت، نيرو، فراغت، جوانى، نشاط و ثروت خودبراى كسب آخرت بهرهگيرى؛[98] ادامه مطلب [ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:تقارن دنيا و آخرت, ] [ 17:34 ] [ اکبر احمدی ]
[
ايمان به آخرت، در كنار ايمان به خدا و ايمان به پيامبران قرار گرفته كه نشان دهنده اهمّيّت آن است: «وَلـكِنَّ البِرَّ مَن ءَامَنَ بِاللّهِ وَ اليَومِ الأخِرِ وَالمَلـئِكَةِ والكِتـبِ وَالنَّبيِّينَ» (بقره/2،177) همچنين به تصريح قرآن، ايمان* به آخرت، جزئى از دعوت ساير پيامبران نيز بوده؛[84] چنانكه در صحف ابراهيم و موسى(عليهما السلام)بر پايدار بودن آخرت تأكيد شده (اعلى/87،17ـ19) و شعيب(عليه السلام)قوم خود را به پرستش خدا و باور به آخرت ترغيب كرده است. (عنكبوت/29،36) يوسف(عليه السلام)از منكران خدا و آخرت دورى جسته، خود را در اعتقاد به مبدأ و آخرت، پيرو پدرانش ابراهيم و اسحاق و يعقوب مىداند (يوسف/12،37 و 38) همچنين موسى(عليه السلام)قارون مالاندوز را به كار براى آخرت مىخواند. (قصص/28،77) درباره جمعى از اهل كتاب، آمده است: از ميان اهل كتاب، گروهى درست كردارند... به خدا و آخرت ايمان دارند. (آلعمران/ 3، 113 و 114) ادامه مطلب [ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:ايمان به آخرت در قرآن, ] [ 11:23 ] [ اکبر احمدی ]
[
براى شناخت بهتر آخرت، لازم است به بررسى شباهتها و تفاوتهاى دنيا و آخرت بپردازيم؛ زيرا دنيا و آخرت دو مفهوم متضايف هستند كه شناخت هر يك بدون شناخت ديگرى ممكن نيست.[50] 1. انسان در هر دو جهان به خود و متعلّقاتش آگاهى كامل داشته و از شخصيّتى واحد برخوردار است: «يـلَيْتَنى كُنتُ مَعَهُم» (نساء/ 4، 73) و نيز كهف/ 18، 42؛ حاقه/69،25؛ فجر/ 89، 224. 2.انسان در هر دو جهان، غرايز انسانى و حيوانى دارد[51]:«وفـكِهَة مِمّا يَتخَيَّرُونَ * وَ لَحمِ طير مِمّا يَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِينٌ * ... لا يَسمَعوُنَ فِيها لَغوًا و لا تَأثِيمًا * إلاّ قِيلاً سَلَـمًا سلـمًا» (واقعه/ 56، 20ـ 26) و با آلام و لذّتهاى عقلى و حسّى مواجه است[52]:«ولا يُكَلِّمُهمُ اللّهُ و لاَ يَنظُرُ إِليهِم يَومَ القِيـمةِ و لاَ يُزكّيهِم و لَهُم عَذابٌ أليمٌ» (آلعمران/ 3، 77) و «ارجِعِى إلى رَبِّكِ رَاضِيةً مَرضِيَّةً * فَادخُلى فِى عِبـدِى * وَادخُلِى جَنَّتِى» (فجر/ 89، 28ـ30) و رنجها و لذّتهاى جسمى، در هر دو جهان از طريق جسم براى روح*، حاصل مىشود: «كُلَّما نَضِجَت جُلُودُهم بَدّلنـهُم جُلودًا....» (نساء/ 4، 56) 3. خداوند در هر دو جهان قابل رؤيت حسّى نيست[53]:«لاتُدركُه الأبصـرُ» (انعام/ 6، 103) گرچه در آخرت، حق به طور كامل آشكار شده، انسانها به وجود پروردگار يقين مىيابند[54]:«...ويَعلمُون أنّ اللّه هو الحَقُّ المُبينُ.» (نور/ 24، 25) 4. از آن جا كه خداوند، افعال و اعمال انسانها را در بهشت و جهنّم به خودشان نسبت مىدهد: «فشـرِبونَ شُربَ الهيم» (واقعه/ 56، 55) «يَشربوُنَ من كَأس...» (انسان/ 76، 5)، آشكار مىشود كه انسانها در آن جهان نيز اراده و اختيار دارند؛[55] امّا هر كس در محدوده دارايىها و توانايىهايش مىتواند آن را اجرا كند و آن نيز به ميزانى است كه انسان خود را در اين دنيا در اختيار خدا و رسول قرار داده و از خود سلب اراده كرده باشد. (احزاب/ 33، 36)[56] ادامه مطلب [ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:شباهتها و تفاوتهاى دنيا و آخرت, ] [ 11:20 ] [ اکبر احمدی ]
[
آخرت برگرفته از ريشه «اـ خ ـ ر» و مؤنث «آخر» در برابر اوّل است و همانگونه كه از اين جهان به «اولى» تعبير شده، از جهان پس از دنيا نيز به «آخِر» و «آخرت» تعبير مىشود. منشأ ايمان به آخرت، بيش از هر چيز، وحى الهى است كه به وسيله پيامبران به بشر ابلاغ شده است[21] و قرآن نيز با شيوههاى گوناگونى به اثبات معاد پرداخته و به شبهات منكران آن پاسخ گفته است؛ ولى وجود چنين جهانى از طريق عقل و فطرت نيز اثبات مىشود؛ زيرا عقل انسان، پس از شناختن خداوند و عدالت وى، درمىيابد كه بايد جهانى پس ازدنيا وجود داشته باشد تادر آن، هركس به جزاى اعمال خويش برسد.[22]چنان كه وجود نداشتن آخرت به اين معنا است كه آفرينش آسمانها و زمين و ديگر موجوادت بيهوده است و اين با حكمت خداوند منافات دارد. فطرتِ نامحدودطلبى و عشق به جاودانگى كه در محبّت فرزند و علاقه به جاودانگى در خاطرهها و... ظهور مىيابد نيز انسان را به انديشه در جهانىديگر سوق مىدهد.[23] تحقيقات باستانشناسى درباره انسانهاى نخستين، نشان مىدهد كه آنها نيز به نوعى حيات غير آشكار براى مردگان اعتقاد داشتند؛ لذا همراه آنها غذا و سلاح دفنمىكردند.[24] ادامه مطلب
ختم نبوت و نزول واپسين شريعت كه با ظهور پيامبر اسلام تحقق يافت، نخستين نشانه پايان تاريخ به شمار مىرود؛[45] لذا مفسران، مقصود ازنشانههاى قيامترادر آيه ذيل، بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله)دانستهاند كه نسبت به عمر جهان، فاصله بسيار كمى تا قيامت دارد:[46]«فَهَل يَنظُرونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَن تَأتِيَهُم بَغتَهً فَقَد جَاءَ أَشراطُها». (محمد/47،18)در آخرالزمان وقايع فراوان ديگرى نيز پيشبينى شده كه بيشتر به دوره پايانى آن (مقارن با ظهور مهدى) مربوط مىشود. پيش از ظهور امامزمان(عج) جوّ حاكم بر جهان، جوّ ستم، گناه و فساد خواهد بود. «اِقتَربَ لِلنَّاسِ حِسابُهُم وهُم فِى غَفلَة مُعرِضون.» (انبياء/21، 1) در اين آيه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند، متّصف شدهاند.[47] در روايات نيز منظور ازاشراط*الساعة كه در آيه 18 سوره محمد/47 بهآن اشاره شده، رواج بيش از حدّ كفر، فسقوظلم دانسته و موارد متعدّدى از آن برشمرده شده است.[48] 2. وقوع اختلافها و درگيرىهاى بسيار: يكى از نشانههاى آخرالزمان، اختلافها و درگيرىهاى فراوان ميان گروههاى گوناگون است: «فَاختَلفَ الأَحزابُ مِن بَينهِم فَويلٌ لِلَّذينَ كَفَروامِن مَشهَدِ يَوم عَظِيم.» (مريم/19، 37) روايات، اين آيه را به ظهور فرقههاى مختلف درجهان اسلام مربوط دانستهاند كه در آخرالزمان پديد آمده، موجب اختلافهاى بسيار خواهندشد.[49] آيه «يَلبِسَكُم شِيَعًا و يُذِيقَ بَعضَكُم بَأسَ بَعض» (انعام/6، 65) نيز به وقوع اختلافها و قتل و كشتار در آخرالزمان تفسير شده است.[50] براساس روايتى، آيه «ولَنبلونَّكم بشىء مِن الخَوف و الجُوع و نَقص من الأَمولِ و الأَنفُس...» (بقره/2،155) به ترس و ناامنى، گرسنگى و حطى و فقر و كشتار در آخرالزمان اشاره دارد.[51] درهرسه دين آسمانى يهود، مسيحيت واسلام، ظهورفاسدترين ومخرّبترين جريان منحط در طول تاريخ، پيش بينى و از خطر آن پرهيز داده شده است.[52] دجّال كه تجسّم كفر، فريب و گمراهى است، در آخرالزمان ظاهر شده، مردم را به پرستش خويش مىخواند. برخى از مفسّران، تفسير آيه «لَخلقُ السّموت و الأرض أكبر من خلق النّاس» (غافر/40،57) را به ظهور دجّال ناظر دانستهاند كه درديد مردم، عظيمترين موجود جلوه مىكند؛[53] در حالى كه خداوند، او را از بسيارى مخلوقات ديگر كوچكتر مىشمارد.[54] سرانجام اين پديده به دست عيسى(عليه السلام)محو و نابود خواهد شد.[55] برخى از آيات عذاب بر كافران و گنهكاران آخرالزمان كه نزول عذاب را انكار مىكنند؛ تطبيق داده شده است: «إن أتـكُم عَذابُهُ بَيَـتاً أَو نَهاراً مَا ذَا يَستَعجِلُ مِنهُ المُجرِمونَ». (يونس/10،50) «فَإِذا نَزلَ بِسَاحَتهِم فَساءَ صَباحُ المُنذرين». (صافات/37،177)[56] با استفاده از آيه 65 انعام/6 برخى از اين عذابها بدين شرح گزارش شدهاند: صدايى هراسناك و دود در آسمان و حاكمان ستمگر «قُل هُو القادِرُ عَلى أَن يَبعَثَ عَليكُم عَذاباً مِن فَوقِكُم» ، فرو رفتن برخى انسانها در زمين «أَو مِن تَحتِ أَرجُلِكُم» اختلافات بسيار در دين، «أَو يَلبِسَكُم شِيَعاً» قتل و كشتار «ويُذِيقَ بَعضَكُم بَأسَ بَعض». در اين دوره زمانى،[57] ترس و ناامنى، گرسنگى* و قحطى و فقر و كشتار نيز بسيار رخ خواهد داد: «وَ لَنبلُونَّكُم بِشَىء مِنَ الْخَوفِ والْجُوعِ و نَقص مِن الأَمولِ وَالأَنفُس....» [58] ادامه مطلب [ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:نشانهها و رخدادهاى مهم آخرالزمان, ] [ 17:40 ] [ اکبر احمدی ]
[
ديدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، ديدگاهى خوش بينانه بوده، پايان دنيا پايانى روشن و سعادت آميز دانسته شده است. سرانجامِ سعادتمند جهان، همان تحقّق كامل غرض از آفرينش انسانها است كه چيزى جز عبادت خداوند نخواهد بود: «ومَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلاَّ لِيَعبدونَ.» (ذاريات/51، 56) عبوديّت الهى در سطوح گوناگون فردى و اجتماعى آن، براساس برنامهريزى خداوند و در چارچوب اصل اختيار واقع شده و غالب انسانها از آن بهرهمند مىشوند: «وَعدَاللّهُالَّذينَ ءَامَنوا مِنكُم وعَمِلوا الصَّـلِحـتِ لَيَستخلِفنَّهُم فِىالأَرضِ... ولَيُمَكِّننَّ لَهُم دِينَهُم الَّذِى ارتَضى لَهُم و لَيُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِمأَمناً يَعبُدونَنِى لاَيُشرِكونَ بِى شَيئاً» (نور/24،55)،«هُو الَّذِى أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدِينِ الحَقّ لِيُظهِرَهُ عَلَىالدِّينِ كُلِّهِ.» (توبه/9،33؛ فتح/48،28 وصف/61،9)[27] ادامه مطلب [ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:ديدگاه كلّى قرآن درباره پايان تاريخ, ] [ 17:37 ] [ اکبر احمدی ]
[
آخر به بخش پايانى هر مجموعه گفته،[1] و زمان در لغت بر وقت كم يا زياد اطلاق مىشود.[2] و مقصود از آن در اينجا روزگار و عمر جهان است. «آخرالزمان» تركيبى اضافى و به معناى بخش پايانى حيات دنيا است. واژه آخرالزمان در قرآن به كارنرفته؛ امّا مطالب گوناگونى درباره اين موضوع از آيات قابل استفاده است. قرآن به طور كلّى، جهانيان را به دو بخش پيشينيان (الأَوّلينَ، المُستَقدِمينَ) و پسينيان (الأَخِرينَ، المُستَـخِرينَ) قسمت كرده است (واقعه/56، 13 و 39 و 49؛ حجر/15، 24) افزون بر آن، آياتى در قرآن از ميراثبرى زمين به وسيله صالحان و مستضعفان، پيروزى نهايى حق بر باطل و گسترش اسلام در سرتاسر جهان سخن مىگويد كه پس از وقوع بلاها و فتنههاى بسيار محقّق مىشود. (اعراف/7،128؛ نور/24، 55؛ قصص/28، 5؛ فتح/48، 28 و...) اين آيات با دوره پايانى دنيا ارتباط دارند[3] و برخى از نشانههاى قيامت كه از آن به «اَشْراط*الساعة» تعبير شده (محمد /47، 18) نيز در اين بخش واقعند. در روايات و تفاسير، بسيارى از نشانههاى آخرالزمان از اشراطالساعة نيز شمرده شده است؛[4] از اين رو براى جدايى اين دو موضوع مقاله آخرالزمان به حوادث و تحوّلات اجتماعى در واپسين دوره حيات بشرى اختصاص يافته كه معمولا در كتابهايى تحت عنوان الْمَلاحِمُ والْفِتَن[5] و كتابهاى مربوط به غيبت امام زمان[6](عج) بررسى مىشوند و اشراطالساعة به حوادث طبيعى و دگرگونىهاى كيهانى در آستانه قيامت، مانند: طلوع خورشيد از مغرب، پوشيده شدن آسمان از دود، تاريك شدن خورشيد و ماه و ستارگان، متلاشى شدن كوهها و... محدود شدهاست.[7] ادامه مطلب [ یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:آخرالزمان: دوره پايانى دنيا, ] [ 17:34 ] [ اکبر احمدی ]
[
آتش، عنصرى همراه با گرمى، روشنايى و شعله و نيز سَبُك و بالارونده است كه از موادّ سوختنى پديد مىآيد. برابر عربى آتش، «نار» و 145 بار در قرآن آمده است.[9] راغب، «نار» را شعلهاى قابل رؤيت معنا كرده و آن را با نور* از يك ريشه دانسته كه به طور معمول ملازمند و افزوده است كه نور، توشه آخرتى، ونار، توشه دنيايى است.[10] واژههاى ديگرى همانند «حريق» به معناى سوزاننده (آلعمران/3، 181) «سعير» به معناى شعلهور (اسراء/17، 97) «جحيم» يعنى خرمن آتش (واقعه/56، 94) «شهاب» (حجر/15، 18) «صلى» به معناى سوزاندن (واقعه/56، 94) «سجر» (تكوير/81، 6) و «ايقاد» (مائده/5، 64؛ رعد/13، 17) كه دو واژه اخير به معناى برافروختن آتش است، به نوعى، القاكننده معناى ياد شدهاند. نويسندگان وجوه القرآن، براى «نار» وجوه متعدّدى مانند آتش جهنّم* (تحريم/ 66، 6)، آتش معروف (بروج/85، 5)، آتشِ آتشزنه (واقعه/56، 71)، آتش درخت (يس/36، 80)، مال* حرام (بقره/2، 174)، نور (طه/20، 10)، دشمنى (مائده/5، 64)، آتشى كه قربانى را مىسوزاند (آلعمران/3،183)، كفر (بقره/2، 221) و اختلاف (آلعمران/3، 103)[11] ذكر كردهاند.[12]
ادامه مطلب [ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:آتش, ] [ 8:7 ] [ اکبر احمدی ]
[
واژه «النار» در آيه «وَ كُنتم عَلى شَفا حُفرة مِنالنّارِ فَأنقذَكم مِنها» (آلعمران/3،103) كه به وضعيّت عرب، پيش از ظهور اسلام اشاره دارد، به جنگ، فتنه، كفر،[70] كينه، عصبيّت و دشمنى[71] معنا شده است. در آيه ديگرى، درباره يهود آمده كه در صدد برپا كردن جنگ بر ضدّ پيامبر بودهاند كه از آن به «نار» تعبير شده است:«...كُلَّما أَوقَدوا ناراً لَلْحَربِ أَطفَأَها اللّهُ.» (مائده/5، 64) قرطبى، آن را برپا كردن فتنه و جمع نيرو و تجهيزات براى جنگ دانسته كه در اين صورت، «نار» معناى استعارى دارد. او قولى را هم به معناى غضب نقل كرده است.[72] الميزان، آن را جنگ دانسته.[73] و برخى گفتهاند: عرب وقتى تصميم به جنگ مىگرفت، آتش بر مىافروخت كه در اين صورت، «نار» معناى حقيقى دارد.[74] در ذيل آيه «فَالمورِيتِ قَدحاً = سوگند به افروزندگان جرقه آتش» (عاديات/100، 2) نيز مفسّران وجوه متعدّدى براى آتش و «قدح» ذكر كردهاند. جنگآوران، هنگام شب، براى رفع حاجت خود، آتش برپا مىكنند. آتشِ فتنهاى كه با زبان پديد مىآيد. انديشههايى كه آتش نيرنگ برمىافروزند و برپا كردن آتش براى فريب دشمن و زياد قلمداد كردن جمعيّت،هيجان شديد جنگ،[75] برپايى آتش پسازجنگ براى پختن غذا[76] و جرقه پاى اسبان،[77] معانى گوناگونى است كه در تفاسير ذكر شده است. ادامه مطلب [ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:استعارههاى قرآنى آتش, ] [ 7:58 ] [ اکبر احمدی ]
[
طبيعت آتش، سوزانندگى آن است؛ امّا در آيه 69 انبياء/21 از سرد شدن آن سخن به ميان آمده:«قُلنا ينارُ كُونِى بَرداً وَ سَلـماً على إبرهيمَ =اى آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش». بعضى مقصود از سرد شدن آتش راتبديل حرارت آن به سردى از سوى خداوند دانستهاند[54] و بعضى گفتهاند: خداوند، طبيعت آتش (حرارت و سوزانندگى) را از آن گرفت.[55] سيدقطب، بدون ذكر وجوه و احتمالات، آن را كار خدا دانسته و گفته است: كسى كه به آتش دستور سوزاندن داد، فرمان سرد شدن را نيز داد و چنين عملى، با موازين بشرى قابل تحليلنيست.[56] از رخدادهاى آستانه قيامت، تبديل شدن دريا*ها به آتش است: «وَ إذَا البِحارُ سُجِّرت.» (تكوير/81، 6) «سجر»به معناى برافروختن آتش است.[57] مفسّران در تبيين برافروخته شدن درياها اختلافنظر دارند. برخى، آن را چونان شعلهورشدن تنور[58] و برخى، به معناى داغ شدنودرهم شدن دانستهاند.[59] پارهاى از مفسّران با اين ادّعا كه درياها در قيامت به شدّت به حركت درآمده، آب به بخار تبديل مىشود و در اثر خروج كره آتشين از دل زمين، آتش مىگيرد، به توجيه علمى آن پرداختهاند. ادامه مطلب [ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:سرد شدن آتش, ] [ 7:56 ] [ اکبر احمدی ]
[
از مجموع آيات مربوط به آتش استفاده مىشود كه دو نوع فايده و كاركرد دارد: كاركردى معنوى، ونقشى مادّى. فايده معنوى آن، آيه خدا بودن و يادآورى حقايقى مانند معاد و جهنّم است. آيات 80 يس/36 و 71 واقعه/56 كه درباره درخت آتشزنه است، در شمار آياتىاند كه نشانههاى خداوند را بيان مىكنند. تعبير «أَوَلم يَرالإنسنُ...» و سياق آيات در سوره يس و نيز تعبير «أَفَرءَيتُم ... ءَأَنتم أنشَأتم شَجَرَتَها» و ذكر صفت «تذكرة» براى آتش در سوره واقعه، الهامبخش اين حقيقتند كه پديد آمدن آتش از درخت سبز، آيه الهى است. مفسّران، در هر دو مورد، آتش را مايه پند و اندرز،[32] نشانه توان خداوند بر بازآفرينى انسانها در قيامت، ويادآور شعلههاى آتش جهنّم دانستهاند.[33] برخى آيه 80 يس را كه در سياق آيات معاد است: «أَوَلَميرَ الإنسنُ أنَّا خَلَقنهُ مِن نُطفة ... * وَضَرَب لَنا مَثَلا و نَسِى خَلقَه قال مَن يُحىِ العِظـمَ ... * قُل يُحييها الَّذى أَنشَأها أوَّلَ مَرّة ... الَّذى جَعَلَ لَكُم مِنَ الشَّجَرِ الأَخضرِ ناراً» (يس/36، 77 ـ 80) قرينه گرفتهاند كه متعلّق «تذكرة» در آيه «نَحنُ جَعَلنها تَذكِرَةً و متعاً لِلمُقوينَ» (واقعه/56، 73) معاد يا جهنّم است. فخررازى، آن را يادآور امكان معاد دانسته و توضيح داده است: كسى كه بر ايجاد آتش از درخت سبز توانا است، بر ايجاد حرارت جاندار در مرده، ناتوان نيست.[34] مفسّران، بر همين نظر، تصريح[35] و آن را حجّتى در پاسخ منكران معاد تلقّى كردهاند؛ زيرا كافران مدّعى بودهاند كه نطفه، حار و مرطوب و با طبع حيات سازگار است؛ در حالى كه استخوان، سرد و خشك و با طبع مرگ سازگارى دارد؛ بنابراين، ايجاد حيات در استخوان ممكن نيست و خداوند با تبيين چگونگى پيدايش آتش از درخت سبز، اشكال مزبور را پاسخ مىدهد.[36] ملاّصدرا، آتش مزبور را افزون بر يادآور معاد بودن، تذكّرى براى وجود آتش نفس كه شعلهاى ملكوتى است و يادآور مادّه آفرينش شيطان دانسته كه بايد با آن به ياد كيد شيطان بود.[37] ادامه مطلب [ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:فوايد معنوى آتش, ] [ 8:22 ] [ اکبر احمدی ]
[
اين عنوان، براساس برخى روايات و گفتههاى مفسّران، از «شَرابِك» (بقره/2، 259)، «أعصِرُ خَمراً» (يوسف/12، 36)، «وَفِيه يَعصِرون» (يوسف/12، 49) و «تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَكَراً» (نحل/16، 67) استفاده شده است. خداوند، عُزَير*(عليه السلام)را صد سال ميراند؛ سپس او را زنده كرد و فرمود: «فَانظُر إلى طَعامِك وَ شَرابِكَ لَميَتَسَنَّه ... = به خوراك و نوشيدنى خود بنگر [كه طعم ورنگ آن]تغيير نكرده است...». (بقره/2، 259) برخى از مفسّران «شَرابِك» را با استناد به روايات، به آب ميوه تفسير كردهاند و آن را آب انگور* مىدانند؛[1] ولى در اين كه آيا آب ميوه را با خود به آنجا آورد يا از ميوههاى قريه ويران شدهاى كه از آن عبور مىكرد، تهيه كرد،اختلاف است. تغيير نيافتن آب ميوه «لَميَتَسنَّه» در اين مدّت طولانى،[2] امرى خارقالعاده است. يوسف(عليه السلام) در تعبير خواب عزيز مصر مىگويد: «...عامٌ فيه يُغاثُ الناسُ وَ فيِه يَعصِرُونَ =[سپس از پى آن]، سالى [بيايد]كه در آن براى مردم باران مىبارد [= گياهان مىرويد يا مردم از تنگى و سختى مىرهند]و در آن، [ميوه، انگور، زيتون و...]مىفشرند». (يوسف/12، 49) برخى، با استناد به كلام ابن عبّاس و مجاهد و قتاده، مقصود از«يَعصِرُون» را فشردن ميوه*، ودانههاى روغنى دانستهاند كه مصريان، پس از چهارده سال سختى، از آن بهرهمند شدند.[3] همبند يوسف در زندان براساس آيه 36 يوسف/ 12 به او گفت: «إِنِّى أَرَنى أعصِرُ خَمراً = من خويشتن را [در خواب]ديدم كه [انگور براى]شراب مىفشارم». برخى مقصود از «أعصِر خَمراً» را گرفتن آب انگور مىدانند و از اين كه به فشردنِ خمر* تعبير شده، چند پاسخ دادهاند: الف. عرب، در صورت روشنى و مشتبه نشدن معنا، اشيا (انگور) را به رسم آنچه به آن دگرگون مىشود، (خمر) نام مىنهد؛[4] ب. عربِ عمان[5] و غسّان،[6] عنب را خمر مىنامند؛ پس «أعصِرُ خَمراً» به معناى «أعصِرُ عِنباً» است. ادامه مطلب [ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:آبميوه, ] [ 8:18 ] [ اکبر احمدی ]
[
براساس آياتى ديگر، زندگى انسان در حيات پس از مرگ كه بازتاب اعمال وى در اين جهان است نيز با آبرومندى و بىآبرويى همراه است. صريحترين و روشنترين آيه در اين زمينه، آيه 106 و 107 آلعمران/3 است كه از وجود دو گروه روسفيد و روسياه در روز بازپسين خبر مىدهد: «يومَ تَبيَضُّ وُجوهٌ و تَسودُّ وُجوهٌ فأمَّا الَّذين اسودَّت وُجوهُهم أكَفَرتُم بَعدَ إيمـنِكم فَذوقوا العَذابَ بِما كُنتم تَكفُرون * و أمّا الَّذينَ ابيَضَّت وُجوهُهم فَفِى رَحمَةِاللّهِ هُم فيها خـلِدونَ = روزى كه چهرههايى سپيد و چهرههايى سياه شود؛ امّا روسياهان [به آنان گويند]آيا پس از ايمان آوردنتان كافر شُديد؟! پس به سزاى آنكه كفر مىورزيديد، [اين]عذاب را بچشيد؛ امّا آنان كه روىهايشان سپيد شود، در مهر و بخشايش خدايند [و] در آن جاويدانند». روسفيدان در آيه، به مؤمنان تفسير شده است: «يَومَ لايُخزِى اللّهُ النبىَّ والَّذين ءامَنوا» (تحريم/66،8) امّا روسياهان، بر اساس ظاهر آيه، آنانند كه پس از ايمان آوردن، كافر شدند. مفسران، در تطبيق روسياهان وجوه ديگرى را بيان داشتهاند: منافقان، همه كافران، آن دسته از اهل كتاب كه پس از شناخت پيامبر(صلى الله عليه وآله)به وى ايمان نياوردند، مرتدان و خوارج، تفسيرهايى است كه در اين باره ابراز شده است.[23] بنابر نقلى ازحضرتعلى(عليه السلام)مقصود، بدعت گذارانند.[24] به ظاهر آيه بر همه موارد قابل تطبيق است. در آيه 60 و 61 زمر/39 نيز كسانى كه بر خداوند دروغ ببندند، روسياه شناسانده شدهاند و در مقابل آنان، از پرواپيشگان ياد شده كه از روسياهى مبرّايند:«ويَومَ القيـمةِ تَرى الّذينَ كَذّبوا عَلَى اللّهِ وُجوهُهم مُسودَّةٌ ... * و يُنجِى اللّهُ الّذينَ اتّقوا بِمَفازَتِهِم = و روز قيامت*، كسانى را كه بر خدا دروغ بستهاند، روسياه مىبينى ... و خدا كسانى را كه تقوا پيشه كردهاند، به [پاس]كارهايى كه مايه رستگارىشان بوده، مىرهاند». «ناكِسوا رُءوسِهم» ، تعبير ديگرى است كه خوارى و سرافكندگى مجرمان را در آخرت، در پيشگاه خداوند بيان مىكند: «ولَو تَرَى إذِ المُجرِمونَ ناكِسوا رُءوسِهم عِندَ ربِّهم = و اى كاش مىديدى هنگامى كه مجرمان سرهاشان را پيش پروردگارشان به زير افكندهاند!» (سجده/32،12) در آيه 192 آلعمران/ 3 از قول اولى الالباب چنين آمده است: «رَبَّنا إِنّكَ مَن تُدخِلِ النّارَ فَقَد أَخزَيتَه= پروردگارا! هر كه را تو به آتش در آورى، به راستى خوار و رسوايش كردهاى» و در ادامه، آيه194 درخواست آنان اين چنين بيان شده است: «رَبَّنا و ءَاتِنا مَا وَعدتّنا على رُسلِك و لا تُخزِنا يَوم القيـمة = پروردگارا! و آن چه را به وسيله فرستادگانت به ما وعده دادى، به ما ارزانى دار و ما را در روز رستاخيز خوار و رسوامگردان». ادامه مطلب [ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:آبرومندى و بىآبرويى در آخرت, ] [ 8:14 ] [ اکبر احمدی ]
[
با همه اهتمامى كه قرآن كريم به حفظ آبروى انسان، بهويژه مسلمان دارد، در مواردى، براى مسلمانْ حرمتى قائل نبوده، ريختن آبروى او را جايز و حتّى در مواردى بدين شرح واجب مىداند: 1. اگر زنا با شهادت چهار نفر ثابت شود، به حاكم اسلامى فرمان داده تا در حضور گروهى از مؤمنان او را تازيانه بزند: «...و ليَشهد عَذابَهما طائِفةٌ مِنَ المُؤمنينَ.» (نور/24،2) 2. در آيه 4 و 5 نور/24 افزون بر حكمِ تازيانه، بر كسانىكه زنان يا مردان عفيف را به فحشا متّهم مىكنند، با فاسق شمردن آنان، به مؤمنان فرمان مىدهد كه هرگز گواهى آنان را نپذيرند، مگر آنكه توبه كنند: «ولاتَقبَلوا لَهُم شَهدَةً أبَداً و أولئكَ هُمُ الفسِقون * إلاّ الَّذينَ تابُوا مِن بَعدِ ذلِك و أصلَحوا». نپذيرفتن شهادت فاسقان، به معناى هتك حرمت و آبروى آنان در بخشى از روابط اجتماعى است. 3. فرمان به قطع دستِ «سارق» (مائده/5، 38) در معرض ديد افراد جامعه، به دليل بىآبرويى و عدم حرمت سارقان در جامعه اسلامى است. شايان ذكر است اجراى حدود پيشين كه مستلزم بىآبرويى آن افراد است، بر حاكم اسلامى واجب و ابزارى براى اصلاح جامعه از سه عامل مهم فساد اجتماعى است. 4. براساس آيه 148 نساء/4 خداوند به كسانى كه مورد ستم قرار گرفتهاند، اجازه داده است تا ستمى را كه بر آنان رفته، به صورت عملى سوء از ستمكننده، آشكار كنند و بازگويند: «لايُحِبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القولِ إلاّ مَن ظُلِمَ» ؛ با اين حال، در آيه بعد، مظلومان به عفو و نريختن آبروى ظلمكننده تشويق شدهاند. ادامه مطلب [ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:موارد جواز يا لزوم هتك آبرو, ] [ 18:37 ] [ اکبر احمدی ]
[
قرآن، ملاكهايى را براى آبرومندى و محبوبيّت معرّفى، وبر اين نكته تأكيد مىكند كه انسان پيش و بيش از هر چيز بايد در پى كسب منزلت نزد خداوند باشد و در اين صورت است كه خدا به صورت يك سنّت تغييرناپذير به او محبوبيّت و منزلت والاى اجتماعى نيز خواهد بخشيد: «إِنَّ الَّذينَ ءَامَنوا و عَمِلوا الصّلِحتِ سَيَجعَلُ لَهمُ الرَّحمنُ وُدّاً= آنانكه ايمان آورند و كارهاى شايسته انجام دهند، خداى رحمتگستر، محبّت آنان را در دل مردم قرار خواهد داد».[5] (مريم/19،96) برخى مفسّران، اين حديث رسولخدا(صلى الله عليه وآله)را تفسيرى از اين آيه قرار دادهاند كه مىفرمايد: وقتى خدا بندهاى را دوست بدارد، به جبرئيل خطاب مىكند كه تو نيز او را دوست بدار؛ سپس جبرئيل در بين اهل آسمان ندا مىدهد كه خدا فلانى را دوست مىدارد؛ پس شما نيز او را دوست بداريد؛ آنگاه خداوند همان محبّت اهل آسمان به آن بنده را در بين اهلزمين نيز قرار مىدهد؛[6] بنابراين عمل به هريك از دستورهاى الهى در قرآن كه محبّت خداوند را در پى دارد، موجب جلب آبرو مىشود و بالعكس هر آنچه از محبوبيّت انسان نزد خداوند بكاهد، عاملى براى كم شدن آبرو و حرمت او نزد خدا مىشود. (مراجعه كنيد به آياتى كه واژه «حُب» در آن به كار رفته است.[7]) ادامه مطلب [ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:معيار آبرومندى, ] [ 18:33 ] [ اکبر احمدی ]
[
واژه آبرو، مركّب از «آب» و «رو» (روى) به معناى اعتبار، حرمت، شرف، وجاهت، عِرض،[1] و معادل عربى آن «ماءالوجه» است؛ امّا در روايات، بيشتر واژه «عِرض» براى اين معنا به كار رفته و كاربرد آن از «ماءالوجه» بيشتر است. هيچيك از اين دو واژه، در قرآن نيامده است. «وجيه» به معناى آبرومند، فقط دوبار در قرآنكريم آمده است.(آلعمران/3، 45؛احزاب/33،69) افزون بر اين، واژگانى از مادّه «عفّ» به معناى خوددارى از كار زشت و جلوگيرى از تمايلات درباره حفظ آبرو، واز مادّه «فضح» به معناى پرده از روى عيب ديگرى برداشتن و عيوب او را آشكار كردن، براى ريختن آبروى ديگران به كار مىرود. واژه اخير، فقط يك بار در قرآن به شكل «لاتَفضَحونَ» (حجر/15،68) از زبان لوط(عليه السلام)نقل شده است.
ادامه مطلب [ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:آبرو, ] [ 18:31 ] [ اکبر احمدی ]
[
آب در آخرت:آياتى چنداز وجود آب در آخرت به صورت چشمهها (انسان/76، 6؛ مطففين/83،28) و نوشيدنىها (ص/38،51؛ انسان/76، 21) خبر مىدهد كه بندگان ويژه خداوند و اهلبهشت از آن مىنوشند. وصف آب در اين آيات، آن را فراتر از آب دنيا و با ويژگىهايى برتر از آن مىشناساند. آيه 15 محمّد/47 از وجود چهار نوع نهر در بهشت خبر مىدهد كه به پرهيزگاران وعده داده شده و يك نوع آن، نهرهايى از آب است كه بدبو نمىشود: «فِيها أَنـهرٌ مِن مَاء غَيرِ ءَاسِن». آيه 31 واقعه/56 از آبِ هميشه جارى براى بهشتيان كه هرگز قطع نمىشود، خبر مىدهد:«وماء مسكوب». مفسّرانى چون قرطبى، اين نكته را مطرح كردهاند كه موقعيّت جغرافيايى جزيرةالعرب با بيابانهاى سوزان و كم آب به طورى كه اغلب با طناب و دلو از اعماق زمين آب به دست مىآوردند (يا از آبهاى مانده و بدبو استفاده مىكردند) و كمبود نهرهاى جارى در ميان آنها سبب شده كه خداوند، نهرهاى پرآب در بهشت را به آنها وعده دهد؛[55] امّا نبايد غفلت كرد كه وجود چشمهها و نهرهاى پرآب، فى نفسه براى هر انسانى حتى آنان كه در پرآبترين مناطق به سر مىبرند، فرحانگيز و نعمتى بس بزرگ به شمار مىآيد. ادامه مطلب [ چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:آب در آخرت, ] [ 20:48 ] [ اکبر احمدی ]
[
درچندآيه، حقايقىمعنوىو غير محسوس، به آب و برخى از آثار آن در طبيعت تشبيه شده است: 1. در آيه 24 يونس/10 زندگى دنيا به آبى تشبيه شده كه خدا از آسمان فرو مىفرستد وسبب رويش گياهانگوناگونو سرسبزى و خرّمى شده، زمين به اوج زيبايى و آراستگى مىرسد و به اهل زمين، حالت اطمينانى دست مىدهد كه قادرند از آن بهره گيرند؛ ولى پس از چندى، آن گياهان به خشكى مىگرايد و درو مىشود؛ به طورى كه گويا ديروز خبرى از آن زيبايى نبوده است: «إِنَّمامَثلُ الحيوةِ الدّنياكَماءأنزلنهُ منالسّماءِ فَاختَلطَ بِه نَباتُالأَرضِ مِمّا يَأكلُالنّاسُ والأَنعمُ حَتّى إذَا أَخذَتِ الأَرضُ زُخرُفَها و ازَّيّنَت و ظَنَّ أَهلُها أَنّهم قـدِرُون عَلَيها أَتــها أَمرُنا لَيلاً أو نَهاراً فَجَعلنها حَصِيداً كَأَن لَمتَغنَ بِالأَمسِ». همين تشبيه درآيه 45 كهف/18 نيزديده مىشود و درآيه 20حديد/57 گستردهترو با بيانى ديگر آمده است. دراين آيه براى زندگىدنياپنج ويژگى يا حالت يا پنج مرحلهبيان شدهاست: بازى، سرگرمى، تجمّلگرايى، فخرفروشى و افزونطلبى در دارايىها و فرزندان؛ آنگاه به بارانى كه سبب رويش گياهان متنوّع مىشود و كشاورزان را به شگفتى وا مىدارد، تشبيه شده است. در اين سه آيه كه از نوع تشبيه تمثيلى است، وجه شباهت بين زندگانى دنيا و نزول آب از آسمان با تأثيرهاى بعدىاش اين است كه هر دو به سرعت سپرى مىشوند؛[46] از اين رو اين آيات انسان را از فريفته شدن به ظواهر لذّتبخش و زودگذر زندگى دنيا بازمىدارد: «ومَا الحَيوةُ الدُّنيا إِلاّ مَتـعُ الغُرورِ.» 2. در آيات متعدّدى، چگونگى زنده شدن دوباره مردم پس از مرگ و برانگيخته شدن از قبرها، با اجمال به چگونگى رويش گياهان از زمين در پى نزول آب از آسمان تشبيه شده است[47]:«حَتّى إِذا أَقَلَّت سَحاباً ثِقالا سُقنـهُ لِبلد مَيّت فَأَنزلنا بِه المَاءَ فَأَخرجنَا بِه مِن كُلِّ الثَّمرتِ كَذلكَ نُخرجُالمَوتى لَعلّكُم تَذكَّرونَ». (اعراف/7، 57) نيز فاطر/35،9؛ زخرف/43، 11؛ ق/50، 11. 3. در آيه 17 رعد/13 «حق*» به آب و در مقابل، «باطل» به كف روى آب تشبيه شده است:«أَنزلَ مِنالسَّماءِ مَاءً فَسالَت أَودِيةٌ بِقَدرِها فَاحتَملَ السَّيلُ زَبداً رَابِياً ... كَذلكِ يَضربُ اللّهُ الحَقَّ و البـطِلَ». ادامه آيه مىگويد: كف* روى آب ماندگار نيست؛ امّا آب كه سودمند است، در زمين ماندگار است و خداوند چنين روشن مثال مىزند كه حق به دليل سودمندىاش ماندگار است و باطل از ميان مىرود: «فَأمَّا الزَّبدُ فَيذهَبُ جُفاءً و أمّا مَايَنفعُ النّاسَ فَيَمكُثُ فِىالأَرضِ كَذلِكَ يَضرِبُ اللّهُ الأَمثالَ». ابنعبّاس، در روايتى آب را تمثيلى از عمل صالح دانسته كه براى صاحبش باقى مىماند و كف روى آب را تمثيلى از عمل سوء دانسته كه ماندگار نيست.[48] ادامه مطلب [ چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:تشبيه وتمثيل به آب, ] [ 20:38 ] [ اکبر احمدی ]
[
در ادامه آيه 16 جن/72 فراهم كردن آب فراوان را براى كسانى كه در طريق ايمان پاىدارى مىكنند، زمينهاى براى آزمايش* آنها قرار داده تا روشن شود كه آيا پس از برخوردارى، خداوند را سپاس مىگزارند يا ناسپاسى مىكنند: «لاََسقينـهُم مَاءً غَدقَاً * لِنَفتِنَهم فِيه». برخى مفسّران گويا به اين دليل كه چگونه ممكن است خداوند، مؤمنانى را كه به پاداش پاىدارىشان بر ايمان، از آب فراوان برخوردار كرده، آن را وسيله امتحانى سخت براى آنها قرار دهد، تفسير ديگرى از آيه ارائه دادهاند كه اگر كافران از إنس، وقاسطان از جن بر ستم خويش اصرار ورزيده بودند، خداوند بر اساس سنّت استدراج، آبى فراوان در دسترسشان قرار مىداد تا در گستردگى عيش و روزى، گناهان بيشترى را مرتكب شده، دچار عذاب دردناكترى شوند.[14] تفسير سوم از آيه مىتواند اين باشد كه لام در «لِنَفتِنَهم فِيه» براى عاقبت است؛ بنابراين، مقصود آيه اين است كه اگر مؤمنانى با پاىدارى بر ايمان، از آب فراوان برخوردار شدند، اين برخوردارى خود به خود آنان را به صحنهاى ديگر از آزمايش منتهى خواهد كرد كه در آن سپاسگزاران از ناسپاسان مشخّص مىشوند.[15] آيه249 بقره/2 نيز از آزمايش ديگرى با محوريّت آب چنين خبر مىدهد: خداوند، گروهى از بنىاسرائيل را كه براى مبارزه با جالوت، با طالوت* همراه شده بودند، در ميان راه و پيش از مواجهه باجالوت، با نهرى از آب آزمود و فقط به كسانى براى همراهى با طالوت اجازه داد كه بيش از يكمشت آب ننوشند. ادامه آيه خبر مىدهد كه فقط عدّه كمى از آنان با اراده قوى خود دراينآزمون موفّق بودند[16]:«فَلمَّا فَصلَ طَالوتُ بِالجُنودِ قَال إِنَّ اللّهَ مُبتَلِيكُم بِنَهر فَمن شَرِبَ مِنهُ فَليسَ مِنّى و مَن لَميَطعمهُ فَإِنّه مِنّى إِلاّ مَن اغْترَفَ غُرفةً بِيَدهِ فَشَربوا مِنه إِلاّ قَليلا». ادامه مطلب [ چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:وسيله آزمايش, ] [ 20:19 ] [ اکبر احمدی ]
[
يكى از نقشهاى آب در زندگى انسان را مىتوان درمان برخى بيمارىها دانست كه در آيه 41 و 42 ص/38 به اين تأثير اشاره شده است: «وَاذكُر عَبدنا أَيّوبَ إِذ نَادى رَبَّه أَنِّى مَسَّنِى الشَّيطـنُ بِنُصب و عَذاب * اركُض بِرجلِكَ هذا مُغتَسلٌ بَارِدٌ و شَرابٌ». در اين دو آيه، حال ايّوب پيامبر(عليه السلام)گزارش شده است كه از رنج و بيمارى خود به پروردگارش شكايت برد كه به او وحى شد: پاى خود را بر زمين بزن؛ چشمهاى با آبى خنك پديدار مىشود. از آن بنوش و خود را نيز با آن شستوشو ده. بدين وسيله بيمارى از جسم و جان ايّوب رخت بربست. در روايتى، بيمارى ايّوب*(عليه السلام)درآمدن دمل در تمام بدنش دانسته شده است.[1] هرچند ظاهر آيه، جوشش آب براى ايّوب را به صورت خارقالعاده گزارش كرده، براساس آيه شايد نتوان تأثير آب يا انواعى خاص از آن را بر درمان برخى بيمارىها انكار كرد. يكى از مصاديق آيات آشكار و روشن الهى در آيه 97 آلعمران/3 (فِيه ءَايـتٌ بَيّنـتٌ مَقامُ إبرهيم) نيز آب زمزم دانسته شده[2] و رواياتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)و پيشوايان معصوم(عليهم السلام)با اين مضمون نقل شده كه آب زمزم، موجب شفا و برطرف شدن بيمارى است[3] يا اينكه آب زمزم به هر نيّتى نوشيده شود، همان اثر را خواهد داد (ماءُ زمزم لِما شُرِبَ لَه). اگر براى شفا نوشيده شود، شفابخش است و اگر براى حفظ خود بنوشد، خدا او را حفظ مىكند و اگر براى رفع تشنگى بنوشد، تشنگى او برطرف خواهد شد.[4] رواياتى ديگر نيز از تأثيرهاى سودمند يا مضر براى فراوان نوشيدن، كم نوشيدن آب، نوشيدن آب سرد يا گرم خبر مىدهد.[5] ادامه مطلب [ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:درمان, ] [ 17:41 ] [ اکبر احمدی ]
[
در قرآن كريم پاكيزگان، محبوب خدا شمرده شدهاند: «إِنَّ اللّهَ يُحبُّ التَّوّبِين و يُحبُّ المُتَطهِّرِين». (بقره/2،222) نيز توبه/9، 108، واين بدان جهت است كه طهارت و پاكيزگى* نزد خدا محبوبيّت دارد؛ از اينرو از يك سو در آيات بسيارى مانند 6مائده/5؛ 4 مدثر/74؛و26 حج/22 به طهارت، سفارش شده است؛ چنانكه خداوند انسان را بهگونهاى آفريده كه به پاكيزگى ميل دارد (مائده/5،6) و از سوى ديگر، آب وسيلهاى براى اين طهارت* و تأمين بهداشت معرّفى شده كه خداوند آن را در اختيار بشر قرار داده است:«ويُنزِّلُ عَليكُم من السَّماءِ مَاءً لِيُطهِّركُم بِه.» (انفال/8،11) در آيه 48 فرقان/25 آب با وصف طهور آمده است: «وأَنزَلنا منَالسَّماءِ مَاءً طَهُوراً»؛ البتّه ساختار واژه طهور و اشتراك آن ميان صيغههاى گوناگون، بحثهايى رابه دنبال داشته است؛ امّااستخدام آن در اين آيه، نگرش قرآنبه نقش وتأثير آب را در پاكيزگى محيط زندگى كه از نعمتهاى خدا بر انسان است، نشان مىدهد. برداشت رايج و نسبتاً مشهور از طهور، همچون واژه نَؤوُم (پرخواب) صيغه مبالغه بودن آن است و بر طاهر بودن آب تأكيد و مبالغه مىكند.[34] برخى، مبالغه موجود در واژه را اينگونه شرح دادهاند كه طهارت بسيار آب، سبب مىشود مطهِّر اشياى ديگر هم بشود؛ يعنى طهارتش به هر چيزى كه با آن بر مىخورد، سرايت كند؛[35] امّا زمخشرى اين برداشت را با صيغه طهور كه از فعل لازم گرفته شده و نه متعدى، بىارتباط مىداند. وى معتقد است كه طهور، يا صفت به معناى طاهر يا اسم آلت چون وقود (چيزى كه با آن آتش افروخته مىشود) و يا وَضوء(چيزى كه با آن وضو گرفته مىشود) است؛ بنابراين، طهور به معناى وسيله و ابزار طهارت است.[36] گويا آنچه صاحب كشّاف را واداشته تا مبالغه بودن طهور را انكار كند، تفسيرى است كه از مبالغه ارائه شده؛ امّا اگر مبالغه در طهارت به مقايسه ميان آبى كه از آسمان نازل مىشود با حالت پيش از بخار شدن و قرار گرفتن آن در جوّ زمين ناظر باشد، مىتوان آن را صيغه مبالغه هم دانست؛ بنابراين، اشاره دارد به اينكه آب باران پديد آمده از تبخير آبهاى سطحى زمين به وجود آمده، در نهايتِ خلوص و پاكى است. در اين باره، اين نظريّه نيز مطرح شده كه بخار آب متصاعد شده از زمين، پس از آنكه در فضا قرار گرفت، تمام موجودات ذرّهبينى و مضرّ آن، بر اثر اشعه ماوراء بنفش و مادون قرمز خورشيد از بين مىرود.[37] ادامه مطلب [ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:طهارت و بهداشت, ] [ 17:37 ] [ اکبر احمدی ]
[
يكى از آثار مهم و گسترده آب در زمين كه انسان از منافع مستقيم و غيرمستقيم آن بهره مىبرد، احياى زمين است كه در بيش از ده آيه بر آن تأكيد شده است. آيه 65 نحل/16 مىگويد: خداوند از آسمان آب فرود آورد و در پى آن، زمين را پس از مرگ احيا كرد: «وَاللّهُ أَنزلَ مِن السَّماءِ مـاءً فَأحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها» . نيز فاطر/35، 9؛ بقره/2، 164. همين معنا با بيانى ديگر در سوره عنكبوت/29، 63 آمده است. در آيه 5 جاثيه/45 از آب آسمان به «رزق» تعبير شده؛ آنگاه به احياى زمين با آن رزق اشاره مىكند: «ومـا أَنزَل اللّهُ مِن السَّماء مِن رِزق فأَحيا بِه الأَرضَ بعدَ مَوتِها» . آيه 48 و 49 فرقان/25 هدف از نزول باران را احياى سرزمين مرده دانسته است: «وأَنزلنـا مِن السَّماءِ ماءً طَهوراً * لَنُحيِى بِه بَلدَةً مَيتاً». عموم مفسران برآنند كه مقصود از احيا در اين آيات، روييدن گياهان و آبادانى زمين است[30] كه از يك طرف با روييدن انواع ميوهها و خوردنىها، روزى انسان را تأمين مىكند و با ايجاد چراگاهها، زمينه ادامه حيات دامها، حيوانها و همه جنبندگان را فراهم مىسازد و از سوى ديگر، با رويش انواع گياهان با رنگها و بوهاى گوناگون به زمين زيبايى و طراوت مىبخشد.[31] احياى زمين كه همواره با سرسبزى و زيبايى طبيعت همراه است، مورد تأكيد آياتى ديگر قرار گرفته؛ به طور مثال در آيه 63 حج /22 آمده است: «أَلم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزلَ مِن السَّماء مـاءً فَتُصبِحُ الأرضُ مُخضَرَّةً» و نيز از پيدايش انواع گوناگون گياهان با آب باران ياد مىكند: «وأَنزلَ مِن السَّماءَ مـاءً فَأَخرجنـا بِه أَزوجاً مِن نَبات شَتّى» (طه/20، 53) و اين همه، سبب زيبايى و آراستگى زمين مىشود: «كَماء أَنزَلنـهُ مِنالسَّماءِ فَاختَلطَ به نَباتُ الأَرضِ ... حَتّى إِذا أَخذَتِ الأَرضُ زُخرُفَها و ازَّيَّنَت» (يونس/10، 24) و براى انسان، بهجت و شادابى به همراه مىآورد: «وأَنزلَ لَكُم منَ السَّماءِ مـاءً فَأَنبتنـا بِه حَدائِقَ ذاتَ بَهجة.» (نمل/27،60) نيزحج/22،5.
ادامه مطلب [ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:احياى زمين, ] [ 17:32 ] [ اکبر احمدی ]
[
انسان براى ادامه زندگى خود، نيازمند غذايى است كه از محصولات كشاورزى* چون غلاّت، دانهها، سبزىها، انواع ميوههاى درختان و نيز از دام و شيلات تشكيل مىشود. همانگونه كه بشر به دليل نيازمندى به غذا و آب، همواره در طول تاريخ، نقش و تأثير آب را در همه شؤون حيات خود به روشنى احساس مىكرده و به آب با ديده اهمّيّت مىنگريسته، بخش اعظم آيات مربوط به آب نيز نقش اصلى را در تأمين غذاى انسان به آب داده است. پيام اصلى اين آيات كه بدون استثنا فقط خداوند را تأمين كننده اين آب معرّفى كرده، برشمردن نعمتهاى خداوند براى انسان و نشان دادن آيات الهى و قدرت خدا به وى در همه صحنههاى عالم و در لحظه لحظه زندگى او است تا به ايمان به اللّه، توحيد و معاد راهنمايىاش كند و احياناً با برشمردن نعمتهاى خدا، انسان را به شكر اين نعمتها فراخواند. ادامه مطلب [ دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:نقش آب, ] [ 21:6 ] [ اکبر احمدی ]
[
آيه 7 هود/11 از بودن عرش خدا بر آب خبر مىدهد:«وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمـوتِ و الأَرضَ فِى سِتَّةِ أَيّام و كانَ عَرشُهُ عَلَى الْماءِ= و او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش مرحله آفريد و عرش* او بر آب بود». مفسّران در تفسير اين آيه بر يك نظر نيستند. سيدقطب معتقد است كه اين آيه فقط بر وجود آب هنگام خلق آسمان و زمين و قرار داشتن عرش خدا بر آن دلالت دارد؛ امّا اينكه چگونه آبى بوده و عرش به چه نحو بر آن قرار داشته، از امور غيبى است كه راهى براى فهم مفسّر به آن وجود ندارد.[5] برخلاف نظر اين گروه از مفسران، برخى درپى ارائه معناى روشنى از آيه بودهاند. در نقلى از كعبالاحبار آمده است كه خداوند، ياقوت سبزى آفريد؛ آنگاه با هيبت در آن نظر كرد؛ به طورى كه به آبى مضطرب تبديل شد؛ پس باد را آفريد و آب را بر پشت باد قرار داد و عرش را نيز بر آب نهاد.[6] نظير اين روايت كه از اسرائيليات است، از ابنعباس نيز نقل شده.[7] برخى مفسّران متأخّر گويا با مسلَّم گرفتن مضمون اين روايات، با اين پرسش مواجه شدهاند كه چه فايده و حكمتى در اين است كه عرش خدا بر آب و آب بر روى باد باشد و پاسخ دادهاند كه قرار گرفتن بناى عظيم عرش بر آب، دلالت روشنترى بر قدرت خدا دارد كه چگونه آن جسم سنگين را بدون هيچ ستونى بر روى آب نگه داشته است.[8]ابومسلم اصفهانى در اين باره گفته است: عرش خدا، يعنى بناى آسمانها و زمين كه بر روى آب قرار داشت و اين شگفتانگيزتر است كه ساختمان عظيمى بر روى آب بنا نهاده شود؛[9] امّا اين نظريّه با ظاهر آيه سازگار نيست؛ زيرا آيه مىگويد: عرش خدا، پيش از آفرينش آسمان و زمين بر آب بود.[10] ابوبكر اَصَمّ گويا به دليل نادرستى اين نظريّهها در تفسير ديگرى از آيه چنين مىگويد: همان گونه كه آسمان بالاى زمين قرار گرفته بود، عرش خدا نيز بالاى آب قرار داشت.[11] اينكه مقصود از عرش و نيز ماء چه باشد، مىتواند تفسيرى مقبولتر يا غير قابل قبول از آيه ارائه دهد. آنچه از مفسّران متقّدم گزارش شده، عرش را موجودى مادّى معرّفى مىكند؛ امّا برخى مفسّران (به طور عمده عارفان و حكيمان) عرش و ماء را شىء غيرمادّى دانستهاند؛ به طور مثال محىالدينعربى، مراد از عرش در آيه را همه موجودات عالم و مقصود از آب را كه عرش (همه ممكنات) از آن برآمده و به واسطه آن وجود يافتهاند، نَفَس رحمانى دانسته است[12] كه گاه از آن به «حيات ساريه» در موجودات[13] يا «وجود منبسط» و يا «حقيقت محمديه»[14] تعبير مىشود. برخى ديگر از مفسران، عرش را كنايه از تدبير خداوند، يعنى علم او به مصالح، شايستگىها و بايستگىهاى هستى دانسته و برآنند كه آيه پيشين خبر مىدهد پيش از آفرينش آسمان و زمين، خدا وجود داشت و با او هيچ نبود و خداوند ابتدا آب را آفريد؛ آنگاه آسمانها و زمين و به طور كلّى موجودات مادّى را از آب خلق كرد.[15] اين تفسير از آيه با روايتهايى ازامامان معصوم(عليهم السلام)تأييد مىشود كه نخستينپديده مادّى آفريده خداوند را كه منشأ آفرينش* موجودات ديگر بوده، آب معرّفى مىكنند.از حضرت باقر(عليه السلام)نقل شده كه در پاسخبهمردى شامى درباره آغاز آفرينش فرمود:نخست، چيزى را آفريد كه همه چيزها ازآن خلق شده و آن آب است؛ پس خداوند نسبهر چيزى را به آب مىرساند؛ ولى براى آب،نسبى كه بدان منسوب شود، قرار نداده است.[16]در حديث ديگرى از حضرت صادق(عليه السلام)عرش به آفريدگان تفسير شده است: العرش فى وجه هو جملة الخلق؛[17] بنابراين بعيد نيست كه آيهبه پديد آمدن همه مخلوقات از آب اشاره داشته باشد. ادامه مطلب [ دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:عرش "خدا" آب", ] [ 21:3 ] [ اکبر احمدی ]
[
در تعريف علمى آن گفتهاند: مادّهاى تركيب يافته از دو واحد هيدروژن و يك واحد اكسيژن (H2O) است[1] و حكيمان قديم، آن را يكى از چهار عنصر تشكيل دهنده مادّه مىدانستند. برابر عربى آن «ماء» و 63 بار در قرآن آمده است. اين آيات اشاره دارند كه عرش خداوند بر روى آب بوده و حيات همه جانداران به آب وابسته است و نيز از نقشهاى گوناگون آن در زمين از احياى زمين، سرسبزى طبيعت، رويش گياهان رنگارنگ، پيدايش مراتع، مزارع و باغها با درختان مختلف و انواع گوناگون ميوهها، سخن رفته است. به نزول آب بر كوههاى بلند و تأمين آب گواراى آشاميدنى، ايجاد نهرها و رود*هاى بزرگ و تسخير آب دريا*ها براى انسان نيز اشاره شده است. منابع و مخازن آب چون درياها، آسمان، كوهها، نهرها، چشمهها و چاه، از ديگر مسائل مربوط به آب است كه آيات قرآن به آن اشاره دارند. آياتى چند نيز از وجود آب در جهان آخرت به صورت يكى از نعمتهاى بهشت، خبر داده است. قرآن كريم در همه اين آيات، ذهن انسان را از توجّه به علل و عوامل مادّى تأمين آب منصرف ساخته و به عامل اصلى تأمين آن، يعنى خداوند سبحان، معطوف داشته است؛ البتّه در اين آيات، گاه به مسائل علمى نيز اشارههاى دقيق شده؛ امّا پيشتر و برتر از آن بر امورى داراى اهداف تربيتى و هدايتى تأكيد شده كه مهمترين آنها از اين قرار است: ادامه مطلب [ دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:آب, ] [ 21:0 ] [ اکبر احمدی ]
[
على(ع) در مواردی به همسرى زهرا(س) افتخار نموده و جود او را در كنار خويش دليل بر حقانيت خود دانسته است، او در مقام احتجاج به ابى بكر فرمود تو را به خدا سوگند آيا من كسى نيستم كه رسول خدا مرا برگزيده و دخترش فاطمه را به من تزويج نمود؟ آيا خداوند او را در آسمان، به عقد من در آورد يا تو؟ ابوبكر گفت: به عقد تو در آورد. (56) ادامه مطلب [ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:فاطمه(س) در نگاه على(ع(, ] [ 16:38 ] [ اکبر احمدی ]
[
از فضايل حضرت فاطمه(س) كه او را از ديگران متمايز ساخته علم و دانش آن حضرت مىباشد، او در اين فضيلت نيز از ديگران پيشى جسته و در درياى از علم و معرفت قرار دارد، بهترين دليل و شاهد بر اين مسئله سخنان به جا مانده از آن حضرت است كه ما را به درياى از علم و دانش آن حضرت رهنمون مىسازد؛ خطبه معروف به فدكيه آن حضرت از همان آغاز تاكنون باعث حيرت و تعجب بسيارى از سخنوران و انديشمندان گرديده است. اين خطبه را مىتوان يك دوره كامل از معارف اسلامى دانست كه در آن مسايل مختلف اسلامى بيان شده است. كه اوج علم و دانش و معرفت حضرت را ثابت مىنمايد. حضرت در مراحل مختلف از سخنان حضرت پيامبر(ص)بهره مىبرد و بر دانش خويش مىافزوده و نيز سعى بر حفظ سخنان حضرت رسول خدا [ص]و رسانيدن آن به ديگران داشت. شخصى از مؤمنين مدينه روايتى را از حضرت فاطمه(ص) درخواست نمود، حضرت به فضه فرمود: آن روايت را كه بر كاغذى نوشته شده است بياور، پس از جستجوی فراوان اطلاع داد كه روايت مورد نظر گم شده است، حضرت زهرا(س) با ناراحتی فرمود وای بر تو بگرد پيدا كن، زيرا ارزش معنوى اين حديث نزد من برابر با ارزش حسن و حسين(ع) است. (44)آنگاه كه خود نمىتوانست در حضور پيامبر رسيده آيات قرآن را فرا گيرد، به وسيله فرزندش حسن(س) كه در مسجد آيات قرآن را گوش داده و حفظ مىكرد، یاد میگرفت و حفظ مىنمود. (45)عمار ياسر مىگويد: روزى على(ع) بر فاطمه وارد شد، چون چشم حضرت زهرا بر او افتاد صدا زد يا على(ع) نزديك بيا تا تو را از آنچه بوده و آنچه كه هست و از آنچه كه تاكنون نبوده تا روز قيامت خبر دهم، عمار گويد: ديدم على(ع) عقب به عقب قدم برداشته برگشت، من هم دنبال او آمده تا حضور پيامبر(ص) رسيديم. پيامبر(ص) فرمود يا ابالحسن، جلو بيا، على(ع) نزديك رفت، چون مجلس خلوت شد رسول خدا(ص) فرمود: يا على! تو مىگويى یا من بگويم فرمود: یا رسولالله شنيدن از شما بهتر است، آنگاه رسول خدا(ص) فرمود: آيا از زهرا چنان شنيدى و عقب برگشتى! فرمود: يا رسول الله آيا نور فاطمه نيز از نور ماست؟ فرمود آيا نمىدانى كه اين چنين است، على(ع)( به خاطر سپاس از خداوند سجده شكر به جا آورد. (46) ادامه مطلب [ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:علم حضرت فاطمه(س), ] [ 16:35 ] [ اکبر احمدی ]
[
از فضايل و مناقب حضرت فاطمه(س) اين است كه او را محدّثه ناميدهاند، روايات رسيده بر اين مسأله دلالت دارد كه آن حضرت را بدين جهت محدّثه مىگفتند كه با فرشتگان گفتگو مىنمودند. (36)سخن گفتن با فرشتگان از امتيازات و فضايل است كه جز اوليأ خاص الهى و بندگان مقرّب خدا كسى ديگر از آن بهرمند نيست و هر كسى توان و شايستگى گفتگو با فرشتگان را ندارد. اين مسأله كه ملائكه با غير پيامبران و انبياى الهى سخن مىگويند، مورد اتفاق همه علماى اسلام مىباشد، علامه امينى گويد: امت اسلامى همه بر اين امر اتفاق دارند كه در اين امت مانند امتان گذشته، مردانى بودهاند كه به آنان حديث گفته مىشده و به اصطلاح محدَّث بودهاند محدَّث كسى است كه بدون اينكه پيامبر باشد، و بدون اينكه فرشتگان را ببيند فرشتگان با او صحبت كرده باشند و يا اينكه در دلش چيزى مىافتد و به او الهام مىشود و به صورت كشف و الهام از سوى خداوند علمى به او آموخته مىشود و يا در دل او حقايق كه بر ديگران پوشيده است روشن مىگردد و یا چیزی شبيه اين مفاهيم، وجود چنين كسانى در ميان امت اسلامى مورد اتفاق است، به عقيده شيعه حضرت على(ع) و ديگر امامان معصوم از فرزندان آن حضرت از محدثین مىباشند. علامه در ادامه گويد: حضرت صديقه طاهره نيز محدثه بود. (37)قرآن به صراحت از سخن گفتن فرشتگان با حضرت مريم خبر مىدهد. (38)و همچنین از سخن گفتن فرشتگان با زن ابراهيم(39) و مادر موسى (40) خبر مىدهد كه فرشتگان با آنها سخن گفتهاند پس اين نتيجه را مىگيريم كه سخن گفتن فرشتگان با غير انبيا ممكن بوده و در ميان بندگان الهى بوده و هستند كسانى كه شايستگى گفتگو با فرشتگان را دارند كه حضرت صديقه طاهره نيز از اين امتياز بهرهمند بوده است. روايات زيادى بر اين است كه فرشتگان با حضرت فاطمه(س) گفتگو مىكردند و نتيجه اين گفتگو طبق برخى از روايات به صورت مصحف براى آن حضرت در آمد(41)كه بنام مصحف حضرت فاطمه(س) معروف است. حماد بن عثمان گويد: از امام صادق(ع)درباره مصحف حضرت فاطمه(س)پرسيدم، فرمود: چون حضرت پيامبر(ص) از دنيا رفت حضرت زهرا(س) به شدت اندوهناک گرديد، خداوند فرشته اى را نزد او فرستاد تا او را دلدارى دهد و به او حدیث گويد، حضرت فاطمه(س) اميرالمؤمنين(ع) را در جريان قرار داد، حضرت فرمود: هر گاه آن را احساس نمودى به من بازگو، حضرت فاطمه(س) به هنگام نزول فرشته حضرت على(ع) را خبر مىنمود و زهرا(س) آنچه را كه از فرشته دريافت مىنمود به على(ع) مىگفت و آن حضرت آن را مىنوشت تا اينكه به صورت كتاب و مصحفی از آن مجموعه به وجود آمد، در اين مصحف حلال و حرام وجود ندارد ولی علوم آينده در آن ثبت است. (42)از بعضى روايات استفاده مىشود كه ملايك ضمن گفتگو با حضرت فاطمه آن را یکجا از طرف خداوند بر آن حضرت آورده است و در آن تمامى علوم آينده نهفته است و آن يكى از مراجع و مصادر علوم اهل بيت: مىباشد كه به آن مراجعه مىنمودهاند و در زمان هر يك از ائمه: دست به دست منتقل مىشده و امروز در نزد حضرت ولى عصر مىباشد. (43( [ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:محدّثه بودن حضرت فاطمه(س), ] [ 16:31 ] [ اکبر احمدی ]
[
حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س) داراى فضايل فراوان و از مقام و جايگاه بزرگ در ميان مسلمانان برخوردار است. در طول تاريخ بسيارى از نويسندگان مسلمان خود را ملزم به تدوين كتابى پيرامون فضايل و زندگى حضرت فاطمه(س) مىدانستند، انبوه کتابهای كه در مورد آن حضرت به زبانهای مختلف و زنده دنيا نوشته شده است گوياى اين مسأله است. (25)بيان فضيلت و مقام بلند و عظيم زهرا(س) كار يست دشوار كه تنها از عهده كسانى بر مىآيد كه آن حضرت را به طور كامل بشناسند و اين جز از رسول خدا(ص) وائمه)عليهم السلام(بر نمىآيد، از اين رو روايات چندى از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار: درباره فضايل آن بانوى بزرگ نقل مینمایم. 1- عصمت حضرت زهرا (س) از امتيازات ويژه و منحصر به فرد آن حضرت است اينكه: او تنها بانوى است كه در ميان امت پيامبر خاتم(ص) معصوم و از هر گونه خطا و لغزش دور بوده و پيراسته مىباشد. از ادلهاى عصمت آن حضرت كه او را معصوم دانسته آيه 33 سوره احزاب است كه به آيه تطهير شهرت دارد، خداوند در اين آيه فرموده است اًِّنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً(26) خداوند اراده نموده است كه هر گونه نا پاكى و پليدى را از رسول خدا(ص) و اهلبیت او دور ساخته و آنان را پاك و پاكيزه نمايد. مفسران و مورخان نوشتهاند چون اين آيه نازل شده رسول خدا(ص) على(ص) و فاطمه(س) و حسنين(ع) را جمع نموده كسائى خيبرى روى آنها انداخته فرمود: بار خدايا اينها اهل بيت من هستند، هر گونه ناپاكى را از اينان دور فرما، ام سلمه گويد:من نزدیک در بودم، گفتم يا رسول الله من هم جز آنان هستم؟ فرمود: تو بر خير يا در مسير خير مىباشى، ولى جز آنان نيستى. (27)اين آيه تصريح بر اين دارد كه اراده خداوند بر اين قرار گرفته كه هر گونه رجس و پليدى را از رسول خدا(ص) و اهلبیت آن حضرت دور سازد و به گواهى مفسرين حضرت زهرا(س) از اهلبیت رسول خدا(ص) مىباشد. از فضايل آن حضرت كه دال بر عصمت او نيز مىباشد، جريان سرنوشت ساز و تاريخى مباهله رسول خدا(ص) با علمأ نجران مىباشد كه رسول خدا(ص) از ميان زنان تنها فاطمه(س) را با خود برده و در اين جريان تاريخى و مهم سهيم نمود. (28)علاوه بر آيات قرآن، روايات و فرمايشات رسول خدا(ص) نيز دلالت بر عصمت و پاكى آن حضرت دارد. از جمله اين حديث شريف كه در کتابهای مختلف شيعه و اهل سنت از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمود: به درستى كه خداوند به سبب خشم فاطمه، خشمناك و به رضايت او راضى مىگردد. (29) و نيز فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را خشنود نمايد مرا خشنود ساخته، آنكه او را اذيت نمايد مرا اذيت نموده است. (30)از اين فرموده رسول خدا(ص)استفاده مىگردد كه تمام اعمال و حركات و انديشه زهرا(س) رنگ و بوى الهى داشته است و او هيچگاه خشم و رضايت اش برخاسته از هوى و هوس و كششهاى نفسانى نبود، زيرا اگر در جايى انگيزههاى برخاسته از نفس و غير الهى بر حركات و انديشههاى او تأثیر میگذاشت، خشم و رضايت او جداى از خشم و رضايت پروردگار مىشد و اين چيزى است كه رسول خدا(ص) آن را به صراحت نفى نموده است. از اينجا است كه میتوانیم بگوییم تمام اعمال و حركات حضرت زهرا(س) روى موازين شرعيه بوده و زَره ای خطا و لغزش در زندگى آن حضرت راه پيدا نكرده است، و اين چيزى نيست جز عصمت و پاكى آن حضرت كه شيعيان به آن معتقد هستند.
ادامه مطلب [ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:فضايل حضرت زهرا(س) , ] [ 11:42 ] [ اکبر احمدی ]
[
نام: فاطمه، كنيههاى مشهور: ام الحسن، ام الحسين، ام ابيها و ام الائمّه:لقبهاى مشهور: زهرا، ، صديقه، طاهره، كبرى، سيده، بتول. اسم پدر: حضرت محمد ابن عبدالله اسم مادر: خديجه بنت خويلد محل تولد: مكّه مکرمه سال تولد: سال دوم بعثت به روايتى سال پنجم، روز میلاد، بيستم جمادیالثانی. نام همسر: على ابن ابى طالب. و زمان ازدواج: رجب يا ذیالحجه سال دوم هجرت به مدينه، مدت زندگى با امام على(ع): نُه سال ميزان مهريه: 400 مثقال نقره مسکوک فرزندان: حسن، حسين، زينب، ام كلثوم، فرزند سقط شده به نام محسن شهادت: سال 11 هجرى محل دفن: نامعلوم، تعداد روايات باقى مانده در مورد حضرت: 2000 مورد، تعداد سخنان باقيمانده: 130 مورد، تعداد اشعار باقیمانده: 29 قطعه، خطبههاى باقى مانده: دو خطبه، آثار علمى باقيمانده:مصحف كه به خط امام على(ع) نوشته شده و اينك در نزد فرزندش امام مهدى(عج)مىباشد. در اين گفتار براى آشنايى و پيش درآمد بحث بر آنیم تا مختصر و گذرا شرح حال و تاریخچه ای از زندگانی حضرت فاطمه(س) را یادآوری نمايیم:
حضرت فاطمه(س)، بنا بر مشهور نزد علماى شيعه در بيستم جمادیالثانی سال پنجم هجرت ديده به جهان گشود. (1) مادر آن حضرت، بانوى جلیلالقدر خديجه دختر خویلد و از خانوادههاى اصيل قريش است، او داراى فضايل فراوان است ازجمله اينكه: او اولين بانويى بود كه به رسول خدا(ص) ايمان آورد و با آن حضرت نماز گذارد. و او به سبب نجابت و پاكدامنى به طاهره لقب يافته بود. (2)رسول خدا(ص) در سن بيست و پنج سالگى با خديجه(س) ازدواج نمود و او نخستین زنى است كه به عقد پيامبر(ص) در آمد و تا او زنده بود رسول خدا(ص) زن ديگر اختيار نكرد. همه فرزندان رسول خدا(ص) به جز ابراهيم كه مادرش ما ریه قبطيه بود از دامان پاك خديجه به دنيا آمدند كه كوچكترين آنان حضرت فاطمه(س)بود. (3)رسول خدا پس از ازدواج با خديجه داراى چند فرزند شد كه به تقدير الهى فرزندان او يكى پس از ديگرى از دنيا رفتند؛ منافقين كه از هر وسيله بر عليه رسول خدا(ص) استفاده مىكردند، اين بار حضرت را به جهت نداشتن فرزند، ابتر صدا نموده او را آزار مىدادند. خداوند با نزول سوره مباركه كوثر(4)، حضرت را دلدارى داد و از نسل و زريه با بركت او خبر داد. (5)بر اساس روايات شكلگيرى وجود با بركت حضرت زهرا(س)و خلقت حضرت با تشريفات و مقدمات خاص انجام يافته است كه عظمت وجودى حضرت را براى ما بيان مىكند. رسول خدا(ص) به دستور خداوند به مدت چهل شبانه روز از خديجه (س) دورى گزيده به عبادت پرداخت، پس از گذشت چهل روز، از جانب خداوند براى آن حضرت طعام بهشتى رسيد و به او دستور داد آن را ميل نموده با خديجه(س(هم بستر شود، خديجه (س) گويد: هنوز رسول خدا از من دور نشده بود كه وجود زهرا را در شكم خويش احساس كردم. (7)از امام رضا(ع) نقل شده است كه رسول خدا(ص) فرمود: چون به آسمان عروج كردم جبرئيل دستم را گرفته وارد بهشت نمود، سپس خرمايى را ميل نمودم و از آن نطفه در من پديد آمد، چون به زمين بازگشتم همسرم خديجه به فاطمه(س) باردار شد، فاطمه(س) حوريهاى است به صورت انسان و من هرگاه مشتاق بوى بهشت مىشوم فاطمه(س) را مىبويم. (7) ادامه مطلب [ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:بيوگرافى مختصر از زندگى حضرت زهرا(س), ] [ 11:38 ] [ اکبر احمدی ]
[
چکیده: ادامه مطلب [ شنبه 19 فروردين 1391برچسب:گزيدههایى از زندگی و فضایل و سیره سیاسی حضرت زهرا(س) (1), ] [ 11:35 ] [ اکبر احمدی ]
[
آنچه می خوانید بخشهایی از سخنان مقام معظم رهبری در ديدار اقشار مختلف مردم در آستانه ايام شهادت حضرت زهراء (عليهاالسلام) است که در تاریخ 22 آذر ماه سال 1368 بیان فرمودند. الگوی زنان و مردان اين ايام، به سيدهي زنان عالم و بانوي بزرگ تاريخ جهان ـ فاطمهي زهرا (عليهاالسلام) ـ متعلق است؛ آن زن نمونهيي كه حياتش با همهي كوتاهي و عمر او در عين جواني، الگويي براي همهي مردان و زنان غيور و مؤمن و مسلمانان و حتي مردم غير مسلماني كه با مقام آن بزرگوار آشنا باشند، است و ما بايد از زندگي آن بزرگوار درس بگيريم. قبلاً لازم ميدانم ضمن تسليت اين يادبود بزرگ غمانگيز و حزنآلود به همهي شما برادران و خواهران، به خاطر حضورتان و زحماتي كه متحمل شديد و از نقاط مختلف كشور تشريف آورديد و در اينجا گرد آمديد، تشكر كنم.در زندگي زهراي اطهر (سلامالله عليها) يك نكته هست كه بايد به آن توجه كرد. البته، ما در تعريف مقامات معنوي آن بزرگوار وارد نميشويم و قادر هم نيستيم كه مقامات معنوي فاطمهي اطهر (عليها سلامالله) را بفهميم و درك كنيم. حقيقتاً در اوج قلهي معنويت انساني و تكامل بشري، فقط خداوند است كه چنين بندگاني را ـ و كساني كه همطراز آنها باشند ـ ميشناسد و مقام آنها را ميبيند. لذا فاطمهي زهرا را اميرالمؤمنين و پدر بزرگوار و اولاد معصومينش ميشناختند. مردم آن زمان و زمانهاي بعد و ما نيز در اين روزگار نميتوانيم آن درخشندگي و تلألوي معنويت را در آن بزرگوار تشخيص بدهيم. نور درخشان معنوي، به چشم همه كس نميآيد و چشمهاي نزديكبين و ضعيف ما قادر نيست كه آن جلوهي درخشان انسانيت را در وجود اين بزرگواران ببيند. ادامه مطلب [ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:حضرت فاطمه زهرا(ع) در نگاه مقام معظم رهبری, ] [ 9:22 ] [ اکبر احمدی ]
[
شخصيت زهراي اطهر، درابعاد سياسي و اجتماعي و جهادي، شخصيت ممتاز و برجسته يي است؛به طوري که همه ي زنان مبارز و انقلابي و برجسته و سياسي عالم مي توانند از زندگي کوتاه و پر مغز او درس بگيرند . زني که در بيت انقلاب متولّد شد و تمام دوران کودکي را در آغوش پدري گذراند که درحال يک مبارزه ي عظيم جهاني فراموش نشدني بود. آن خانمي که در دوران کودکي، سختيهاي مبارزه ي دوران مکه را چشيد، به شعب ابي طالب برده شد، گرسنگي و سختي و رعب و انواع و اقسام شدتهاي دوران مبارزه ي مکه را لمس نمود و بعد هم که به مدينه هجرت کرد، همسر مردي شد که تمام زندگيش جهاد في سبيل الله بود و در تمام قريب به يازده سال زندگي مشترک فاطمه ي زهرا و امير المؤمنين عليهما السلام، هيچ سالي، بلکه هيچ نيم سالي نگذشت که اين شوهر، کمر به جهاد في سبيل الله نبسته و به ميدان جنگ نرفته باشد و اين زن بزرگ و فداکار،همسري شايسته ي يک مرد مجاهد و يک سرباز و سردار دايمي ميدان جنگ را نکرده باشد.
ادامه مطلب [ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:مقام معنوي زهراي اطهر عليها السلام, ] [ 9:16 ] [ اکبر احمدی ]
[
دركتاب "كشفُ الغُمَّةِ في مَعرفةِ الائمَّة، از قول امّ المؤمنين نقل شده است كه فرمود: فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله عليه و آله در سيما و شمايل به رسول خدا صلی الله عليه و آله از همه كس شبيهتر بود.(1)از عايشه نقل شده كه می گويد: من كسی را در سخن گفتن شبيهتر از فاطمه عليهاالسلام به رسول خدا صلی الله عليه و آله نديدم. چون بر پيامبر صلی الله عليه و آله وارد می شد، آن حضرت دستش را می گرفت، می بوسيد و در كنار خود می نشاند و چون پيامبر صلی الله عليه و آله بر فاطمه عليهاالسلام وارد می شد فاطمه از جا بلند می شد و به استقبال آن حضرت می رفت و پدر را می بوسيد و دستش را می گرفت و در جای خود می نشاند.(2) ادامه مطلب [ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:شمّهای از اخلاق, صفات و كرامات حضرت فاطمه, ] [ 9:1 ] [ اکبر احمدی ]
[
هستي شناسي و انسان شناسي امام خميني تحت تاثير انديشه عرفاني قرار دارد. 2. حوزه سياست الف – مقام عرفاني فاطمه (س) امام خميني در آثارشان مقام ائمه اطهار (س) را به لحاظ مراتب معنوي و باطني مساوي رسول الله (ص) دانستهاند، اگرچه رسول اكرم (ص) در باطن اصل و ائمه (ع) پيرو و به تبع آن حضرت مطرح شدهاند، اما از آنجا كه "كلهم نور واحد" هستند، ترتب پيامبر (ص) بر حضرت زهرا (س) ترتب زماني است و نه رتبي. به نظر امام خميني رسول اكرم (ص) و ائمه (ع) قبل از اين عالم، انواري بودهاند در ظل عرش، و در انعقاد نطقه و طينت از بقيه مردم امتياز داشتهاند و مقاماتي دارند الي ماشاءالله، چنانكه در روايات معراج جبرئيل عرض ميكند:لو دنوت انمله لاحترقت (هرگاه كمي نزديكتر ميشدم، سوخته بودم) يا اين فرمايش كه" ان لنا مع الله حالات لايسعه ملك مقرب و لانبي مرسل" (ما با خدا حالاتي داريم كه نه فرشته مقرب آن را ميتواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل"، اين جزء اصول مذهب ماست كه ائمه (ع) چنين مقاماتي دارند... اين مقامات سواي وظيفه حكومت است. (ولايت فقيه ص 53-54(مطابق اين انديشه، اگر حضرت زهرا (س) در زمان پيامبر (ص) ميبودند رسالت را بر عهده ميگرفتند.نكته عرفاني ديگري كه امام به تبع از عارفان بزرگوار اسلام در مقام حضرت زهرا (س) به خوبي تحليل كردهاند، در تفسير سوره ليلهالقدر است، عارفان در آثارشان نماد روز را به اميرالمومنين(ع) و نماد شب را به حضرت زهرا (س) تطبيق كردهاند. روز مظهر ولايت و شب مظهر غيب است.در روز ماه رمضان تكليف روزهداري بر عهده روزه دار است و در شب رمضان، تكليف برداشته ميشود. در روايات شيعه، ليلهالقدر را به صديقه طاهره (س) تطبيق نمودهاند. در حقيقت ليلهالقدر از باطن مبارك فاطمه نازل ميشود. به اعتقاد امام خميني دلالت بر آنچه احتمال داديم از حقيقت ليلهالقدر ميكند حديث شريف طولاني كه در تفسير برهان از كافي شريف نقل فرموده و در آن حديث است كه نصراني ميگفت به حضرت موسي بن جعفر كه تفسير باطن " حم والكتاب المبين انا انزلناه في ليله مباركه اناكنا منذرين، فيها يفرق كل امر حكيم" (دخان11-4) چيست، امام فرمود: اما "حم" محمد صلي الله عليه و آله است و اما "كتاب مبين" اميرالمومنين علي است و اما "اليله" فاطمه عليهماالسلام است. (آدابالصلوه،329-330) ادامه مطلب [ پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:حضرت فاطمه (س) در انديشه امام خميني (ره), ] [ 9:57 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
| |
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |