مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

طاووس كه از پارسايان زمان امام سجاد عليه السلام بود گويد: كنار كعبه رفتم از دور ديدم مردى زير ناودان كعبه با حال پريشانى ، دعا مى كند و اشك مى ريزد، پس از آن به نماز برخاست ، نزديك شدم ديدم امام سجاداست ، پس از نماز به حضورش رفته و عرض كردم اى فرزند رسول خدا! تو را بسيار پريشان و گريان ديدم ، از چه ترس دارى با اينكه تو داراى سه امتياز هستى ، اميد آنست كه هر يك از آنها موجب نجات تو گردد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:حال پريشان امام سجاد عليه السلام , ] [ 16:4 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله با اصحاب خود در جايى نشسته بودند، شخصى از راه رسيد بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله سلام كرد و نشست .او آيين اسلام را بررسى و تحقيق كرده بود و به آن گرويده بود، گرايش ‍ خود را به عرض حضرت رسانيد و اسلام را پذيرفت ، و در راه اسلام مسلمانى جدى و پاك و فعال گرديد.روزى با التهاب و هيجان به حضور پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد و با حالى پر احساس و متاءثر گفت: آيا توبه من پذيرفته است ؟پيامبر گفت : خداوند توبه پذير مهربان است ، البته توبه بنده اش را مى پذيرد.او گفت : گناه من بسيار بزرگ است ، با توبه ام قبول است ؟


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:اشك جانسوز پيامبر صلى اللّه عليه و آله , ] [ 15:58 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

او از يك خانواده مسلمان ، متوسط، در يك روستا ديده به جهان گشود، پاك و بى آلايش بزرگ شد، تا زمانى كه به سن و سالى رسيد كه بايد مانند ساير بچه ها به دبستان برود. نام او على اكبر بود، ولى او را اكبر مى خواندند.اكبر استعداد و حافظه فوق العاده اى داشت ، به هر كلاسى كه قدم مى گذاشت ، شاگر اول بود، اولياى دبستان وى را احترام و تحسين مى كردند، و از لحاظ انضباط و اخلاق نيز سرآمد همسالان خود بود، و در ميان همرديفان و دوستان ، در كمال خوشنامى مى زيست .
پس از دوره ابتدائى ، وارد دبيرستان شد و در كلاسهاى دبيرستانى نيز، معمولا رتبه اول بود و هر روز مورد تحسين و تشويق واقع مى شد، او بحدى درسخوان بود و خوب درسهاى خويش را درك مى كرد كه همشاگردانش او را (فيلسوف ) مى خواندند، و اين لقب به اندازه اى براى او زيبنده بود كه گويا از اول نام (فيلسوف ) بود، از آن وقت به نام اولش را فراموش شد.استعداد، درس خوانى ، پاكدامنى ، نجابت ، آبرومندى و ايمان او زبانزد مردم بود.با كمال تاءسف اكبر در خانواده اى نبود كه با امكانات مادى بتواند ادامه تحصيل دهد، لذا به علت نابسامانى مالى ، پس از پايان تحصيلات دبيرستانى ، در يكى از شعبه هاى ادارى ، نظامى استخدام شده و شروع به كار كرد.او بدنى نيرومند، قامتى موزون و نجابتى خاص داشت و در همان محيط نظامى ، نيز احترام و شخصيت فوق العاده اى پيدا كرد.اكبر به پدر و مادر و زادگاهش ، علاقه فراوان داشت و به وسيله نامه ها و رفت و آمد براى ديدار پدر و مادر و بستگان و محل خود، ارتباطش را قطع نمى كرد.مدتى به اين منوال گذشت .ولى هزار افسوس .چنگال مرگبار ماده مخدر (هروئين ) گريبان او را نيز گرفت و مانند هزاران نفر قربانى راه اين ماده شيطانى گرديد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:هروئين با اين جوان چه كرد؟ , ] [ 15:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در اوايل مرجعيت آية اللّه العظمى بروجردى رحمة اللّه مقدارى وجوه به حوزه علميه قم مى رسيد، و آية اللّه العظمى بروجردى ، به طلاب حوزه شهريه مختصرى مى داد. در سال دوم يا سوم اقامت ايشان ، چند نفر از علماى برجسته دريافتند كه وجوه به مقدار شهريه آن ماه نرسيده است ، و آقاى بروجردى نمى تواند شهريه آن ماه را بپردازد.چند نفر از آن علماى بزرگ از جمله آنها امام خمينى رحمة اللّه كه در آن عصر با عنوان (حاج آقا روح اللّه ) خوانده مى شد، نامه محرمانه اى براى آقاى فلسفى (خطيب توانا و مشهور) فرستادند كه در قسمتى از آن نامه چنين نوشته شده بود:آقايان حاج علينقى كاشانى ، خسروشاهى و حاج حسين آقا شالچى و بعضى ديگر را به منزلتان دعوت كنيد، و به آنها بگوييد حوزه در معرض ‍ خطر است ، مبلغى به عنوان وام بدهيد، تا آقاى بروجردى شهريه اين ماه را بدهد، بعد كم كم وجوهات مى رسد و وام شما پرداخت مى گردد.آقاى فلسفى مى نويسد: چون موضوع مربوط به آية اللّه بروجردى بود، فكر كردم بهتر است خود ايشان را ببينم و بپرسم آيا اجازه مى دهند، چنين اقدامى كنم . به قم رفتم و به محضرش رسيدم و ماجرا را عرض كردم ، ايشان با كمال صراحت و متانت فرمود:خداوند هرگز مرا از عنايت خود، محروم نفرموده است ، من به خدا حسن ظن بسيار دارم ، اين مطلب مالى را با آنها در ميان گذاشتن و مطالبه كمك كردن ، با حسن ظنى كه من به خدا دارم سازگار نيست ، اگر پولى از وجوه رسيد كه به طلاب مى دهم و گرنه از كسى تقاضا نمى كنم


ادامه مطلب
[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:حسن ظن عجيب آية اللّه بروجردى به خدا , ] [ 15:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

يكى از علماى زاهد و فرزانه مرحوم آية اللّه حاج شيخ محمد حسين تنكابنى (عمو و پدر زن خطيب توانا حجة الاسلام و المسلمين محمد تقى فلسفى ) بود كه در تهران مسجد همت آبادى ، خيابان خراسان نزديك راه آهن سابق اقامه جماعت مى نمود اين بزرگوار در عصر مرجعيت آية اللّه العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى (وفات يافته 13 آبان سال 1325 شمسى ) نماينده تام الاختيار آن مرجع در تهران بود.آية اللّه شيخ محمد حسين تنكابنى پس از رحلت مرحوم آية اللّه العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى رحمة اللّه متحير بود با پولهايى كه از وجوهات در اختيار داشت چه كند؟مرحوم آية اللّه العظمى حاج حسين قمى رحمة اللّه در نجف اشرف به مقام مرجعيت رسيده بود، ولى نام افراد ديگرى نيز به عنوان مرجع ، مطرح بود، آية اللّه تنكابنى همچنان متحير بود كه مردم را چه كسى ارجاع دهد و پولها را براى كدام مرجع بفرستد؟ (زيرا بسيار وظيفه شناس و محتاط بود) گاهى در باطن به امام عصر (عج ) متوسل مى شد و از ايشان مى خواست تا هدايتش كند.


ادامه مطلب
[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:عظمت آية اللّه العظمى بروجردى , ] [ 15:50 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

به خدا سوگند اگر بدنم را با شمشيرها پاره پاره كنيد دهانم را به سختى كه موجب خشم پروردگار و خشنودى شما گردد نمى گشايم ...)(حجر بن عدى شيعه على عليه السلام )اى چشمها! اين ديده ها! شما را به آن كسى كه به شما بينايى بخشيد سوگند، باز هم سوگند، پرده هاى قرون را كنار بزنيد و ابرهاى تيره غفلت را بشكافيد، و غبارهايى را كه شما را در پشت تاريك خود متوقف ساخته به عقب برانيد و بالاخره اوراق تاريخ را برگردانيد، تا به تماشاى چهره نورانى و سيماى انسانى كه مرد ايمان و صبر و پايمردى بود بپردازيد، مردى كه جان خود را نثار تقويت حق كرده بود و هيچگاه مرعوب زرق و برق باطل نشد.


ادامه مطلب
[ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:قهرمانى كه تاريخ آفريد , ] [ 15:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آنان غرق در اسلحه شده بودند و كاملا آمادگى خود را براى جنگ با مسلمانان اعلام داشتند، غرور و خودكامگى سراسر وجود فرزندان (مصطلق ) را گرفته بود و با نعره هاى تند و خشن بر ضد حكومت اسلامى شعار مى دادند.مسلمانان جنگاور و رشيد به فرماندهى پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله به عزم سركوبى اين دودمان مغرور تا كنار نهر آبى كه از آن (فرزندان مصطلق ) بود رفته و در همان مكان ، آتش جنگ در گرفت ، ولى طولى نكشيد كه اين آتش ، گروه بسيارى از سپاه دشمن را به كام خود برد و پس ‍ از خاموشى ، شكست دشمن و پيروزى مسلمانان بر همه آشكار گشت .پيامبر صلى اللّه عليه و آله با سپاه اسلام با پيروزى كامل به سوى مدينه مراجعت كردند، در راه سر آبى رسيدند. (


ادامه مطلب
[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:رسوايى منافق كوردل, ] [ 16:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ابوطالب عموى پيامبر صلى اللّه عليه و آله با دختر عموى خود فاطمه دختر اسد ازدواج كرد خداوند سه پسر به نامها: طالب ، عقيل ، و جعفر به او عنايت كرد، در اين ايام ، روزى فاطمه ديد پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله خرما ميل مى كند ولى خرمايى كه خيلى خوشبو است و تاكنون چنين بوى خوشى به مشام فاطمه نرسيده بود، گفت : (از آن خرما اندكى به من بده بخورم )پيامبر: صلاح نيست كه اين خرما را بخورى مگر اينكه گواهى دهى كه خدايى جز خداى يكتا و بى همتا نيست و من محمد فرستاده خدا هستم .
فاطمه بى درنگ گواهى داد، آنگاه خرما را گرفته و خورد، ميل او بيشتر شد، اين بار براى شوهر گراميش ابوطالب در خواست خرما كرد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله با او پيمان بست كه خرما را قبل از آنكه ابوطالب گواهى به يكتايى خدا و رسالت آن حضرت بدهد به او ندهد، فاطمه اين پيمان را پذيرفت ، خرما را به خانه آورد، شامگاه ابوطالب گفت در خانه بوى بسيار خوشى به مشام مى رسد كه در تمام عمر چنين بويى را احساس نكردم ، فاطمه خرما را نشان داد و قصه آن خرما را بيان كرد.


ادامه مطلب
[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:خرماى خوشبو! , ] [ 15:52 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

به راستى چنين است ، در هر موضوعى حتى در تبليغات دينى نيز بايد كاملا مقتضيات و مقامات اشخاص رعايت گردد، اى بسا تبليغاتى كه در موردى ، بسيار مؤ ثر واقع شده و از آن نيكوترين نتيجه گرفته مى شود ولى همان تبليغات در مورد ديگر نه تنها مؤ ثر نيست ، بلكه منجر به عكس ‍ مطلوب مى گردد. اين است كه بايد در تبليغات ، مقامات اشخاص و اختلاف موارد و مقتضيات به طور كامل رعايت شود و مبلغ با رموز و نحوه وعظ و نصيحت آشنايى به سزايى داشته باشد.
بر همين اساس ، پيامبران و فرستادگان خداوند در تلاش تبليغاتى خود راههاى گوناگونى را به پيش مى كشيدند و از تبليغات خود نتيجه سودمندى گرفته و پيشرفتهاى چشم گيرى مى كردند. حتى گاهى در مراحل نخستين ، خود را هماهنگ با مردم منحرف مى كردند آنگاه با روش جالب و حكيمانه اى ضربات تبليغاتى خود را بر آن مرام و عقيده وارد مى آوردند و پيشبرد قابل توجهى عايد آنان مى شد. در اين رابطه نظر شما را به ماجراى عجيب زير جلب مى كنم :


ادامه مطلب
[ جمعه 28 بهمن 1390برچسب:گرايش شاه و تمام مردم كشورش به آيين مسيح عليه السلام , ] [ 15:47 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

زليخا همسر شاه مصر بود، به حضرت يوسف عليه السلام تهمت زنا زد، سالها غرق در ناز و نعمت بود، ولى اينك ببينيد فرجام او چه شد؟سالهاى قحطى ، شوهرش عزيز از دنيا رفت ، و وضع او نيز به فلاكت عجيبى رسيد. او كه همواره در كاخ با انواع نعمتها و زرق و برقها روبرو بود، اكنون پيرزنى فرتوت و نابينا شده و بقدرى تهيدست گشته است كه به صورت گدايانى در آمده و سركوچه و بازارها دست گدايى به اين و آن دراز مى كند. چنان سنگى بزرگ به پايش خورده كه جهان با آن وسعتش ‍ چون سوراخ سوزن برايش تنگ گشته است .به او پيشنهاد كردند كه خوب است به حضور يوسف عليه السلام سرور مصر بروى و از او تقاضا كنى تا به تو عنايتى كند. بعضى مى گفتند: نه ، چنين مكن ، زيرا ممكن است يوسف به خاطر سوابق تو، از تو انتقام بگيرد. او در جواب گفت : يوسفى كه من مى شناسم ، معدن كرم و اخلاق است ، هرگز مرا كيفر نخواهد كرد. تا آنكه روزى زليخا بر سر راه ، روى مكان بلندى نشست . وقتى كه يوسف با جمعيت كثير و شكوه خاصى از آنجا مى گذشت ، زليخا گفت


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:مكافات عمل , و لطف يوسف عليه السلام , ] [ 9:0 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

حدود 22 قرن پيش ، شخصى بود به نام (ماريا) كنار دريا زندگى مى كرد، او منظره هاى زيبا و قشنگ دريا و دشت سرسبز، گياهان ، شكوفه ها، گلهاى قشنگ و شاداب ، دلربا، و مرغان و پرندگان رنگارنگ ، گوناگون رفت و آمد آنها و صدا و ترانه و چه چه دلنواز آنها، آن هم در هواى بسيار مطبوع و گواراى بهارى كنار دريا را مى ديد و مى شنيد.غروب كنار دريا و شب مهتابى و ستارگان چشمك زن و هوا و فضاى معطر و با صفاى صبحگاهان و خيلى چيزهاى ديگر را نيز مى ديد كه همه با نظم ، زيبايى و قشنگى مخصوصى ، هر كدام در جاى خود به زندگى ادامه مى دهند.با خود مى گفت : اينها همه نشانه وجود خداى بزرگ است ، او است كه چنين منظره هاى شاد و باصفا را پديد آورده ، او است كه اين نظم و هماهنگى را آفريده ، اوست كه ماه و خورشيد و كوه و دشت و دريا و پرندگان و آهوهاى قشنگ را خلق كرده است ... آرى اين همه نقشه هاى عجيب كه در در و ديوار جهان موجود است ، همه نشانه هاى اوست ، بنابراين هركس درباره خداى آنها نينديشد، همچون نقش ديوار خواهد بود.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:ملاقات حضرت ابراهيم عليه السلام با ماريا, عابد پير , ] [ 8:52 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بسيارى از خود مى پرسند آيا عالم پس از مرگ درست مانند اين جهان است، يا با آن تفاوت هايى دارد؟ نعمت هايش، كيفرهايش و خلاصه نظام و قوانينى كه بر آن حاكم است همانند اين جهان مى باشد؟در پاسخ بايد با صراحت گفت: شواهد بسيارى در دست داريم كه نشان مى دهد آن جهان با اين جهان فرق بسيار زيادى دارد، تا آنجا كه آنچه از قيامت در اين جهان مى دانيم همانند شبحى است كه از دور مى بينيم.

بهتر اين است از همان مثال «جنين» استفاده كنيم: همان قدر كه ميان «عالم جنين» با اين «دنيا» فاصله است، ميان اين «جهان» با «جهان ديگر» فاصله وجود دارد، يا بيشتر.

اگر بچّه اى كه در عالم جنين قرار دارد عقل و هوش مى داشت و مى خواست تصوير صحيحى از دنياى بيرون، از آسمان و زمين، ماه و خورشيد و ستارگان، كوه ها و جنگل ها و درياها، داشته باشد، مسلماً به هيچ وجه نمى توانست.

براى كودكى كه در عالم جنين است و جز محيط بسيار محدود شكم مادر را نديده، ماه و خورشيد و دريا و امواج و طوفان و نسيم و گل ها و زيبايى هاى اين جهان اصلا مفهومى ندارد، تمام كتاب لغت او در چند كلمه خلاصه مى شود، و هرگاه كسى از بيرون شكم مادر فرضاً بتواند با او سخن بگويد هرگز نمى تواند مفهوم سخنان او را درك كند.

تفاوت محدوديّت اين جهان با وسعت جهان ديگر به همين نسبت يا بيشتر است، بنابراين ما هرگز قادر نخواهيم بود از نعمت ها و مواهب جهان ديگر و بهشت برين، آنچنان كه هست، باخبر شويم.

لذا در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم: «فيها ما لا عين رأت ولا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر; در بهشت نعمت هايى است كه هيچ چشمى نديده، هيچ گوشى نشنيده، و به مغز كسى خطور نكرده است(1)»!

و قرآن مجيد همين معنى را با بيان ديگرى بازگو مى كند: (فلا تعلم ما اخفى لهم من قرة اعين جزاءً بما كانوا يعلمون);(2) «هيچ كس نمى داند چه نعمت هايى كه موجب روشنى چشم هاست در آنجا براى او پنهان داشته شده، نعمت هايى كه پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند».

نظامات حاكم بر آن جهان نيز تفاوت زيادى با اين جهان دارد مثلا: در دادگاه قيامت گواهان اعمال انسان دست و پاى او، و پوست تن او، و حتّى زمينى كه بر آن گناه يا ثواب كردند مى باشد: (اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون);(3) «امروز بر دهان آنها مهر مى نهيم و دست ها و پاهاى آنها كارهايى را كه انجام مى دادند بازگو مى كنند»!


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:بهشت و دوزخ و تجسّم اعمال, ] [ 8:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

از سؤالات مهمّى كه در بحث معاد مطرح است اين است كه آيا معاد تنها جنبه «روحانى» دارد، و يا جسم و بدن انسان نيز در جهان ديگر باز مى گردد، و انسان با همين روح و جسمى كه در دنيا دارد، تنها در سطحى برتر و بالاتر، به زندگى جديد ادامه مى دهد؟

جمعى از فلاسفه پيشين تنها به معاد روحانى معتقد بودند و جسم را مركبى مى دانستند كه تنها در اين دنيا با انسان است و بعد از مرگ از آن بى نياز مى شود، و آن را رها مى سازد و به عالم ارواح مى شتابد.

ولى عقيده علماى بزرگ اسلام و بسيارى از فلاسفه اين است كه معاد در هر دو جنبه يعنى «روحانى» و «جسمانى» صورت مى گيرد، درست است كه اين جسم خاك مى شود، و اين خاك در زمين پراكنده و گم خواهد شد، ولى خداوند قادر و عالم تمام اين ذرات را در رستاخيز جمع آورى كرده، لباس حيات جديدى بر آنها مى پوشاند، و از اين موضوع تعبير به «معاد جسمانى» مى كنند، زيرا بازگشت روح را مسلم گرفته اند و چون گفتوگو تنها در بازگشت جسم است، اين نام براى اين عقيده انتخاب شده است.

به هر حال تمام آياتى كه در قرآن درباره معاد سخن مى گويد - و اين آيات بسيار فراوان و متنوع است - هم روى «معاد جسمانى» تكيه دارد.

 

شواهد قرآنى معاد جسمانى

* سابقاً خوانديم كه چگونه مرد عرب بيابانى استخوان پوسيده اى را خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى آورد و مى گويد: چه كسى مى تواند اين را زنده كند؟ و پيامبر(صلى الله عليه وآله) به فرمان خدا پاسخ مى گويد: همان كسى كه روز نخست آن را آفريد، همان كسى كه آسمان و زمين را ايجاد كرده، و از درون درخت سبز آتش بيرون مى فرستد. كه آيات آن در آخر سوره «يس» آمده است.

* قرآن در جاى ديگر مى گويد: «شما در قيامت از قبرها خارج مى شويد(1)».

و مى دانيم قبرها جاى جسم هايى است كه خاك شده نه محل ارواح.

* اصولا تمام تعجب منكران معاد در اين بود كه مى گفتند: چگونه وقتى ما خاك شديم، و خاك هاى ما پراكنده گشت دوباره به زندگى باز مى گرديم؟ (و قالوا ءَاِذا ضللنا فى الارض ءَانا لفى خلق جديد)(2) و قرآن به آنها پاسخ مى گويد كه خداوند قادرى كه خلقت نخستين را ايجاد كرد توانايى بر اين كار را دارد: «آيا نديدند خداوند چگونه آفرينش را ايجاد كرد، همين گونه آن را تجديد مى كند، اين بر خداوند آسان است(3)».

عرب جاهلى مى گفت: «چگونه اين مرد به شما وعده مى دهد كه وقتى مرديد و خاك شديد بار ديگر به زندگى باز مى گرديد(4)؟».


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:معاد جسمانى و روحانى, ] [ 21:45 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

هيچ كس نمى داند از چه زمانى انسان به فكر وجود «روح» افتاد.

همين قدر مى توان گفت: انسان از آغاز فرقى ميان خود و موجودات ديگر اين جهان مى ديده است، فرق ميان او و سنگ و چوب و كوه و صحرا، و فرق ميان او و حيوانات.

انسان حالت خواب را ديده بود، و همچنين حالت مرگ را، او مى ديد بى آن كه جسم و ماده تغييرى پيدا كند دگرگونى عظيمى در وضع او به هنگام خواب و مرگ پيش مى آيد، و از همين جا فهميد كه گوهر ديگرى علاوه بر اين جسم در اختيار اوست.

و نيز مى ديد با حيوانات نيز فرق دارد، چرا كه او در تصميم گيرى هايش آزادى و اختيار دارد، در حالى كه حيوان حركاتش غريزى و اجبارى است.

مخصوصاً ديدن صحنه هايى در عالم خواب و در آن موقعى كه دستگاه هاى بدن خاموش و در گوشه اى افتاده است گواهى مى داد كه نيروى مرموزى بر وجود او حاكم است كه آن را «روح» ناميد.

هنگامى كه انديشمندان بشر فلسفه را بنيان نهادند «روح» به عنوان يك مسئله مهم فلسفى خود را در رديف ديگر مسائل جاى داد. از آن به بعد همه فلاسه درباره آن اظهار نظر كردند، تا آنجا كه به گفته بعضى از دانشمندان اسلامى در حدود «هزار قول و نظريه» پيرامون حقيقت روح و ديگر مسائل مربوط به آن اظهار شده است. سخن در اين جا بسيار است، امّا مهم ترين مطلبى كه دانستن آن لازم به نظر مى رسد پاسخ اين سؤال است كه:

آيا روح مادى است يا غير مادى؟ و به تعبير ديگر: داراى استقلال است يا از خواص فيزيكى و شيميايى مغز و سلسله اعصاب مى باشد؟

جمعى از فلاسفه مادى اصرار دارند كه روح و پديده هاى روحى هم مادى هستند و از خواص سلول هاى مغزى، و هنگامى كه انسان مى ميرد روح نيز از ميان مى رود، همان گونه كه اگر ساعتى را با ضربه چكش درهم بشكنيم كار كردن او نيز از بين خواهد رفت!

در مقابل اين گروه فلاسفه الهى هستند، و حتى جمعى از فلاسفه مادى، كه براى روح اصالت قائلند، معتقدند با مرگ تن روح نمى ميرد و به حيات خود ادامه خواهد داد.

براى اثبات اين مسئله يعنى اصالت و استقلال و بقاى روح، دلائل فراوان و پيچيده اى اقامه كرده اند كه ما در اين مختصر بعضى از روشن ترين آنها را با عباراتى ساده و روان براى آگاهى جوانان عزيز مطرح مى كنيم:


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:بقاى روح نشانه اى بر رستاخيز, ] [ 21:43 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بسيارى سؤال مى كنند خداوند ما را براى چه آفريده؟

و گاه از اين فراتر مى روند مى گويند: اصلا فلسفه آفرينش اين جهان بزرگ چيست؟

باغبان درخت را براى ميوه مى كارد، و زمين را براى محصولى شخم كرده و بذرافشانى مى كند، باغبان آفرينش براى چه منظور ما را آفريده است؟

آيا خدا كمبود داشت كه با آفرينش ما جبران مى شد؟ در اين صورت بايد نيازمند باشد، نياز داشتن با مقام پروردگار و بى نهايت بودن وجود او سازگار نيست.

در پاسخ اين سؤال سخن بسيار است ولى در چند جمله مى توان پاسخ روشنى را خلاصه كرد و آن اين كه:

اشتباه بزرگ اين است كه ما صفات خدا را با خودمان مقايسه كنيم، ما چون موجود محدودى هستيم هر كارى را براى رفع كمبود مى كنيم، درس مى خوانيم كمبود علم ما برطرف شود.

 

كار مى كنيم كمبود مالى نداشته باشيم.

به سراغ بهداشت و درمان مى رويم سلامت ما تأمين شود.

امّا در مورد خداوند كه وجودى است بى نهايت از هر نظر، اگر كارى انجام دهد بايد هدف او را در بيرون وجود او جستوجو كنيم، او خلق نمى كند تا سودى كند، بلكه هدف او اين است تا بر بندگان جُودى كند.

او آفتابى است پرفروغ و بى انتها، بى آن كه نيازى داشته باشد نورافشانى مى كند تا همگان از نور وجود او بهره مند شوند، اين اقتضاى ذات بى انتها و پرفيض اوست كه دست موجودات را گرفته و در مسير تكامل به پيش مى برد.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:معاد و فلسفه آفرينش, ] [ 21:40 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

تهران - رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار هزاران نفر از علما، اساتید،فضلا و طلاب حوزه علمیه و قشرهای مختلف مردم قم سخنان مهمی در باره انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی مطرح كردند.

حضرت آیت الله خامنه ای ضمن تبیین وضعیت موجود جهانی ، انتظار ملت ها از ایران و تصور باطل دشمنان از موقعیت نظام ، موفقیت های مستمر نظام اسلامی را مبتنی بر نقش 'صبر و بصیرت' و استمرار ایستادگی و حضور هوشمندانه مردم در صحنه عنوان و رهنمودهایی را در زمینه شرایط نامزدها و ویژگی های صحیح انتخابات مجلس نهم مطرح فرمودند.

شرایط برگزاری

***********

** مسوولان و نامزدها وظیفه دارند با پایبندی كامل به قانون زمینه انتخابات را فراهم كنند

رهبر معظم انقلاب اسلامی با بیان اینكه ' حضور مردم در انتخابات، حضوری پرشور و دشمن شكن خواهد بود'،تاكید كردند:همه مسئولان و نامزدها وظیفه دارند با پایبندی كامل به قانون، زمینه برگزاری انتخاباتی سالم و رقابتی را ایجاد كنند.'

** تاكید بر لزوم برگزاری انتخاباتی سالم و رقابتی و پرهیز از تهمت زنی

حضرت آیت الله خامنه ای با تأكید بر لزوم برگزاری انتخاباتی سالم و رقابتی خاطرنشان كردند: رقابت غیر از خصومت و تهمت زنی متقابل است، رقابت به معنای اثبات خود با نفی دیگران نیست. رقابت، دادن وعده های خلاف قانون، برای جلب نظر مردم نیست.

** امانتداری رای مردم

ایشان همه مجریان ، مسوولان و نامزدها را به رعایت آداب و شروط انتخابات سالم فراخوانده و افزودند : مجریان برگزاری انتخابات اعم از دولت و وزارت كشور و همچنین شورای نگهبان باید تمام تلاش خود را برای امانتداری رأی مردم و برگزاری انتخاباتی سالم انجام دهند و همه بدانند هیچ چیزی بالاتر از قانون نیست.

** رای مردم در تمام انتخابات اصل بوده است

رهبر انقلاب اسلامی با یادآوری برگزاری بیش از 30 انتخابات سالم در 32 سال گذشته، خاطرنشان كردند: در انتخابات مختلف، چه در زمان حیات امام (ره) و چه بعد از ایشان، هیچ موردی كه انتخابات را ناسالم كرده و یا نتیجه آن را تغییر داده باشد، وجود نداشته و همان رأی و انتخاب مردم، واقع شده است.

شرایط نامزدهای انتخابات

***********************

** نامزدهای انتخابات باید به قصد خدمت وارد این عرصه شوند

ایشان در بخشی دیگر از سخنان خود در باره نامزدهای انتخابات گفتند: نامزدها باید با قصد خدمت وارد عرصه انتخابات شوند زیرا اگر كسانی با هدف قدرت طلبی و بدست آوردن ثروت و یا انگیزه های ناسالم دیگر وارد انتخابات شوند، به مردم و كشور خدمت نخواهند كرد.

** ارتباط نامزدها با مراكز قدرت و ثروت مخرب است

رهبر انقلاب اسلامی، در همین زمینه ارتباط نامزدها با مراكز ثروت و قدرت را بسیار مخرب دانستند و خاطرنشان كردند: این، همان شیوه ای است كه در به اصطلاح دموكراسی های دنیا بویژه در امریكا دیده می شود و نامزدها با حمایت مالی كمپانی ها، شركتها و افراد ثروتمند، وارد انتخابات می شوند و بعد از پیروزی وامدار این افراد هستند و به جای خدمت به مردم، در جهت منافع صاحبان قدرت و ثروت، قانون وضع می كنند.

** پرهیز از استفاده بیت المال برای تبلیغات انتخاباتی

حضرت آیت الله خامنه ای استفاده از بیت المال برای انتخابات را یكی دیگر از نكاتی دانستند كه مردم باید بشدت در مورد آن حساس باشند.

ایشان افزودند: استفاده از بیت المال در انتخابات اشكال مضاعف دارد، ضمن آنكه هر فردی را هم نمی توان براحتی متهم به اینگونه مسائل كرد.

فراخواندن مردم به دقت و حساسیت در انتخاب صحیح نامزدها..............

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:توصیه های رهبر انقلاب درباره انتخابات آتی, ] [ 16:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

آيات قرآن به خوبى اين حقيقت را نشان مى دهد كه بت پرستان و همچنين ساير كفّار، نه تنها در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)، بلكه در اعصار ديگر نيز از مسئله معاد و زنده شدن بعد از مرگ تعجّب مى كردند، و وحشت داشتند، و حتّى آن را دليلى بر جنون گوينده آن مى شمردند و به يكديگر مى گفتند:

(هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد افترى على الله كذباً ام به جنة);(1) «آيا مردى را به شما نشان بدهيم كه مى گويد هنگامى كه بدن شما به كلّى متلاشى و در هر سو پراكنده شد، دوباره آفرينش جديدى مى يابيد؟!، آيا اين مرد عمداً به خدا افترا بسته يا ديوانه است؟!».

آرى آن روز بر اثر عدم دانش و كوتاهى افكار، عقيده به عالم پس از مرگ و زنده شدن مردگان يك نوع جنون يا تهمت بر خدا محسوب مى شد، و اعتقاد به جوشش حيات از ماده بيجان، جنون آميز تلقّى مى گرديد.

ولى جالب اين كه قرآن در برابر اين گونه افكار دست به استدلالات مختلفى زده كه هم افراد عادى مى توانند از آن استفاده كنند، و هم انديشمندان بزرگ، هر كدام به ميزان توانايى فكر خود.

گرچه شرح همه دلائل قرآن در اين زمينه نياز به تأليف كتاب مستقلى دارد، ولى گوشه هايى از آن را در اين جا مى آوريم:

1- گاهى قرآن به آنها مى گويد شما همواره با چشم خود صحنه هاى معاد را در زندگى روزانه مى بينيد كه چگونه موجوداتى مى ميرند و بار ديگر زنده مى شوند باز هم از مسئله معاد در شك و ترديد هستيد؟!

(و الله الذى ارسل الرياح فتثير سحاباً فسقناه الى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور);(2) «خداوند كسى است كه امواج باد را مأموريت داد كه ابرها را به حركت درآورند، و به سوى سرزمين هاى مرده برانند، و به وسيله آن زمين مرده را زنده كنند، رستاخيز نيز چنين است».

در فصل زمستان نگاهى به چهره طبيعت مى كنيم همه جا بوى مرگ مى دهد درختان كاملا از برگ و گل و ميوه برهنه شده، و چوب خشك بى هيچ حركتى بر جاى باقى مانده، نه گلى مى خندد، نه شكوفه اى مى شكفد و نه جنبش حيات در كوه ها و صحراها به چشم مى خورد.

فصل بهار فرا مى رسد، هوا ملايم مى شود، قطرات باران حيات بخش نازل مى گردد، يك مرتبه جنبشى در سراسر طبيعت آشكار مى شود: گياهان مى رويند، درختان برگ مى آورند، شكوفه ها و گل ها ظاهر مى شوند، پرندگان بر شاخه هاى درختان جاى مى گيرند، و شور «محشر» بپا مى شود!

اگر زندگى بعد از مرگ مفهوم نداشت ما اين صحنه را هر سال در برابر چشم خود نمى ديديم، اگر زندگى بعد از مرگ امرى محال، و سخنى جنون آميز باشد، به صورت يك امر حسّى در برابر چشمانمان تكرار نمى شود.

چه فرق مى كند حيات زمين بعد از مرگ يا حيات انسان بعد از مردن؟


ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:رستاخيز را در همين جهان بارها ديده ايم, ] [ 16:21 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

با كمى دقّت در نظام جهان هستى و قوانين آفرينش مى بينيم همه جا قانونى بر آن حكومت مى كند و هر چيزى در جاى خود قرار دارد.

در بدن انسان اين نظام عادلانه به قدرى ظريف پياده شده كه كوچك ترين تغيير و ناموزونى در آن سبب بيمارى يا مرگ مى گردد.

فى المثل در ساختمان چشم، قلب، و مغز دقيقاً هر چيز به جاى خويش است، و به اندازه لازم، اين عدالت و نظم نه تنها در سازمان بدن انسان كه در كل عالم خلقت حكم فرماست، كه:

«بالعدل قامت السموات و الارض; به وسيله عدل آسمان ها و زمين برپاست(1)».

يك اتم به قدرى كوچك است كه ميليون ها از آن را مى توان بر نوك سوزن جاى داد، فكر كنيد ساختمان آن چقدر بايد دقيق و منظم باشد كه ميليون ها سال به حيات خود ادامه دهد.

اين به خاطر همان عدالت و محاسبه فوق العاده دقيق نظام الكترون ها و پروتون ها است و هيچ دستگاه كوچك و بزرگ از اين نظام شگرف بيرون نيست.

آيا راستى انسان يك موجود استثنايى است؟ يك وصله ناهمرنگ براى اين جهان بزرگ است كه بايد آزاد باشد هر بى نظمى و ظلم و بى عدالتى مى خواهد مرتكب شود؟ يا در اين جا نكته اى نهفته است؟

 اختيار و آزادى اراده

حقيقت اين است كه انسان يك تفاوت اساسى با تمام موجودات جهان دارد و آن داشتن «آزادى اراده و اختيار» است.

چرا خدا او را آزاد آفريده، و تصميم گيرى را به او واگذار كرده تا هر چه مى خواهد انجام دهد؟

دليلش اين است كه اگر او آزاد نمى بود تكامل نمى يافت، و اين امتياز بزرگ ضامن تكامل معنوى و اخلاقى اوست، مثلا اگر كسى را با فشار سرنيزه وادار به كمك كردن به مستضعفان و كارهايى كه به سود جامعه است كنند البته اين كارهاى خير راه مى افتد، ولى هيچ گونه تكامل اخلاقى و انسانى براى كسى كه اين كمك را كرده ايجاد نمى كند، در حالى كه اگر با ميل و اراده خود يك صدم آن را بدهد به همان اندازه در مسير تكامل اخلاقى معنوى گام برداشته است.

بنابراين نخستين شرط تكامل معنوى و اخلاقى داشتن اختيار و آزادى اراده است كه بشر با پاى خود اين راه بپيمايد نه به اضطرار، همچون عوامل اضطرارى جهان طبيعت، و اگر خداوند اين موهبت بزرگ را به انسان بخشيده به خاطر همين هدف عالى است.

ولى اين نعمت بزرگ همچون گلى است كه خارهايى نيز در كنار آن مى رويد، و آن سوء استفاده افراد از اين آزادى و آلوده شدن به ظلم و فساد و گناه است.

البته براى خدا هيچ مانعى نداشت كه اگر انسانى دست به ظلم و ستم بيالايد فوراً او را به چنان بلايى مبتلا سازد كه ديگر فكر اين كار به مغز او نيايد، دستش فلج شود، چشمش بى نور، و زبانش از كار بيفتد.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:رستاخيز در ترازوى عدالت, ] [ 16:18 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

معمولا مى گويند خداشناسى در فطرت و سرشت آدمى است، و اگر به كاوش ضمير آگاه و ناآگاه انسان بپردازيم به ايمان و علاقه او به يك مبدأ ماوراءِ طبيعى كه از روى علم و برنامه و هدف اين جهان را آفريده است، دست مى يابيم.

ولى اين منحصر به مسئله «توحيد و خداشناسى» نيست، تمام اصول و فروع اساسى دين بايد در درون فطرت باشد، در غير اين صورت هماهنگى لازم ميان دستگاه «تشريع» و «تكوين» حاصل نخواهد شد. (دقّت كنيد)

ما اگر سرى به قلبمان بزنيم و اعماق روح و جانمان را كاوش كنيم، اين زمزمه را به گوش جان مى شنويم كه زندگى با مرگ پايان نمى گيرد، بلكه مرگ دريچه اى است به عالم بقاء!

براى پى بردن به اين حقيقت بايد به نكات زير توجّه كرد:

1- عشق به بقاء

اگر راستى انسان براى فنا و نيستى آفريده شده، بايد عاشق فنا باشد، و از مرگ در پايان عمر لذّت ببرد، مى بينيم قيافه مرگ (به معنى نيستى) براى انسان در هيچ زمانى نه تنها خوش آيند نيست، بلكه با تمام وجودش از آن مى گريزد.

دويدن دنبال عمر طولانى، پيدا كردن اكسير جوانى، جستوجوى آب حيات، هر كدام نشانه اى از اين واقعيّت است.

اين عشق و علاقه به بقا نشان مى دهد كه ما براى بقا آفريده شده ايم، و اگر ما براى فنا آفريده شده بوديم اين عشق و علاقه معنى نداشت.

تمام عشق هاى بنيادى كه در درون ماست وجود ما را تكميل مى كند، عشق به بقا نيز تكميل كننده وجود ماست.

فراموش نكنيد ما بحث «معاد» را بعد از قبول وجود خداوند حكيم و دانا دنبال مى كنيم، ما معتقديم هر چه او در وجود ما آفريده است روى حساب است، و روى اين جهت عشق و علاقه انسان به بقا نيز بايد حسابى داشته باشد و آن چيز جز وجود جهانى بعد از اين جهان نمى تواند باشد.)

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:معاد در تجليگاه فطرت, ] [ 16:14 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

از آن جا كه مسئله زندگى پس از مرگ و دادگاه عظيم رستاخيز براى انسانى كه در محدوده اين جهان زندانى است مطلب تازه اى به نظر مى رسد. خداوند نمونه كوچكى از آن دادگاه را در همين دنيا به ما ارائه داده است كه نامش دادگاه وجدان است. ولى فراموش نكنيم كه گفتيم نمونه كوچكى از آن است.

بگذاريد اين مطلب را روشن تر بيان كنيم:

انسان در برابر اعمالى كه انجام مى دهد در چند دادگاه محاكمه مى شود.

نخستين دادگاه همان دادگاه هاى معمولى بشرى است، با تمام ضعف ها و نارسائى ها و كمبودهايش.

گرچه وجود همين دادگاه هاى معمولى اثر قابل ملاحظه اى در تخفيف جرائم دارد، ولى اساس و پايه اين دادگاه ها چنان است كه هرگز نمى توان از آنها انتظار اجراى عدالت كامل داشت.

زيرا اگر قوانين نادرست و قاضيان ناصالح به آن راه يابند كه تكليفش روشن است، رشوه خوارى ها، پارتى بازى ها، روابط خصوصى، بازى هاى سياسى و هزار درد ديگر، چنان آن را از اثر مى اندازند كه بايد گفت عدمش به ز وجود، چرا كه وجودش عامل اجراى مقاصد شوم خودكامگان است!

و اگر قوانينش عادلانه و قاضيانش آگاه و با تقوى باشند باز هم بسيارند مجرمانى كه مى توانند آنچنان ماهرانه عمل كنند كه آثار جرمى از خود باقى نگذارند.

يا آنچنان پرونده سازى و صحنه سازى در دادگاه راه بيندازند كه دست و بال قاضى را ببندند و قوانين را بى اثر سازند.

دومين دادگاه كه از اين حساب شده تر و دقيق تر است دادگاه «مكافات عمل» است.

اعمال ما آثارى دارد كه در كوتاه مدّت يا دراز مدّت دامان ما را خواهد گرفت.

اگر اين يك حكم عمومى نباشد لااقل درباره بسيارى صادق است.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:نمونه دادگاه قيامت درون جان شماست!, ] [ 16:52 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اگر زندگى اين جهان را بدون جهان ديگر در نظر بگيريم بى معنى و پوچ خواهد بود.

درست به اين مى ماند كه زندگى دوران جنين را بدون زندگى اين دنيا فرض كنيم.

كودكى كه در شكم مادر قرار دارد، و در اين زندان محدود و تاريك ماه ها زندانى مى شود اگر عقل و خردى داشته باشد و درباره زندگى جنينى فكر كند به راستى تعجّب خواهد كرد.

چرا من در اين زندان تاريك محبوسم؟

چرا بايد در ميان آب و خون دست و پا زنم؟

آخر عمر من چه نتيجه اى خواهد داشت؟

از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟

امّا اگر به او آگاهى دهند كه اين يك دوران مقدّماتى است اعضاى تو در اينجا شكل مى گيرد، نيرومند مى شود، و آماده تلاش و حركت در يك دنياى بزرگ.

بعد از گذشتن نه ماه، فرمان آزادى تو از اين زندان صادر مى شود، در دنيايى گام مى گذارى كه آفتاب درخشان و ماه تابان، درختان سرسبز و نهرهاى آب روان و انواع مواهب در آن است، آن گاه نفس راحتى مى كشد مى گويد، حالا فهميدم فلسفه وجود من در اين جا چيست!

اين يك مرحله مقدّماتى است، اين يك سكوى پرش است، اين كلاسى است براى رسيدن به يك دانشگاه بزرگ.

امّا اگر رابطه زندگى جنينى با زندگى اين دنيا بريده شود همه چيز تاريك و بى معنى خواهد شد، زندانى وحشتناك و بى هدف، زندانى آزاردهنده و بى نتيجه.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:معاد به زندگى مهفوم مى دهد, ] [ 16:48 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ك سؤال مهم

 مرگ پایان است یا آغاز؟

بيشتر مردم از مرگ مى ترسند، چرا؟

مرگ هميشه به صورت يك هيولاى وحشتناك در برابر چشم انسان ها مجسّم بوده است، فكر و انديشه آن، شربت شيرين زندگى را در كام بسيارى ناگوار ساخته.

نه تنها از نام مرگ مى ترسند كه از اسم گورستان نيز متنفرند، و با زرق و برق قبرها و مقبره ها سعى دارند ماهيّت اصلى آن را به دست فراموشى بسپارند.

در ادبيات مختلف جهان آثار اين وحشت كاملا نمايان است و هميشه با تعبيراتى همچون «هيولاى مرگ» «چنگال موت»، «سيلى اجل» و مانند آن از آن ياد مى كنند!

هنگامى كه مى خواهند نام مرده اى را ببرند براى اين كه مخاطب وحشت نكند با جمله اى از قبيل «دور از حالا» «زبانم لال»! «هفت كوه در ميان»! «هر چه خاك اوست عمر تو باشد»! سعى مى كنند ديوارى ميان شنونده و خاطره مرگ بكشند.

ولى بايد تحليل كرد ببينيم سرچشمه اين وحشت هميشگى انسان ها از مرگ چه بوده؟

چرا گروهى بر خلاف اين برداشت عمومى نه تنها از مرگ نمى ترسيدند بلكه بر چهره آن لبخند مى زدند و به استقبال مرگ افتخارآميز مى رفتند؟

در تاريخ مى خوانيم در حالى كه جمعى به دنبال آب حيات و اكسير جوانى مى گشتند، گروهى عاشقانه به جبهه هاى جهاد مى شتافتند و بر چهره مرگ لبخند مى زدند و گاه از طول زندگى شكوه مى كردند و در آرزوى روزى بودند كه به ديدار محبوب و لقاءِالله بپيوندند، و امروز هم در جبهه هاى مبارزه حق و باطل نيز همين امر را به وضوح مى بينيم كه چگونه جان بر كف به استقبال شهادت مى شتابند.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:معادشناسى, ] [ 16:36 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

پايان شب سيه

هنگامى كه به وضع كنونى نظر افكنيم و سير صعودى جنايت ها، كشتارها، جنگ ها و خونريزى ها و كشمكش ها و اختلافات بين المللى و گسترش روزافزون مفاسد اخلاقى را بنگريم، از خود سؤال مى كنيم كه آيا وضع به همين صورت پيش مى رود؟ و دامنه آن جنايت ها و اين مفاسد آنچنان گسترش پيدا مى كند كه جامعه بشريت را در يك جنگ دائمى درگير ساخته و نابود مى كند؟ و يا انحرافات عقيدتى و مفاسد اخلاقى همچون باتلاق متعفّنى او را در خود فرو مى برد؟

و يا روزنه اميدى براى نجات و اصلاح وجود دارد؟

در برابر اين سؤال مهم دو جواب ديده مى شود:

پاسخ اول كه از سوى بدبينى ها و مادّى گرايان مطرح مى شود، اين است كه آينده جهان تاريك است و در هر زمان هر احتمال خطرناكى وجود دارد.

امّا آنها كه به مبانى اديان آسمانى معتقدند، مخصوصاً مسلمانان، به خصوص شيعيان جهان، پاسخ ديگرى به اين سؤال مى دهند و مى گويند:

اين شام سياه قيرگون را صبح اميدى در عقب است.

اين ابرهاى تاريك، و طوفان مرگبار، و سيل ويرانگر، سرانجام برطرف مى شود، و آسمان روشن و آفتاب درخشان و محيط آرام به دنبال آن است.

اين گرداب هاى مخوف هميشه در برابر ما نخواهد بود، و در افقى نه چندان دور نشانه هاى ساحل نجات به چشم مى خورد.

جهان در انتظار مصلحى بزرگ است كه با يك انقلاب صحنه عالم را به نفع حق و عدالت دگرگون مى كند.

البته هر يك از پيروان اديان، اين مصلح بزرگ را به نامى مى نامند كه به گفته شاعر عرب:

عباراتنا شتى و حسنك واحد *** و كل الى ذاك الجمال يشير

«عبارات ما مختلف است امّا زيبايى تو يك چيز بيش نيست و همه گفته هاى ما به همان جمال زيبا اشاره مى كند!»


ادامه مطلب
[ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:حضرت مهدى دوازدهمين پيشوا و مصلح بزرگ جهانى, ] [ 20:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

روايات ائمه اثنى عشر

بعد از اثبات امامت و خلافت بلافصل امام اميرالمؤمنين على بن ابيطالب(عليه السلام) سخن از امامت بقيه امامان به ميان مى آيد.

فشرده بحث در اين زمينه نيز چنين است:

اولا روايات متعدّدى در كتب اهل سنّت و شيعه، امروز در دست ماست كه به صورت كلّى سخن از خلافت «دوازده خليفه و امام» بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى گويد.

اين احاديث در منابع بسيار معروف اهل سنّت مانند صحيح بخارى، صحيح ترمذى، صحيح مسلم، صحيح ابى داود و مسند احمد و امثال اين كتب نقل شده است.

در كتاب «منتخب الاثر» دويست و هفتاد و يك حديث در اين زمينه نقل كرده كه قسمت قابل توجّهى از آن، از كتب علماى تسنّن و بقيّه از منابع شيعه است.

به عنوان نمونه در صحيح بخارى كه معروف ترين كتاب اهل سنّت است، چنين مى خوانيم:

«جابربن سمرة» می گوید: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «یکون اثنا عشر امیراً- فقال کلمة لم اسمعها- فقال ابی انه قال کلهم من قریش: «دوازده امیر بعد از من خواهند بود، سپس جمله ای فرمود که من نشنیدم، پدرم گفت پیامبر(ص) فرمود همه آنها از قریش هستند»(1)

در «صحيح مسلم» همين حديث را چنين نقل مى كند كه «جابر» مى گويد: از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدم فرمود: «لا يزال الاسلام عزيزاً الى اثنا عشر خليفة ثم قال كلمة لم افهمها، فقلت لابى ما قال فقال كلهم من قريش; اسلام همواره عزيز خواهد بود تا دوازده خليفه و جانشين، سپس كلمه اى فرمود كه من متوجّه نشدم و از پدرم سؤال كردم، پدرم گفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود همه آنها از قريشند».(2)

در كتاب مسندِ احمد از عبدالله بن مسعود، صحابى معروف چنين نقل شده كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)درباره خلفاى او سؤال كردند، فرمود: «اثنا عشر كعدة نقباءِ بنى اسرائيل; «آنها دوازده نفرند، همچون نقباء و رؤساى بنى اسرائيل كه دوازده نفر بودند».(3)


ادامه مطلب
[ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:امامان دوازدهگانه, ] [ 19:59 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اسناد حديث ثقلين

يكى از احاديث معروف و مشهور ميان علماى سنّت و شيعه «حديث ثقلين» است.

اين حديث را گروه عظيمى از صحابه، بلاواسطه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند، و بعضى از علماى بزرگ راويان حديث را بالغ بر سى تن از صحابه مى دانند.(1)

گروه كثيرى از مفسران و محدثان و مورّخان آن را در كتب خود آورده اند، و روى هم رفته در تواتر اين حديث نمى توان ترديد كرد.

عالم بزرگوار سيد هاشم بحرانى در كتاب «غاية المرام» اين حديث را با 39 سند از دانشمندان اهل سنّت و با 80 سند از علماى شيعه نقل كرده است، و ميرحامد حسين هندى عالم بزرگوار ديگر تحقيق و تتبّع بيشترى در اين زمينه به عمل آورده، و از حدود 200 نفر از علماى اهل سنّت اين حديث را نقل كرده و تحقيقات خود را پيرامون اين حديث در 6 جلد كتاب بزرگ جمع آورى كرده است!

از جمله افراد مشهورى كه آن را نقل كرده اند: ابوسعيد خدرى، ابوذر غفارى، زيد بن ارقم، زيد بن ثابت، ابورافع، جبير بن مطعم، خديفه، ضمره اسلمى، جابر بن عبدالله انصارى و ام سلمه را مى توان نام برد.

اصل حديث به گفته ابوذر غفّارى چنين است: «او در حالى كه در خانه كعبه را گرفته بود رو به سوى مردم كرده چنين مى گفت من از پيامبر مى شنيدم كه مى فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى و انهما لن تفترقا حتّى يردّا على الحوض!، «من در ميان شما دو يادگار گرانبها مى گذارم: قرآن و خاندانم و اين دو هرگز از هم جدا نمى شوند، تا هنگامى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، پس بنگريد و ببينيد چگونه سفارش مرا درباره اين دو رعايت مى كنيد؟»(2)

اين روايت در معتبرترين منابع اهل سنّت از قبيل «صحيح ترمذى» و «نسائى» و «مسند احمد» و «كنزل العمال» و «مستدرك حاكم» و غير آن نقل شده است.

در بسيارى از متون روايت تعبير به «ثقلين» (دو چيز گرانمايه) و در بعضى تعبير به «خليفتين» (دو جانشين) آمده است. كه از نظر مفهوم چندان تفاوتى با هم ندارد.

جالب توجّه اين كه: از احاديث مختلف اسلامى استفاده مى شود كه اين روايت را پيامبر(صلى الله عليه وآله) در موارد مختلف به مردم گوشزد كرده است:

در حديث «جابر بن عبدالله انصارى» مى خوانيم كه در سفر «حج» روز عرفه فرمود.

در حديث «عبدالله بن حنطب» مى خوانيم كه در سرزمين «جحفه» (محلى است ميان مكّه و مدينه كه بعضى از حاجيان از آن جا احرام مى بندند) بيان كرد.

در حديث «ام سلمه» مى خوانيم كه آن را در غدير خم فرمود.

در پاره اى از احاديث آمده كه در آخرين روزهاى عمر مباركش در بستر بيمارى بيان كرد.

و در حديثى دارد روى منبر، در مدينه بيان فرموده(3).

حتى طبق روايتى كه دانشمند معروف اهل سنّت «ابن حجر» در كتاب «صواعق المحرقه» از پيامبر نقل مى كند مى خوانيم: پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) بعد از بيان اين حديث دست على را گرفت و بلند كرد و فرمود: «اين على با قرآن است و قرآن با على، از هم جدا نمى شوند تا در كنار كوثر بر من وارد گردند».(4)

و به اين ترتيب روشن مى شود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان يك اصل اساسى روى اين مسئله بارها تكيه و تأكيد داشته است، و از هر فرصتى براى بيان اين حقيقت سرنوشت ساز استفاده مى كرده تا هرگز به دست فراموشى سپرده نشود.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:حديث ثَقَلين و سفينه نوح, ] [ 19:56 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

حديث «منزلة» ار بسيارى از مفسران بزرگ شيعه و اهل سنّت در ذيل آيه 142 سوره اعراف كه از رفتن موسى(عليه السلام) به مدت 40 شب به وعده گاه پروردگار و جانشين شدن هارون از او سخن مى گويد، نقل كرده اند.

حديث چنين است: پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سوى ميدان تبوك حركت كرد (تبوك نقطه اى بود در شمال جزيره عرب و هم مرز با قلمرو امپراطورى روم شرقى) به پيامبر خبر داده بودند كه امپراطورى روم شرقى لشكر عظيمى فراهم كرده تا به حجاز و مكّه و مدينه حمله كند، و پيش از آن كه انقلاب اسلامى با برنامه خاص انسانى و آزادى خواهى به آن منطقه صادر شود، آن را در نطفه خفه سازد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) با لشكر عظيمى عازم تبوك شد و على(عليه السلام) را به جاى خود قرار داد.

على(عليه السلام) عرض كرد: آيا مرا در ميان كودكان و زنان مى گذارى؟ (و اجازه نمى دهى با تو به ميدان جهاد بيايم و در اين افتخار بزرگ شركت جويم؟)

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «الا ترضى ان تكون منّى بمنزلة هارون من موسى الا انه ليس نبى بعدى؟; آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود؟».

عبارت بالا در مشهورترين كتب حديث اهل سنّت، يعنى صحيح بخارى و صحيح مسلم، نقل شده است، با اين تفاوت كه در صحيح بخارى تمام حديث آمده، و در صحيح مسلم يك بار تمام حديث و يك بار تنها جمله «انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى» به صورت يك كلمه كلّى و عام ذكر شده است.(1)

در بسيارى از كتب اهل سنّت از جمله «سنن ابن ماجه»، «سنن ترمذى»، «مسند احمد» و كتب فراوان ديگر نقل شده است، و راويان حديث از صحابه بيش از «بيست نفر» مى باشند، از جمله: «جابر بن عبدالله انصارى» و «ابوسعيد خدرى» و «عبدالله بن مسعود» و «معاويه» مى باشند.

ابوبكر بغدادى در «تاريخ بغداد» از عمر بن خطاب چنين نقل مى كند: مردى را ديد كه به على(عليه السلام) ناسزا مى گويد، عمر گفت: من فكر مى كنم كه تو مرد منافقى باشى زيرا از پيامبر(صلى الله عليه وآله)شنيدم كه فرمود: «انما علىّ منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى; على نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى است جز اين كه پيامبرى بعد از من نيست».(2)


ادامه مطلب
[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:حديث منزلت و حديث يوم الدار, ] [ 16:55 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

به هنگام مطالعه كتب احاديث اسلامى مخصوصاً منابع برادران اهل سنت انسان به انبوهى از احاديث پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) برخورد مى كند كه به روشنى مقام امامت و خلافت على(عليه السلام) را اثبات مى كند.

انسان غرق تعجّب مى شود كه با اين همه احاديث در اين مسئله ديگر جاى ترديد باقى نمى ماند، تا چه رسد به اين كه گروهى بخواهند راهى غير از راه اهل بيت را برگزينند.

اين احاديث كه بعضى صدها سند دارد (مانند حديث غدير) و بعضى ده ها سند، و در ده ها كتاب معروف اسلامى نقل شده، آنچنان روشن است كه اگر گفتوگوهاى اين و آن را ناديده بگيريم و تقاليد را كنار بگذاريم مسئله چنان براى ما روشن خواهد بود كه نيازى به دليل ديگر نمى بينيم.

به عنوان نمونه چند حديث معروف از انبوه اين احاديث را در اين جا يادآور مى شويم، و براى آنها كه مايلند مطالعات بيشترى در اين زمينه داشته باشند منابعى را معرفى مى كنيم تا به آن مراجعه نمايند.(1)

* * *

 1- حديث غدير

بسيارى از مورّخان اسلامى نوشته اند كه پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)در آخرين سال عمرش مراسم حج را بجا آورد، و پس از انجام آن با انبوه عظيمى از ياران قديم و جديد و مسلمانان شيفته اى كه از تمام نقاط حجاز براى انجام اين مراسم به او پيوسته بودند به هنگام بازگشت از مكّه به سرزمين «جحفه» در ميان مكّه و مدينه، و سپس به بيابان خشك و سوزان «غدير خم» كه در حقيقت چهارراهى بود كه مردم حجاز را از هم جدا مى كرد، رسيدند.

پيش از آن كه مسلمانانى كه به نقاط مختلف حجاز مى رفتند از هم جدا شوند پيامبر دستور توقف به همراهان داد، آنها كه در پيشاپيش قافله در حركت بودند به بازگشت دعوت شدند، و عقب افتادگان نيز به قافله رسيدند، هوا بسيار داغ و سوزان بود، و سايبانى در صحرا به چشم نمى خورد، مسلمانان نماز ظهر را با پيامبر(صلى الله عليه وآله) ادا كردند، هنگامى كه تصميم داشتند به خيمه هاى خود پناه برند، پيامبر به آنها اطّلاع داد، همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه و مهم الهى كه در ضمن خطبه مفصلى بيان مى شد آماده شوند.

منبرى از جهاز شتران ترتيب داده شد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر فراز آن قرار گرفت، و بعد از حمد و ثناى الهى مردم را مخاطب ساخته چنين فرمود:

من به زودى دعوت خدا را اجابت كرده از ميان شما مى روم، من مسئولم، شما هم مسئوليد شما درباره من چگونه شهادت مى دهيد؟

مردم صدا بلند كردند و گفتند: «نشهد انك قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاك الله خيراً; «ما گواهى مى دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى، و شرط خيرخواهى را انجام دادى، و نهايت تلاش را در راه هدايت ما نمودى، خدا تو را جزاى خير دهد».

پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آيا شما گواهى به يگانگى خدا و رسالت من و حقانيّت روز رستاخيز و برانگيخته شدن مردگان در آن روز مى دهيد؟ همه گفتند: آرى گواهى مى دهيم، فرمود: خداوندا گواه باش...».

بار ديگر فرمود: «اى مردم! آيا صداى مرا مى شنويد؟ گفتند: آرى، و به دنبال آن سكوت سراسر بيابان را فرا گرفت، و جز صداى زمزمه باد چيزى شنيده نمى شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اكنون بگوييد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد؟

كسى از ميان جمعيّت صدا زد كدام دو چيز گرانمايه يا رسول الله؟


ادامه مطلب
[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:امامت در سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله), ] [ 16:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

قرآن اين بزرگ كتاب آسمانى ما بهترين راهگشا در همه چيز، و در مسئله امامت است، و آن را از ابعاد مختلفى مورد بررسى قرار داده است.

* * *

 1- قرآن امامت را از سوى خدا مى شمرد:

همان گونه كه در داستان ابراهيم(عليه السلام) قهرمان بت شكن در بحث هاى گذشته خوانديم قرآن مرحله امامت و پيشوايى ابراهيم(عليه السلام)را بعد از نيل به مقام نبوّت و رسالت و انجام امتحانات بزرگ مى شمرد، و در سوره بقره، آيه 124 مى گويد: (و اذا بتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما); «خداوند ابراهيم را آزمايش هاى بزرگى كرد، هنگامى كه از عهده آزمايش ها به خوبى برآمد، فرمود من تو را امام و پيشواى خلق قرار دادم»

قرائن قرآنى و تاريخى مختلف نشان مى دهد كه رسيدن به اين مقام بعد از مبارزه با بت پرستان بابل، و هجرت ابراهيم به شام، و ساختن خانه كعبه و بردن فرزندش اسماعيل به قربانگاه بوده است.

جايى كه نبوّت و رسالت بايد از طرف خدا تعيين گردد، مقام امامت و رهبرى همه جانبه خلق كه اوج تكامل رهبرى است به طريق اولى بايد از سوى خدا تعيين گردد، و اين چيزى نيست كه ممكن باشد به انتخاب مردم صورت گيرد.

وانگهى خود قرآن در همين جا چنين تعبير مى كند: (انّى جاعلك للناس اماما); «من تو را امام و پيشوا قرار دادم.

همان گونه كه در سوره انبياء آيه 73 نيز درباره جمعى از پيامبران بزرگ خدا ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب مى گويد: (و جعلنا هم ائمة يهدون بأمرنا); «ما آنها را امامان قرار داديم كه به فرمان ما مقام هدايت را بر عهده داشتند».

شبيه اين تعبير در بعضى ديگر از آيات قرآن ديده مى شود كه نشان مى دهد اين منصب الهى به وسيله خداوند بايد تعيين گردد.

از اين گذشته هنگامى كه در دنباله همان آيه مربوط به امامت ابراهيم(عليه السلام)مى خوانيم كه او تقاضاى اين منصب را براى جمعى از فرزندان و نسل آينده خود كرد، اين پاسخ را شنيد كه (لا ينال عهدى الظالمين) اشاره به اين كه دعاى تو مستجاب شد امّا آنهايى كه مرتكب ظلمى شده اند از ميان فرزندان تو هرگز به اين مقام والا نمى رسند.


ادامه مطلب
[ شنبه 22 بهمن 1390برچسب:قرآن و امامت, ] [ 16:45 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران

امام خمینى(س) از نادر افرادى بود که مکتب انبیا را به درستى مى‏شناخت و به تمامى زوایاى آن آشنایى کامل داشت. از اوج عرفان و عمق شهود و معرفت الهى انبیا تا برهانى‏ترین استدلال ها و براهین فلسفى برگرفته از تعالیم آنها، و از ژرفاى فقه و اصول و ریزترین احکام و مبانى شرعى تکالیف و وظایف عبادى و حقوق فردى و جمعى تا انواع سیاست هاى کشوردارى و شیوه‏هاى مدیریت و ادارۀ حکومت و عرصۀ پیچیده مناسبات بین‏المللى و ترفندهاى استعمارى و استکبارى، پهنۀ وسیع معرفت نظرى و تجربۀ عملى وى را تشکیل مى‏داد. امام(س) با استفاده از این جامعیت در عصرى که دین به فراموشى سپرده شده بود و تقریباً، و همۀ قدرتهاى مادى و معنوى دنیا روزگار دین را پایان یافته تلقى کرده، در فکرجایگزین براى آن بودند، توانست امتى را بیدار کند و حکومتى را بنیان نهد که ریشه درتفکرات دینى داشته و قانونش قانون الهى باشد. و علیرغم همدلى و هماهنگى قدرت هاى مادى و معنوى جهان کفرولشکرکشى همه جانبه آنان علیه نهضت این ملت، سرافراز و پیروز از میدان بیرون آید. به این لحاظ امام به معناى واقعى کلمه بزرگترین احیاگر تفکر دینى در عصر حاضر به شمار مى‏رود و اندیشه و عمل او نه تنها مسلمین و دین اسلام را جان تازه‏اى بخشید بلکه سایر مکاتب و گرایش ها و مذاهب الهى درپرتو افکار او جان تازه ای گرفته، و تمامى محرومان و مستضعفان باالهام از انقلاب اسلامى ایران، در گوشه و کنار جهان سربرافراشتند و از سوى دیگر، بزرگترین و قدرتمندترین اندیشه و تفکر مادى به زباله‏دان تاریخ سپرده شد.

 

 


ادامه مطلب
[ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:میلاد پیامبر اسلام (ص) از نگاه امام خمینی (س), ] [ 10:6 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

از مفضل نقل شده که گفت:

حضرت امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: ای مفضل آیا می دانی که دارالزوراء در کجا واقع شده استتهران در آخرالــزمان؟


من عرض کردم: خدا و حجت او بهتر می دانند

فرمود: ای مفضل بدان که در حوالی ری کوه سیاهی است که در پایین آن شهری بنا می شودکه آن راطهران می نامند و در آن "دارالزوراء" است، و آن شهری است که ساختمانها و کاخهایش مانند قصرهای بهشت است و زنانشان(در زیبایی) مانند حور العین اند آن زنها لباس کفار در بر می کنند و با پوشش کفار خود را می آرایند و بر "زین" سوار می شوند و برای شوهرانشان تمکین نمی کنند و دستمزد کار وکاسبی و درآمد شوهرانشان (در خرج و برجی که دارند) کفاف آنها را نمی دهد و بدین لحاظ از شوهران خود طلاق می کنند(و بزور از آنها طلاق می گیرند) و مردان از مردان ارضا می شوند و زنان از زنان ، و مردان خود را شبیه زنان می سازند وزنان شبیه مردان.


و اگر می خواهی که دین خود را نگه داری آنجا را برای محل 
سکونت انتخاب نکن زیرا که آنجا محل فتنه است و همچون روباهی که برای حفظ و نگهداری فرزندان خود پیوسته از این سوراخ به آن سوراخ می رود به قله کوهها گریزان باش

منبع : حدیث درعلائم الظهور ناظم الاسلام کرمانی و در منتخب التواریخ به نقل از بحار الانوارعلامه مجلسی و نیز جهان در آینده ص 106

 

[ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:تهران در آخرالــزمان از دیدگاه امام صــادق علیه السلام, ] [ 9:56 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 نویسنده: حمید مظاهری راد

امام صادق یك سیاست باز و قمارباز عالم سیاست نیست كه به هر شكل حكومت به دستش آید، مغتنم بشمارد ..همچنانی كه امیرالمومنین حاضر نشد در شورای 6 نفری عمر دروغ بگوید... امام صادق حاضر نیست دروغ بگوید، حاضر نیست ظلم كند، وعده های پوچ و توخالی به مردم بدهد ولی رقبایش بنی عباس حاضرند. لذا برای آنها حكومت در دسترس قرار می گیرد. همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع)، برای اولین بار سخنرانی آیت الله خامنه ای در حدود 34 سال قبل به همین مناسبت را منتشر می كنیم.آیت الله سید علی خامنه ای كه در آن مقطع یك روحانی جوان سی و چند ساله بود، ارتباط بسیار خوبی با دانشجویان داشت و یكی از سخنرانان ثابت محافل دانشجویی بود. این سخنرانی  توسط دانشجویان پیاده شده و در فروردین ماه 56 در قالب جزوه ای از سوی انجمن اسلامی دانشجویان اوكلاهما منتشر شده است.


ادامه مطلب
[ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:سخنرانی منتشرنشده قبل انقلاب آیت‌الله خامنه‌ای درباره امام صادق, ] [ 9:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

انسان کامل، کسی است که همه ی ویژگی ها و کمالات را در خود دارد و آینه ی تمام نمای خداوند است. او کسی است که در روی زمین همانند ما راه می رود، غذا می خورد، ازدواج می کند و زندگی طبیعی دارد اما همه ی خوبیها در او جمع است و از این رو الگو و راهنمای مردمان است و کسی است که خداوند به واسطه ی او برکات و فیوضات را بر مردم نازل می کند. پس لازم است در هر زمانی یک چنین انسانی باشد تا زمین از حجت الهی خالی نماند. انسان کامل همانند روح برای بدن عالم است. پس اگر روح از بدن خارج شود یعنی اما (انسان کامل) در زمین نباشد عالم متلاش می گردد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «لَو بیتَ الارضُ بغَیرِ اِمامٍ ساعةً، ساخَت» اگر زمین بدون امام ساعتی باقی می ماند قطعاً متلاشی می شد. 1 از این رو در هر عصر و زمانی امامی زنده و حاضر است و تا امروز که اخرین حجت الهی غایب از دیده هاست. به امید ظهورش!

 

 


1- بحار الانوار، ج 51، ص 112، حدیث 8.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:روح زمین!, ] [ 23:7 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

امام ششم حضرت جعفر صادق در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه متولد شد. دوران امامت آن امام همام سی و چهار سال ( از سال 114 تا 148 هـ.ق) بود، آن حضرت از فرصت نزاع میان بنی امیه و بنی عباس، کمال استفاده را کردند و حدود چهار هزار شاگرد تربیت نمودند که اسلام راستین را از زیر پرده های حجاب حاکمان ظلم و جور آشکار ساخت و تا امروز به دست ما رساند.

سال های آخر عصر امامت حضرت صادق علیه السلام (حدود 12سال) در عصر خلافت منصور دوانیقی بود. او دومین طاغوت عباسی و بسیار خونخوار و جنایتکار بود و برای حفظ حکومت خود بسیاری از آل علی (علیه‌السلام) و سادات را به شهاددت رساند. منصور چندین بار تصمیم گرفت امام صادق (علیه‌السلام) را به شهادت برساند اما موفق نمی شد تا آنکه سرانجام در روز 25 شوال سال 148 هـ. ق امام را مسموم نمود و آن حضرت در سن 65 سالگی در مدینه به شهادت رسید. قبر شریفش در قبرستان بقیع کنار مزار امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) می باشد. 1

برخورد خشن منصور با امام صادق علیه السلام

شبی به دستور منصور، امام صادق علیه السلام را در نیمه های شب با سر برهنه و بدون روپوش به حضور او آوردند. منصور با کمال جسارت و خشونت به آن حضرت گفت: «ای جعفر! با این سن و سال آیا شرم نمی کنی که خواهان ریاست هستی و می خواهی بین مسلمین فتنه و آشوب به پا کنی؟»

سپس شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید تا گردن امام را برند،ناگاه رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را در برابر خود دید، شمشیر را غلاف نمود.برای بار دوم همین کار را کرد و باز رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم را در برابر خود دید.

برای بار سوم نیز تکرار کرد باز رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم را در برابر خود دید. سرانجام از قتل امام صادق علیه السلام منصرف گردید.2

 


1- قتمة المنتهی، صص147- 113

2- منهاج الدموع، ص 421.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:امامی در روزگار خلفای جور, ] [ 22:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

می دانید چرا به امام جعفر علیه السلام، "صادق" می گویند؟!

صادق یعنی راستگو و به امام ششم لقب صادق داده اند چرا که در امامت خود راست می گفت در مقابل جعفر کذّاب است که ادّعای امامت می کرد ولی امام واقعی نبود: امام دروغین!

جعفر کذّاب برادر امام حسن عسکری (علیه السلام) است که پس از رحلت آن حضرت ادّعای امامت کرد و او را کذّاب گفتند. امام علی نقی علیه السلام درباره او فرمود: حذر کنید از پسر من جعفر که به منزله پسر نوح است! إنّه لیس من اهلک، انّه عمل غیرصالح؛ همانا او از اهل تو نیست و همانا او کار ناشایستی انجام داد.» 1

ابو خالد کابلی از حضرت امام زین العابدین اسامی ائمه را می پرسید به نام حضرت صادق (ع) که رسید عرض کرد: همه شما صادقید (راستگو هستید) چرا او را " صادق" می گویند؟ امام فرمودند: «چون پنجمی از اولاد او نیز جعفر نام دارد ولی دروغ می گوید و ادّعای امامت دارد! 2

 

 


1- هزار و یک نکته، ص 746

2- فضایل و سیره چهارده معصوم (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده آملی، ص 354.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:چرا او را صادق گویند؟!, ] [ 22:54 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

مانده‏اند عالميان و آدميان كه كدامين لحظه را، لحظه ولادت تو بشمارند؟

كدامين روز را، روز تولد تو نام بگذارند؟

تو كى در وجود آمدى كه ورودت را و زمان آمدنت را جشن بگيرند؟

خورشيد و ماه و ستارگان تا بدانجا كه حافظه‏شان يارى مى‏كند به تو سلام مى‏گفته‏اند.

نرگس‎ها اولين ركوع حيات را بر آستان تو كرده‏اند.

موج‎ها از ازل سر بر ساحل رسالت تو مى‏ساييده‏اند.

سرسخت‎ترين و بى محاباترين لاله‏ها و آلاله‏ها در بى انتهاترين دشت‎ها، نام تو را هر پگاه فرياد

مى‏كرده‏اند.

پيغمبران و رسولان همه در كلاس تو درس رسالت مى‏خوانده‏اند.

سرو و صنوبران مدام راستاى قامت تو را تداعى مى‏كرده‏اند.

بلبلان و قناريان هر چه ياد دارند، هميشه مدح تو مى‏گفته‏اند.

گل‎هاى محمدى همه با نام تو پر مى‏گشوده‏اند.

قطرات باران، انديشه حيات را وام از تو مى‏گرفته‏اند.

بنفشه‏هاى جان باخته و دل افروخته هميشه در صفحه سينه سوخته خويش تصوير روشنى از تو

مى‏يافته‏اند.

در حافظه جويبارها، جز تكرار نام تو هيچ نيست.

شبنم‏ها هر چه به خاطر دارند بر تو درود مى‏فرستاده‏اند.

پيش از تو را، كسى به ياد ندارد.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:ركوع نرگس‌ها, ] [ 20:18 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

لب نگار که باشد رطب حرام بود

زمان واجبمان مستحب حرام بود

فقیه نیستم اما به تجربه دیدم

بدون عشق مناجات شب حرام بود

اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری

به من معالجه ی در مطب حرام بود

برآنکه دشمن اولاد توست نیست عجب

که نطفه اش نسب اندر نسب حرام بود

تو مرد ظرفشناسی و مهِر اولادت

عجم که هست برای عرب حرام بود

تو را در کمال نوشتند یا رسول الله

بزرگ آل نوشتند یا رسول الله

تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند

هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند

تورا به سمت زمین با نسیم آوردند

توآمدی و ملائک خوش آمدت گفتند

نشان دهنده ی معصومیِ قبیله توست

اگر که قّبه خضرا به گنبدت گفتند

تمام آل عبا«کُلنا محمّد» بود

توعین نوری و در رفت و آمدت گفتند

اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری

تورا محمّد و آل محمّدت گفتند

شب ولادتت ای یار می کنم خیرات

نثار مقدم خیر تو چهارده صلوات


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:یتیم مکه ای اما بزرگ دنیایی, ] [ 20:15 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

در اوج انحطاط

ولادت آن بزرگوار، در دنيا و در تاريخ، در زمانى واقع شد كه بشريت، دو خصوصيت بارز داشت؛

خصوصيت اول اين بود كه از لحاظ علمى، عقلانى و فكرى، نسبت به آحاد بشر در ادوار گذشته خودش، بسيار پيشرفته بود. در ميان آنها، فلاسفه‏اى پديد آمده و دانشمندانى پيدا شده بودند؛ رياضى‏دان‏ها، پزشكان، مهندسان بزرگ و تمدن‏هايى برپا شده بود. اين تمدن‏ها، بدون علم كه نمى‏شد! آكادمى‏ها در غرب، هگمتانه‏ها در شرق، تمدن چين، تمدن مصر و تمدن‏هاى بزرگ تاريخى، همه عبور كرده بودند؛ يعنى بشر، كامل شده بود.

خصوصيت دوم كه جمع اين دو خصوصيت با هم، خيلى عجيب است، اين است كه بشر در آن روز، از لحاظ اخلاقى، از هميشه گذشته، منحطتر يا اگر نخواهيم اين نسبت را بيان كنيم، بايد بگوييم در اوج انحطاط بود؛ اسير خرافات، اسير خودخواهى‏ها، اسير ظلم و ستم و اسير دستگاه‏هاى حكومت‏هاى مردم‏كش و ضدبشرى بود. چنين وضعى، در دنيا حاكم بود. كسى اگر تاريخ را ملاحظه كند، خواهد ديد كه در آن دوران، همه بشريت اسير بودند؛ همان‏طور كه در كلام اميرالمؤنين عليه‏السلام است كه در نهايت فتنه، فشار، مشكلات و برادركشى، بشر زندگى تلخى را مى‏گذرانيد... در همين خطبه، اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏فرمايد: «خواب راحت به چشم مردم نمى‏آمد».(1)


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:ویژه نامه میلاد پیامبر اعظم(ص) و امام جعفر صادق (ع), ] [ 20:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

استاد سيد محمد جواد مهرى

سرانجام پس‏از سالها جنايت و ستم، شب پره خون آشام، در ميان فريادهاى بلند ملت (مرگ برشاه) به سراشيبى سقوط، سرازير شد و به وادى برهوت رهسپار گرديد. موج خروشانى كه توسط رهبر و معمار انقلاب اسلامى در ايران، حضرت امام خمينى قدس‏سره، پديد آمده بود و توام با عصيان ملى در تمام ادارات، موسسات، نهادها،كارخانه‏ها، بازار و حتى ارتش شده بود شاه را كه سمبل ظلم و جنايت و الگوى‏وحشيگرى و خيانت‏بود، به سقوطى مرگبار كشاند و جهان را وحشت زده كرد. اربابان‏زالوصفت و استثمارگر شاه كه مى‏پنداشتند طرح‏هاى پيشرفته‏شان مى‏تواند حكومت پوشالى‏شاه را نگه دارد، يا لااقل رژيمى را جايگزين او كند كه با تمايلات و هواهاى آنان،سازگار باشد، اين بار سخت‏به وحشت فرو رفته و شگفت زده شدند كه چه شد؟! چگونه‏شاه رفت و قدرت آنان نيز پس از سقوط شاه از بين رفت؟ راستى مگر ممكن است ملتى‏با نداشتن سلاح و نيروى اهريمنى، بتواند رژيمى مسلح را از پاى درآورد و به سقوطوادارد در حالى كه تمام قدرت‏هاى بزرگ دنيا پشتوانه‏ هايش مى‏باشند؟


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:اى وارثان انقلاب راز پيروزى را نگهداريد , ] [ 18:35 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

یادش به خیر روزی که عصاره تاریخ بر صحیفه سرخ بهمن چکید، آفتاب ناب بر یاسمن های بی تاب، از غرب تابید و اشراق شرق پدید آمد. یادش به خیر، روزهایی که سیمای زیبای یوسف، دیده کنعانیان عشق را بصیرت بخشید؛ بیضای دست آسمانی موسی، شراره های شعف را در ظلمت کده زمین پاشید؛ نفحه عیسویِ به عرش رفته، بر خاک نشینان دمید؛ نوح با کشتی صفا، به مهد موعود رسید؛ بت های سیاه جهالت، در پای حماسه و برهان ابراهیم بر خاک فرو افتادند و امام، به میهن اسلامی قدم نهاد و گل ها به ترنّم شادمانی دل ها گوش جان سپردند. یاد آن روزها، هماره در خاطر دل ها مستدام باد.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:اشراق شرق, ] [ 18:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

با پیروزی انقلاب اسلامی و سربرافراشتن جمهوری اسلامی، به طور هم زمان دو جریان عظیم در سراسر گیتی آغاز شد. اول، روند ستایش و امید و درس گیری از سوی ملت های مستضعف و زیر ستم، به خصوص در کشورهای اسلامی و نیز مسلمانان سراسر جهان و همه آزاد اندیشان عالم. دوم، روند نگرانی و توطئه و دشمنی ازسوی دولت های مستکبر و صهیونیست ها و سرمایه داران غارت گر بین المللی و نیز وابستگان آن ها در برخی کشورهای دیگر

خلاصه ای از سرگذشت جریان اول آن است که با تشکیل جمهوری اسلامی در ایران، مسلمانان در همه جهان هویتی تازه یافتند و احساس عزّت و شخصیت اسلامی، درآنان دمیده شد... و در همه جای دنیای اسلام، روحیه افتخار به اسلام و مسلمان بودن، رو به رشد و گسترش گذاشت.... جریان دوم، یعنی روند دشمنی ها و کینه ها و توطئه ها، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب آغاز شد و به تدریج با زایل شدن حیرت و گیجی و سردرگمی ای که سیاست مداران دولت های استکباری و غارت گران و صهیونیست ها بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی در این نقطه حساس جهان بدان دچار شده بودند، گسترش و عمق و تنوّع یافت.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:شکل گیری دو جریان در اثر پیروزی انقلاب اسلامی, ] [ 18:25 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب