مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

کلمه رحمت که در بسیاری از آیات قرآن آمده است در لغت به معنای جلب منافع و دفع ضرر است و دو اسم از اسماء خداوند که مستمر در نماز ها و در سوره ی مبارکه ی حمد تکرار می کنیم و مرتب زمزمه می کنیم رحمان و رحیم است که خداوند در کتاب خود و هم پیامبر صلى الله عليه وسلم در سنتش به ما یاد داده است که کارهایمان را به نام خداوندی آغاز کنیم که رحمان است و رحیم و منشا همه ی رحمت ها است کسی که ذاتش رحمت است یعنی هر منفعتی که قرار است به ما به عنوان مخلوقاتش برسد و هر ضرری که قرار است از ما مخلوقات رفع شود تنها در دست قدرت اوست این رحمت به صورت عام مشمول حال تمام مخلوقات خود می شود، چه آن هایی که به او ایمان دارند و او را بندگی می کنند و یا کسانی که بندگی نمی کنند و حاضر نیستند سر بندگی برپیشگاه او بگذارد خدای همه مخلوقاتش است و رحمت عامش شامل همه ی بندگانش است.


ادامه مطلب
[ جمعه 1 دی 1390برچسب:ميخواهید شامل رحمت خدا شوید؟ (دهه رحمت), ] [ 18:24 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

 

چون ما در لابه لاى شگفتى هاى اين جهان آفرينش پرورش مى يابيم و به آنها عادت مى كنيم به همين جهت بسيار مى شود كه از اهميّت موجودات شگفت انگيز آن غافل مى مانيم به عنوان نمونه:

1- حيوانات و حشرات بسيار كوچكى در اطراف ما زندگى مى كنند، كه جثه بعضى از اينها شايد به اندازه يكى دو ميليمتر بيشتر نيست، با اين حال همانند يك حيوان بزرگ داراى دست و پا و چشم و گوش و حتى مغز و هوش و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش هستند.

اگر مغز يك مورچه را در زير ميكروسكوپ بگذاريم و در ساختمان حيرت انگيز آن دقّت كنيم مى بينيم كه چه ساختمان عجيب و جالبى دارد، بخش هاى مختلف كه هر كدام فرمانده قسمتى از اندام كوچك مورچه هستند در كنار يكديگر چيده شده اند و كمترين دگرگونى در وضع آنها قسمتى از بدن او را فلج مى كند.

عجيب اين است در اين مغز كوچك كه قطعاً از سر يك سنجاق بسيار كوچك تر است يك دنيا هوش و ذكاوت و تمدن و ذوق و هنر نهفته شده است، به طورى كه جمعى از دانشمندان ساليان دراز از عمر خود را براى مطالعه در وضع زندگى اين حيوان صرف كرده و نكات جالب و حيرت انگيز آن را در كتاب هاى خود براى ما جمع آورى كرده اند.

آيا كسى كه اين همه هوش و ذكاوت و ذوق را در چنين موجود كوچكى جمع كرده است، مى تواند طبيعتى باشد كه به اندازه سر سوزنى هوش و ذكاوت ندارد؟

* * *

2- در دنياى اسرارآميز اتم - مى دانيم كوچك ترين موجودى كه تا كنون شناخته شده اتم و اجزاى آن است; اتم به قدرى ريز است كه نيرومندترين ميكروسكوپ ها كه به اصطلاح كاهى را كوه نشان مى دهد از ديدن آن عاجز است.

اگر مى خواهيد بدانيد اتم چقدر كوچك است همين قدر بدانيد كه يك قطره آب، بيش از تمام نفرات روى زمين اتم دارد، و اگر بخواهيم پروتون هاى يك سانتيمتر از يك سيم نازك را بشماريم و از هزار نفر هم كمك بگيريم و در هر ثانيه يكى از آنها را جدا كنيم 30 تا 300 سال (به اختلاف اتم ها) شب و روز بايد بيدار بمانيم تا همه آنها را بشماريم.

حالا كه فهميديم يك سانتيمتر سيم نازك اين اندازه اتم دارد فكر كنيد آسمان و زمين، آب و هوا و كهكشان ها و منظومه شمسى ما چه اندازه اتم دارد؟ آيا فكر بشر از تصوّر آن خسته نمى شود و جز آفريننده جهان كسى سر از حساب آنها بيرون مى آورد؟

 


ادامه مطلب
[ جمعه 1 دی 1390برچسب:در جهان بى نهايت كوچك ها, ] [ 18:11 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در يك روز از روزهاى بهار كه هوا كم كم رو به گرمى مى رود سرى به باغ ها و مزارع سرسبز و زيبا بزنيد; دسته هاى زيادى از حشرات كوچك، زنبوران عسل، مگس هاى طلائى، پروانه ها، و پشه هاى ريز را مى بينيد كه آهسته و بدون سر و صدا به هر طرف مى دوند; از روى اين گل برخاسته به سراغ ديگرى مى روند و از اين شاخه به شاخه ديگر پرواز مى نمايند.

چنان گرم فعاليت و كارند، كه گويا نيروى مرموزى مانند يك كارفرماىِ جدّى بالاى سر آنها ايستاده و مرتباً به آنها فرمان مى دهد; بال ها و پاهاى آنها كه آغشته به گرد زردرنگ گلهاست قيافه كارگرانى كه لباس كار مى پوشند و با علاقه و جدّيّت در كارگاه خود مشغول به كارند; به آنها داده است.

راستى هم مأموريت و كار مهمّى دارند، اين مأموريت به قدرى بزرگ است كه پروفسور رلئون برتن در اين باره مى گويد:

«كمتر كسى مى داند كه بىوجود حشرات سبدهاى ما از ميوه خالى خواهد ماند»...

 و ما اين جمله را به گفته او اضافه مى كنيم كه: «براى سال هاى بعد باغ ها و مزارع ما آن طراوت و سرسبزى و خرّمى را به كلّى از دست خواهد داد» بنابراين حشرات در واقع پرورش دهندگان ميوه ها و تهيه كنندگان بذر گل ها هستند.

حتماً مى پرسيد چرا؟ براى اين كه حسّاس ترين عمل حياتى گياهان يعنى عملِ لقاح به كمك آنها انجام مى گيرد، لابد اين نكته را تا كنون شنيده ايد كه گل ها مانند بسيارى از حيوانات داراى دو قسمت نر و ماده هستند كه تا تلقيح و پيوند ميان آنها صورت نگيرد; تخم و دانه و به دنبال آن ميوه به دست نخواهد آمد.

ولى هيچ فكر كرده ايد كه قسمت هاى مختلف گياه كه حس و حركتى ندارد چگونه به سوى هم جذب مى شوند و چگونه گرده هاى نر كه در حكم نطفه مرد (اسپرماتوزوئيد) هستند با تخمك ها كه حكم نطفه ماده (اوول) را دارند تركيب مى گردند و مقدّمات ازدواج ميان آنها فراهم مى شود؟

اين كار در بسيارى از موارد به عهده حشرات واگذار شده و در مواردى هم به عهده بادها.

ولى اين موضوع به همين سادگى كه ما خيال مى كنيم نيست و اين ازدواج مبارك و ميمون و پربركت كه به خواستگارىِ حشرات صورت مى گيرد; تاريخچه و تشريفات و ماجراى طولانى و شگفت انگيزى دارد كه يك فراز آن را در اين جا از نظر شما مى گذاريم.

دو دوست قديمى و صميمى:


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:دوستى حشرات و گل ها!, ] [ 15:48 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در اين درس مى خواهيم از كشور بزرگ تن خود كه هنوز يك كوچه از هفت شهر آن را نگشته ايم بيرون آييم و در هر گوشه و كنار به سرعت سرى بزنيم و نمونه هايى از نظام شگفت انگيز موجودات برداريم:

نگاهى به آسمان تيره شب مى دوزيم يك پرنده استثنايى را در لابه لاى پرده هاى ظلمت همچون شبح اسرارآميزى مى بينيم كه با شجاعت تمام به هر سو براى پيدا كردن طعمه خويش در پرواز است.

اين پرنده همان «شب پره يا خفاش» است كه همه چيزش عجيب است امّا پروازش در دل تاريكى شب از همه عجيب تر.

حركت سريع خفاش در تاريكى شب بدون برخورد به مانع، به قدرى شگفت انگيز است كه هر قدر درباره آن مطالعه شود اسرار تازه اى از اين پرنده اسرارآميز به دست مى آيد.

اين پرنده در ميان تاريكى با همان سرعت و شجاعتى حركت مى كند كه كبوتر تند پرواز در دل آفتاب و مسلماً اگر وسيله اى براى اطلاع از وجود موانع نداشت خيلى دست به عصا حركت مى كرد.

 اگر او را در تونلى تاريك و باريك و پر پيچ و خم كه آن را به دوده آغشته باشند رها سازند از تمام پيچ و خم ها مى گذرد بدون اين كه حتى يك بار به ديوار تونل برخورد كند و ذره اى دوده روى بال او بنشيند. اين وضع عجيب خفاش معلول خاصيّتى در وجود او است شبيه خاصيّتِ رادار.

در اين جا بايد كمى با دستگاه رادار آشنا شويم تا به وضع آن در وجود كوچك خفاش پى ببريم.

در فيزيك در بحثِ صوت سخنى درباره امواج ماوراءِ صوت است اين امواج همان امواجى هستند كه تناوب و طول آنها به قدرى زياد است كه گوش انسان قادر به درك آنها نيست و به همين جهت آنها را ماوراءِ صوت مى نامند.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:يك دنيا شگفتى در يك پرنده كوچك, ] [ 15:46 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

در سراسر جهان هستى «نظم» و «هدف» و «نقشه» آشكارا ديده مى شود، اكنون توجّه كنيد نمونه هايى از آن را مورد بررسى قرار مى دهيم:

در اينجا ما چند نمونه بزرگ و كوچك را براى شما جمع آورى كرده ايم.

خوشبختانه امروز با پيشرفتِ علوم طبيعى و كشف اسرار و شگفتى هاى جهان طبيعت و ريزه كارى هاى ساختمان وجود انسان و حيوان و گياه و ساختمان حيرت انگيز يك سلّول و يك اتم و نظام شگفت انگيز عالم ستارگان، درهاى خداشناسى به روى ما گشوده شده است، به طورى كه به جرأت مى توان گفت تمام كتاب هاى علوم طبيعى كتاب هاى توحيد و خداشناسى است، كه به ما درس عظمت پروردگار را مى دهند; زيرا اين كتاب ها، پرده از روى نظام جالب موجودات اين جهان برمى دارد; و نشان مى دهد كه آفريدگار اين جهان چه اندازه عالم و قادر است.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:نمونه هايى از نظام آفرينش, ] [ 15:43 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

راهى از برون

با يك نگاه ساده به جهانى كه در آن زندگى مى كنيم به اين حقيقت مى رسيم كه جهان هستى درهم و برهم نيست، بلكه تمام پديده ها بر خط سير معينى در حركتند و دستگاه هاى جهان همچون لشكر انبوهى هستند كه به واحدهاى منظم تقسيم شده و به سوى مقصد معينى در حركتند.

نكات ذيل مى تواند هر ابهامى را در اين زمينه برطرف سازد:

1- براى پديد آمدن و باقى ماندن هر موجود زنده اى بايد يك سلسله قوانين و شرائط خاص دست به دست هم بدهند مثلا براى پديد آمدن يك درخت: زمين، آب و هواى مناسب و حرارت معين لازم است كه دانه را بكاريم و خوب تغذيه و تنفس كند، سبز شود و رشد نمايد.

در غير اين شرائط رشد آن ممكن نيست، انتخاب اين شرائط و فراهم كردن اين مقدمات نياز به عقل و علم و دانش دارد.

* * *

 2- هر موجودى اثرى مخصوص به خود دارد، آب و آتش هر كدام اثرى مخصوص به خود دارند كه از آنها جدا نمى شود و همواره از قانون ثابتى پيروى مى كنند.

* * *

3- تمام اعضاى موجودات زنده با يكديگر همكارى دارند، به عنوان نمونه همين بدن انسان كه خود عالمى است، در وقت عمل تمام اعضايش خود آگاه و ناخودآگاه با هماهنگى خاصّى كار مى كنند، مثلا اگر خطرى پيش آيد همگى براى دفاع بسيج مى شوند، اين ارتباط و همكارى نزديك، نشانه ديگرى از نظم در جهان هستى است.

* * *

4- يك نگاه به صحنه جهان آشكار مى سازد كه نه تنها اعضا و پيكر يك موجود زنده بلكه تمام موجودات مختلف جهان نيز هماهنگى مخصوصى با هم دارند، مثلا براى پرورش موجودات زنده آفتاب مى تابد، ابر مى بارد، نسيم مىوزد، و زمين و منابع زمينى نيز كمك مى كنند، اين ها نشانه وجود يك نظام معيّن در عالم هستى است.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:دومين راه براى خداشناسى, ] [ 15:5 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

گفتيم آنها كه به زبان خدا را انكار مى كنند، در اعماق روحشان ايمان به خدا وجود دارد.

شك نيست كه پيروزى ها و موفّقيّت ها - مخصوصاً براى افراد كم ظرفيت - ايجاد غرور مى كند و همين غرور سرچشمه فراموشى مى شود; تا آنجا كه گاهى انسان فطريات خود را نيز به دست فراموشى مى سپارد. امّا هنگامى كه طوفان حوادث، زندگى او را درهم مى كوبد و تندباد مشكلات از هر سو به او حملهور مى شود، پرده هاى غرور و خودخواهى از جلو چشم او كنار مى رود و فطرت توحيد و خداشناسى آشكار مى گردد.

تاريخ بشر نمونه هاى فراوانى از اين گونه اشخاص به دست مى دهد، كه سرگذشت زير يكى از آنها است:

وزيرى بود مقتدر و نيرومند كه در عصر خود، بيشتر قدرت ها را به دست گرفته بود و كسى را ياراى مخالفت با او نبود، روزى به مجلسى كه جمعى از دانشمندان دينى در آن حضور داشتند وارد شد و رو به آنها كرده گفت تا كى شما مى گوييد جهان را خدايى است; من هزار دليل بر نفى اين سخن دارم.

 اين جمله را با غرور خاصّى ادا كرد، دانشمندان حاضر چون مى دانستند او اهل منطق و استدلال نيست و توانايى و قدرت به قدرى او را مغرور ساخته كه هيچ حرف حقّى در او نفوذ نخواهد كرد; با بى اعتنايى در برابر او سكوت كردند، سكوتى پرمعنى و تحقيرآميز.

اين جريان گذشت، بعد از مدتى وزير، مورد اتهام قرار گرفت; حكومت وقت، وى را دستگير كرده به زندان انداخت.

يكى از دانشمندان كه آن روز در مجلس حاضر بود فكر كرد كه موقع بيدارى وى رسيده است، اكنون كه از مركب غرور پياده شده و پرده هاى خودخواهى از جلو چشم او كنار رفته است، و حسّ حق پذيرى در وى بيدار گرديده اگر با او تماس بگيرد و نصيحتش كند نتيجه بخش خواهد بود; اجازه ملاقات با وى را گرفت و به سراغش در زندان آمد، همين كه نزديك آمد; از پشت ميله ها مشاهده كرد كه او در يك اطاق تنها; قدم مى زند و فكر مى كند و اشعارى را زير لب زمزمه مى نمايد; خوب گوش فراداد، ديد اين اشعار معروف را مى خواند:

ما همه شيران ولى شير عَلَم *** حمله مان از باد باشد دم بدم!

حمله مان پيدا و ناپيداست باد *** جان فداى آن كه ناپيداست باد!

يعنى ما همانند نقش هاى شيرى هستيم كه روى پرچم ها ترسيم مى كنند، هنگامى كه باد مىوزد حركتى دارد و گويا حمله مى كند ولى در حقيقت از خود چيزى ندارد و وزش باد است كه به او قدرت مى دهد، ما هم هر قدر قدرتمندتر شويم از خود چيزى نداريم.

خدايى كه اين قدرت را به ما داده هر لحظه اراده كند، از ما مى گيرد.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:يك داستان واقعى, ] [ 15:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

سؤال

در درس گذشته به اين جا رسيديم كه ما هميشه صداى توحيد و خداپرستى را از درون جان خود مى شنويم و مخصوصاً در مشكلات و گرفتارى ها، اين آهنگ رساتر و قوى تر مى شود; و ما بى اختيار به ياد خدا مى افتيم و از قدرت بى پايان و لطف و محبّت او يارى مى جوييم.

در اين جا ممكن است، اين سؤال پيش آيد كه اين نداى درونى كه نام آن را نداى فطرت مى گذاريم ممكن است نتيجه تبليغاتى باشد كه در محيط اجتماع و در مكتب و مدرسه و از پدر و مادر شنيده ايم و اين يك نوع عادت براى ما شده است.

 

جواب

پاسخ اين اشكال با توجّه به يك مقدمه كوتاه روشن مى شود.

عادات و رسوم; چيزهاى متغير و ناپايدارند يعنى ما نمى توانيم عادت و رسمى را پيدا كنيم كه در سراسر تاريخ بشر و در ميان تمام اقوام، يكسان باقى مانده باشد، مسايلى كه امروز عادت و رسم مى شود، ممكن است فردا دگرگون گردد، به همين دليل عادات و رسوم يك ملّت ممكن است در ميان ملّت هاى ديگر ديده نشود.

بنابراين اگر مشاهده كنيم موضوعى در ميان تمام اقوام و ملّت ها و در هر عصر و زمان بدون استثناء وجود داشته است بايد بدانيم يك ريشه فطرى دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است.

مثلا علاقه مادر به فرزند به طور قطع نمى تواند نتيجه يك تلقين و يا تبليغ و يا عادت و رسم باشد; زيرا در هيچ قوم و ملّتى و در هيچ عصر و زمانى نمى بينيم مادرى نسبت به فرزند خود مهر نورزد.

البته ممكن است، مادرى بر اثر ناراحتى روانى خود را از بين ببرد و يا پدرى در زمان جاهليت دختر خود را بر اثر افكار غلط و خرافى زنده به گور كند، ولى اينها موارد بسيار نادر و استثناهاى زودگذرى هستند، كه به سرعت از ميان رفته حالت اصلى يعنى عشق به فرزند، خود را نشان مى دهد.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:پاسخ به يك سؤال مهم, ] [ 15:0 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

درباره خداشناسى از دورترين زمان تا امروز كتاب ها نوشته شده و بحث ها و گفتوگوهاى فراوانى در ميان دانشمندان و غير دانشمندان بوده است.

هر كدام براى پى بردن به اين حقيقت راهى را انتخاب كرده اند; امّا از همه راه ها، بهترين راهى كه مى تواند ما را به زودى به اين مبدأ بزرگ جهان هستى نزديك سازد دو راه است:

 

1- راهى از درون (نزديك ترين راه)

2- راهى از برون (روشن ترين راه)

در قسمت اوّل سرى به اعماق وجود خود مى زنيم و نداى توحيد را از درون جان خود مى شنويم.

و در قسمت دوم در عالم پهناور آفرينش به گردش مى پردازيم و نشانه هاى خدا را در پيشانى تمام موجودات و در دل هر ذره اى مشاهده مى كنيم هر كدام از اين دو راه، بحث هاى طولانى دارد; امّا كوشش ما اين است كه در يك گفتار فشرده، هر يك از اين دو راه را اجمالا مورد بررسى قرار دهيم:

 

الف - راهى از درون

درست به اين چند موضوع بينديشيم:

1- دانشمندان مى گويند: هر انسانى را كه فكر كنيد، از هر نژاد و هر طبقه اى كه باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعليمات خاصى نبيند و حتى از گفتوگوهاى خداپرستان و مادى ها عريان شود; خود به خود متوجّه نيروى توانا و مقتدرى مى شود كه مافوق جهان ماده است و بر تمام جهان حكومت مى كند.

او در زواياى قلب و اعماق دل و روان خويش احساس مى كند كه ندائى لطيف و پر از مهر و در عين حال رسا و محكم وى را به طرف يك مبدأ بزرگ علم و قدرت كه ما او را خدا مى ناميم مى خواند.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 26 دی 1390برچسب:خداشناسى از دو راه مطمئن, ] [ 16:56 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

خداشناسى و پيشرفت علوم

فكر كنيد دوستى از سفر آمده و كتابى به عنوان ارمغان براى شما آورده است و مى گويد كتابى است بسيار عالى زيرا نويسنده آن دانشمندى است فوق العاده فهميده، پراطّلاع، دقيق و ماهر و در رشته خود نابغه و به تمام معنى استاد است.

حتماً شما اين كتاب را سرسرى مطالعه نخواهيد كرد; بلكه به عكس روى تمام جمله بندى ها و تعبيرات و حتّى كلمات آن دقّت مى كنيد و اگر جمله اى از آن را نفهميديد ساعت ها و شايد روزهاى متوالى هر موقع كه فرصت كرديد روى آن برمى گرديد تا معنى و مفهوم آن براى شما روشن شود چرا كه نويسنده آن يك فرد عادى نيست بلكه دانشمند بزرگى است كه كلمه اى را بى حساب نمى نويسند.

امّا اگر به عكس به شما گفتند اين كتاب ظاهرش ممكن است زيبا باشد امّا نويسنده آن يك فرد كم سواد است كه هيچ مايه علمى ندارد و هيچ حسابى در كار او نيست!

 

معلوم است كه شما فقط يك نگاه سرسرى به كتاب مى كنيد و هر جاى آن را نامفهوم ديديد مى گوييد اين هم از بى اطّلاعى نويسنده است و حيف است كه انسان وقت خود را براى مطالعه آن تلف كند.

عالم هستى همانند كتاب بزرگى است كه هر يك از موجودات آن كلمه يا جمله اى از آن را تشكيل مى دهد، از نظر يك فرد خداپرست همه ذرات اين جهان قابل دقّت است، يك انسان با ايمان در پرتو نور خداپرستى; با كنجكاورى خاصّى به مطالعه اسرار آفرينش مى پردازد (و همين موضوع به پيشرفت علوم و دانش هاى انسانى كمك مى كند)، زيرا او مى داند آفريننده اين دستگاه، بى نهايت علم و قدرت دارد، و همه كارش روى حكمت و فلسفه است، بنابراين دقيق تر مطالعه مى كند، عميق تر بررسى مى نمايد تا اسرار آن را بهتر درك كند.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 26 دی 1390برچسب:آثار خداشناسى در زندگى ما, ] [ 16:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

سؤال: منظور از عمل ناصالح بودن پسر نوح(علیه السلام) چیست؟


جواب: خداى متعال در آیه 46 سوره «هود» در مورد پسر حضرت نوح(علیه السلام) مى فرماید: «فرمود: اى نوح! او از اهل تو نیست»! (قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ).«بلکه او عملى است غیر صالح» (إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِح).فرد ناشایسته اى است، که بر اثر بریدن پیوند مکتبیش از تو، پیوند خانوادگیش به چیزى شمرده نمى شود.بعضى از مفسران، معتقدند: در این آیه، کلمه اى در تقدیر است، و در اصل مفهومش چنین است: إِنَّهُ ذُو عَمَل غَیْرِ صالِح: «فرزند تو داراى عمل غیر صالح است».ولى، با توجه به این که: گاهى انسان در انجام یک کار آن چنان پیش مى رود که گویا عین آن عمل مى شود، در ادبیات زبان هاى مختلف، به هنگام مبالغه این تعبیر فراوان دیده مى شود، مثلاً گفته مى شود: فلان کس سرا پا عدل و سخاوت است، و یا فلان شخص، سرا پا دزدى و فساد است، گوئى آن چنان در آن عمل غوطهور گشته که ذات او عین آن عمل گشته است.این پیامبرزاده نیز، آن قدر با بدان بنشست و در اعمال زشت و افکار نادرستشان غوطهور گشت، که گوئى وجودش تبدیل به یک عمل غیر صالح شد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:انّه عمل غیر صالح , ] [ 16:5 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

سؤال: منظور از آیۀ یضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ' چیست؟ 

عدالت خداوند از عقاید اصولى ما مسلمانان است و ما معتقدیم همه کارهاى خداوند متعال براساس عدل و حکمت انجام مى گیرد; با توجّه به این اصل، منظور از جمله یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ' در آیه 93 سوره نحل و مانند آن چیست؟ اگر هدایت و گمراهى به خواست خداست، چگونه با عدل الهى سازگار است که ما را به جرم گمراهى کیفر و در برابر هدایت پاداش دهد؟ 

جواب: آیات قرآن مجید یکدیگر را تفسیر مى کنند; بسیارى از آیات هست که باید در برابر هم چیده شوند تا معنى آنها با توجّه به یکدیگر روشن گردد.

آیه مورد سؤال که درباره «ضلالت و هدایت» سخن مى گوید، از این قبیل است و بنابراین، باید معناى کامل این آیه شریفه را با توجّه به سایر آیات که درباره ضلالت و هدایت صحبت مى کند به دست آورد.

در این آیه گفته شده: «خداوند هر که را بخواهد هدایت مى کند». در آیات دیگرى از قرآن مانند آیه 74 سوره مؤمن گفته شده: «کَذلکَ یُضِلٌّ اللهُ الْکافِرینَ; اینگونه خداوند کافران را گمراه مى سازد». در آیه 34 از سوره مؤمن چنین مى خوانیم: «کذلک یُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِف مُرتاب; این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکننده اى را گمراه مى سازد».


ادامه مطلب
[ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:یضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ' , ] [ 16:3 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

سؤال: منظور از آیه شریفه «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ; او پروردگار دو مشرق و دو مغرب است!»(1) چیست؟ 

جواب: در قرآن مجید مشرق و مغرب هم به صورت «تثنیه» «دو مشرق و دو مغرب» و هم به صورت «جمع» به کار برده شده است; مانند: «فَلاَ اُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ; سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها(2)» و در جاى دیگر مى فرماید: «وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذَینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الاَرْضِ وَ مَغارِبَها; و مشرق ها و مغرب هاى پر برکت زمین را به آن قوم به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار کردیم!»(3)

بنابراین، مشرق و مغرب هم به صورت «جمع» که حاکى از افراد متعدّد است و هم به صورت «تثنیه» که از دو فرد حکایت مى کند استعمال شده است.

مفسّران در تفسیر این آیات دو معنا ذکر کرده اند:

نخست این که منظور از دو مشرق و دو مغرب، مشرق و مغرب دو نیمکره زمین است; یعنى، دو نیمکره شمالى و جنوبى یا دو نیمکره شرقى و غربى، حتّى بعضى این آیه را اشاره اى به وجود نیمکره جدید یعنى «قارّه آمریکا» قبل از کشف آن دانسته اند که فعلا از موضوع بحث ما خارج است; و به همین ترتیب، منظور از مشارق و مغارب نقاط مختلف کره زمین است که هر نقطه اى نسبت به نقطه اى مشرق و نسبت به نقطه دیگر مغرب است.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ , ] [ 16:1 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

این کتاب مجموعه چند سخنرانی از حضرات آیات و حجج اسلام، آقایان: دکتر محمدابراهیم آیتی، شهید سید محمد حسینی بهشتی، شهید مرتضی مطهری و سید محمود طالقانی است که در دهه محرم سال 1382 ق . ایراد شد و در همان سال (برابر با 1341 ش) توسط شرکت سهامی انتشار، منتشر گردید.

با نظر به دقت، عمق و اهمیّت این سخنرانی ها؛ خلاصه آن براساس نظم کتاب مذکور تقدیم می شود:

الف موجباتی که امام حسین علیه السلام را وادار به قیام کرد.

(سخنرانی حجة الاسلام دکتر محمدابراهیم آیتی)

1. موجبات قیام امام حسین علیه السلام یکباره و دفعی فراهم نشد، بلکه دست کم از سیسال قبل یعنی از حدود سال 29 و 30 هجری مقدمات آن فراهم گردید.

2. عثمان دوازده سال خلافت کرد و در شش ساله دوم حکومتش، وضع حکومت اسلامی به طور کلی تغییر کرد و تبدیل به حکومت پادشاهی شد و تأمین رضای شخصی خلیفه، بر همه چیز حتی احکام الهی مقدم گردید. پاسداران حقیقت مثل عماربن یاسر و ابوذرغفاری به خاطر دفاع از حدود الهی، کتک خوردند و یا تبعید شدند.

3. در حکومت عثمان، بسیاری از مسلمانان دیروز، دنیا پرست شدند و فساد مالی در زندگی آنان رخنه کرد. کسانی مانند زبیر، طلحه، سعدبن ابی وقّاص، زین بن ثابت، یعلی بن امیه (منیه) و... در این منجلاب گرفتار شدند. زمانی که عثمان کشته شد از او 150 هزار دینار طلا و یک میلیون درهم پول نقد و املاکی به ارزش صدهزار دینار طلا و اسب ها و شترانی بسیار باقی ماند! وقتی عبدالرحمن بن عوف مُرد، چهار زن داشت و به هرکدام32 1 مالش به ارث رسید که برای هریک، عبارت از 84 هزار دینار طلا بود!


ادامه مطلب
[ شنبه 24 دی 1390برچسب:موجباتی که امام حسین علیه السلام را وادار به قیام کرد, ] [ 8:56 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

حادثه عاشورا مثل بسيارى از حقايق اين عالم است كه در زمان خودشان بسا هست آنچنانكه بايد،شناخته نمى‏شوند و بلكه فلاسفه تاريخ مدعى هستند كه شايد هيچ حادثه تاريخى را نتوان در زمان خودش آنچنانكه هست ارزيابى كرد،بعد از آنكه زمان زيادى گذشت و تمام عكس‏العمل‏ها و جريانات مربوط به يك حادثه خود را بروز دادند،آنگاه آن حادثه بهتر شناخته مى‏شود.همچنان كه شخصيتها هم همين طورند.شخصيتهاى بزرگ غالبا در زمان خودشان آن موجى كه شايسته وجود آنهاست،پيدا نمى‏شود،بعد از مرگشان تدريجا شخصيتشان بهتر شناخته مى‏شود،بعد از دهها سال كه از مرگشان مى‏گذرد،تدريجا شناخته مى‏شوند.و معمولا افرادى كه در زمان خودشان خيلى شاخصند،بعد از فوتشان فراموش مى‏شوند،و بسا افرادى كه در زمان خودشان آنقدرها شاخص نيستند ولى بعد از مرگشان تدريجا شخصيت آنها گسترش پيدا مى‏كند و بهتر شناخته مى‏شوند.اگر دو نفر عالم را كه در يك زمان زندگى مى‏كنند در نظر بگيريم،و لو از نظر شهرت علمى يكى ده برابر ديگرى بزرگ است ولى گاهى بعد در تاريخ روشن مى‏شود كه آن كه ده برابر كوچك بوده،از آن كه ده برابر بزرگ بوده بزرگتر است،كه براى اين امر من مثالهاى زيادى دارم.از همه بهتر اين است كه ما به خود على عليه السلام مثال بزنيم،آنهم از زبان خود ايشان.

در كلمات مولا در نهج البلاغه جزء كلماتى كه حضرت در فاصله ضربت‏خوردن و شهادت يعنى در آن فاصله حدود چهل و پنج‏ساعت آخر زندگى فرموده‏اند،يكى اين دو جمله است كه تعبير خيلى عجيبى است.مى‏فرمايد:«غدا تعرفوننى و يكشف لكم سرائرى‏» (1) فردا مرا خواهيد شناخت،يعنى امروز مرا نشناخته‏ايد،زمان من مرا نشناخت،آينده مرا خواهد شناخت‏«و يكشف لكم سرائرى‏»(سرائر يعنى سريره‏ها،امور مخفى،امورى كه در اين زمان چشمها نمى‏تواند آنها را ببيند،مثل گنجى كه در زير زمين باشد)مخفيات وجود من فردا براى شما كشف خواهد شد،و همين طور هم شد.على را مردم،بعد از زمان خودش بيشتر از زمان خودش شناختند.على را در زمان خودش چه كسى شناخت؟يك عده بسيار معدود.شايد تعداد آنهايى كه على را در زمان خودش واقعا مى‏شناختند،از عدد انگشتان دو دست هم تجاوز نمى‏كرد.

 


ادامه مطلب
[ شنبه 24 دی 1390برچسب:تحليل واقعه عاشورا-قسمت اول, ] [ 8:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

امام سوم شیعیان،شهید كربلا و خون خدا،كه نهضت عاشورا بر محور فداكارى و جان فشانى آن حضرت شكل گرفت و تاریخ بشرى را سرشار از حماسه و ایثار كرد و درس آزادگى و عزت به انسان داد و با خون خویش كه در كربلا ریخت،درخت اسلام آبیارى شد و امت مسلمان بیدار گشت. سومین امام معصوم، در سوم (یا چهارم) شعبان سال چهارم هجرى در شهر مدینه دیده به جهان گشود. او دومین ثمره پیوند فرخنده حضرت على (ع) و حضرت فاطمه ( س ) دختر پیامبر اسلام (ص) بود. رسول خدا «ص» نام فرزند حضرت زهرا «ع» را «حسین» نهاد.وى مورد علاقه شدید پیامبر خدا «ص» بود و آن حضرت در باره او فرمود: «حسین منى و انا من حسین...»

حسین بن على (ع) مدت شش سال از دوران كودكى خود را در زمان جد بزرگوار خود سپرى كرد و پس از آن حضرت، مدت سى سال در كنار پدرش امیرمومنان حضرت علی (ع) زندگى كرد و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شركت داشت . پس از شهادت امیر مومنان حضرت علی ( ع ) (در سال 40هجرى) امامت به حسن بن على «ع» رسید ، همچون سربازى مطیع رهبر و مولاى خویش و همراه برادر بود . پس از انعقاد پیمان صلح،با برادرش و بقیه اهل بیت «ع» به مدینه آمدند .

 مدت ده سال در صحنه سیاسى و اجتماعى در كنار برادر بزرگ خود حسن بن على (ع) قرار داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) (در سال 50هجرى) بار امامت به دوش سید الشهدا قرار گرفت در آن دوران ده ساله كه معاویه بر حكومت مسلط بود، امام حسین«ع»همواره یكى از معترضین سرسخت نسبت به سیاستهاى معاویه و دستگیریها و قتلهاى او بود و نامه‏هاى متعددى در انتقاد از رویه معاویه در كشتن یاران وفادار به حضرت على «ع» بودند و پیرامون اعمال ناپسند دیگر او نوشت.


ادامه مطلب
[ شنبه 24 دی 1390برچسب:حسین بن على شهید كربلا و خون خدا, ] [ 8:34 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

السَّلاَمُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلاَمُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ‏

سلام بر تو اى ولى خدا و حبيب خاص خدا سلام بر تو اى دوستدار و محبوب و برگزيده خدا

السَّلاَمُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ

سلام بر بنده خالص فرزند بنده خاص خدا سلام بر حسين مظلوم شهيد راه خدا

السَّلاَمُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ‏

سلام بر آن اسيرغم و اندوه و مصايب سخت عالم و كشته آب چشمان 

اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ‏

پروردگارا من گواهى مى‏دهم كه آن حضرت ولى تو و فرزند ولى توست و برگزيده تو و فرزند برگزيده توست كه به لطف و كرمت رستگار شد

أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلاَدَةِ

تو او را به فيض شهادت گرامى داشتى و به سعادت مخصوص گردانيدى و به پاكى نسل برگزيدى

وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ

و او را امام بزرگى از بزرگان عالم و پيشوايى از پيشوايان الهى جهان قرار دادى و مدافع از اسلام مقرر داشتى و ميراث تمام پيمبران را به او عطا كردى 

وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ‏

و او را از جانشينان پيغمبر و حجت خود بر خلق گردانيدى او هم در اتمام حجت بر خلق رفع هر عذر از امت كرد و اندرز و نصيحت امت را با عطوفت و مهربانى انجام داده

وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ

و خون پاكش را در راه تو به خاك ريخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهى نجات دهد

وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ‏

و مردمى كه مغرور دنيا شدند و بهره آخرتشان را به متاع ناچيز پست دنيا فروختند و ظلم و جور كردند

وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ‏

و در پيروى هواى نفس هلاك شدند و تو را و پيغمبرت را به خشم و غضب آوردند

وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ 

و از آن بندگانت كه از اهل شقاق و نفاق و دشمنى با تو بودند پيروى كردند در صورتى كه آنها حامل بار سنگين گناه و معاصى و مستوجب آتش دوزخ بودند

فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ‏

پس اين امام بزرگوار با آن ستمكاران در راه تو جهاد كرد و به اخلاص كامل صبر و تحمل كرد و مشقت بسيار كشيد تا آنجا كه در راه طاعتت خون پاكش بخاك ريخت و حريم مطهر و هتك حرمت خاندان پاكش را مباح شمردند

اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً

پروردگارا تو آن قوم ستمكار ظالم را لعن شديد كن و به عذاب سخت دردناك معذب ساز

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا (ص) و فرزند سيد اولياء و اوصياء پيغمبر خدا

أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيداً وَ مَضَيْتَ حَمِيداً وَ مُتَّ فَقِيداً مَظْلُوماً شَهِيداً

گواهى ميدهم كه تو امين وحى خدايى و فرزند امين حق همه عمر با سعادت در جهان زيستى و با ثناى حق درگذشتى و از دنيا رحلت كردى و مظلوم و شهيد راه حق گشتى

وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ‏

و باز گواهى ميدهم كه خداى متعال وعده‏اى كه به تو داده‏است به آن البته وفا كند و آنان كه تو را خوار و مضطر گذاشتند همه را هلاك كند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ‏

و باز گواهى ميدهم كه تو به عهد خدا وفا كردى و در راه خدا همه عمر جهاد كردى تا هنگام رحلتت فرا رسيد

فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ‏

پس خدا لعنت كند آنان كه تو را كشتند و يا درباره تو ظلم و ستم كردند و باز خدا لعنت كند آنكس را كه به قتل و ظلم تو چون شنيد راضى و خوشنود گشت

اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ‏

پروردگارا من تو را گواه مى‏گيرم كه من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم و دشمن با دشمنان او

بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ 

پدر و مادرم فداى تو اى فرزند رسول خدا گواهى مى‏دهم كه تو نورى در اصلاب پدران عاليرتبه و ارحام مادران پاك طينت بودى

لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا

و انجاس جاهليت تو را آلوده نساخت و جامه‏هاى تيره ظلمانى اعصار جاهليت تو را نپوشانيد

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ‏

و باز گواهى مى‏دهم كه تو محققا از اركان دين خدايى و اصل و اساس آيين مسلمين و پناه و نگهبان اهل ايمان

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُ‏

و باز گواهى مى‏دهم كه تويى محققا پيشواى نيكوكار با تقواى پسنديده صفات پاك و پاكيزه ذات و هدايت كننده خلق و هدايت يافته به حق

وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلاَمُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا

و باز گواهى مى‏دهم كه نه تن از امامان امت كه از فرزندان تواند همه با روح تقوى و راهنماى طريق حق و رشته محكم ايمان خلق و حجت خدايند بر تمام اهل دنيا

وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي‏

و شهادت مى‏دهم كه من به امامت و حقانيت شما ايمان و به رجعت شما يقين دارم و در شروع به آيين و ختم كارم

وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ‏

و قلبم تسليم قلب پاك شما و همه كارم پيرو امر شماست و ياريم تا خدا اذن دهد براى شما مهيا است

فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّكُمْ‏

پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما

صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ

درود خدا بر شما و بر جسم و جان پاك شما باد

وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ‏

و درود خدا بر شما باد از حاضر و غايب شما و بر ظاهر و بر باطن شما باد اى پروردگار عالميان عالم اين دعاى مرا اجابت فرماى.

پس دو ركعت نماز مى‏كنى و دعا مى‏كنى به آنچه مى‏خواهى.(۱)

.............................................

پی نوشت:

(۱) مفاتیح الجنان، ص 773 – 770.

[ شنبه 24 دی 1390برچسب:زیارت اربعین, ] [ 8:32 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

نقش حضرت زینب (علیها السلام)از عاشورا تا اربعین حسینی

پيام‏رسانى نهضت عاشورا
 

قيام و نهضت امام حسين(ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحله مبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پيام‏رسانى و بيدارگرى، اگر نهضت امام ‏حسين(ع) در همان مرحله نخست خلاصه مى‏ شد و كسى نبود كه پيام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند، ماه‏ها زمان لازم بود تا به طور طبيعى خبر قيام امام(ع) به شهرهاىاطراف برسد. شاهد اين مدعى اين است كه پيش از ورود اهل‏بيت امام(ع) به مدينه مردم آنشهر هنوز از رويدادهاى كربلا بى‏خبر بودند. در اين مدت يزيديان با آن همه امكانات تبليغاتى، كه در اختيار داشتند، به راحتى مى‏ توانستند، وقايع كربلا را در راستاى منافع خودتحريف كنند و به گونه‏اى به گوش مردم برسانند كه براى حكومت يزيد كم‏ترين ضرر و زيانرا در برداشته باشد. در اين صورت تا حدّ بسيار زيادى از تأثير قيام امام‏حسين(ع) در جامعه آن زمان و جوامع آينده مسلمانان كاسته مى‏شد، و به طور قطع ما امروز شاهد اين همه آثار وبركات براى نهضت امام حسين(ع) نبوديم.
بنى‏اميه براى سرپوش نهادن بر جنايت خويش و انحراف افكار عمومى از شگردهاىگوناگون تبليغاتى استفاده مى‏كردند، كه برخى از آن‏ها عبارتند از:


ادامه مطلب
[ شنبه 24 دی 1390برچسب:عاشورا نقش بى ‏همتاى زينب(س), ] [ 8:17 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

رسالت روشنگرى

اربعین

اربعین، موعد بازگشت قافله خوبان عالم، به آغوش مهربان مدینه است؛ همان قافله کوچکى که هفتاد و دو ستاره اش را میان دستان خالى کربلا کاشت تا نور آزادگى و شرافت، در تاریک خانه تزویر یزیدیان گم نشود.

حالا که کاروان اربعین، نه حسین فاطمه را در خود دارد و نه عباس على را، رسالت روشنگرى بر زانوان خسته زینب علیهاالسلام قد مى کشد و جان سرخ شهیدان عاشورایى، بر لبان سبز زین العابدین علیه السلام شکوفه مى زند.

از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: «امام حسین علیه السلام گفت: من کشته اشکم، اندوهگین و دلتنگ کشته شدم، بر خدا شایسته است که هر دلتنگى که به زیارتم مى آید، دلتنگى اش را برطرف کند و او را شاد به خانواده اش برگرداند».

حسین، اى تسلیم محض! صراط مستقیم، از رد خون تو آغاز شد و پس از بیابان هاى سرگردانى زینب، میان هلهله شامیان و سنگسار حقیقت، به قلب ما رسید؛ زیرا تو از دل برخاسته بودى؛ از دل حقیقت، و لاجرم بر دل نشستى. اى کسى که ذرات عالم، زیارت نامه خوان تواَند، یا ابا عبدالله!

همیشه پیروز

حسین جان! در قانون تو، فتح و ظفر به گونه اى دیگر معنا مى شود.

آنجا که فرهنگ هاى لغات ستم، واژه اى جز شمشیر را نمى دانند، نام تو فتح المبین نصر و پیروزى است.

سینه مى زنیم و گرد از غبار دل مى ریزد. اشک مى ریزیم و رودخانه مى شویم، تا قطره قطره به دریاى تو بریزیم.

اى ناى بریده! سلام بر تو و بر راه سُرخت!

آری! ما، میراث دار همان کاروانى هستیم که بال هاى یا کریم هایشان را در نینوا شکسته اند.

حسین، اى تسلیم محض! صراط مستقیم، از رد خون تو آغاز شد و پس از بیابان هاى سرگردانى زینب، میان هلهله شامیان و سنگسار حقیقت، به قلب ما رسید؛ زیرا تو از دل برخاسته بودى؛ از دل حقیقت، و لاجرم بر دل نشستى.

اى کسى که ذرات عالم، زیارت نامه خوان تواَند، یا ابا عبدالله!

اربعین، فرصتى براى شناختن زینب علیهاالسلام و تعمّق در قیام حسین علیه السلام است.

 

شاید اگر اشک نبود

شاید ریختن و آویختن کمترین کارى است که اشک براى جبران آبروى از دست رفته آب مى کند؛ مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد... تا فرات، بیش از این شرمنده نباشد!

شاید اگر اشک نبود، تمام فرات ها از خجالت خشک شده بودند!

شاید اگر اشک نبود، سیلاب غم و غصه، در کربلا مرداب شده بود!

شاید اگر اشک نبود، عشق و عطش، همان جا دفن شده بود!

... و چهل روز گذشت و چهل سال و صدها سال. و اشک هنوز در سوگ و ماتم آن یکه تاز عرصه عشق و ایمان، سید و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همچنان مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد...

و شاید اگر اشک نبود، شور حماسه عاشورا را هیچ شور دیگرى ایجاد نمى کرد...

شاید اگر اشک نبود، با بغض هاى اسیران در آن روز، جهنمى بر پا شده بود!

شاید اگر اشک نبود، کینه آتش مى گرفت و محشر همان جا بر پا مى شد و قیامت مى شد و تمام مى شد!

شاید اگر اشک نبود، غم در گلوى زینب مى ماند و کسى را خبردار نمى کرد!

و شاید اگر اشک نبود، آن وقت «یا حسین» را با هق هق ضعیف و در دل سر مى دادیم!

آن وقت «یااباالفضل» را دیگر به واسطه چه چیز مى خواندیم؛ وقتى که شورى اشک، شورى را به دامانمان نمى ریخت؟

... و چهل روز گذشت و چهل سال و صدها سال.

و اشک هنوز در سوگ و ماتم آن یکه تاز عرصه عشق و ایمان، سید و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همچنان مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد... .

و شاید اگر اشک نبود، شور حماسه عاشورا را هیچ شور دیگرى ایجاد نمى کرد...



ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:رسالت روشنگرى, ] [ 9:50 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

به راستی اینان کیستند؟!

کربلا

گویی چشمانم سرخی خویش را از غروبی که مقدم شد بر این شب ها وام گرفته است. و هر چه بر دیدگانم ملتمسم که برای اندکی آرام گیرد گویی گوشی از برای خواهشم ندارند. هر چه از ساعات اولیه شب می گذرد صدایی برایم انعکاسی شدیدتر پیدا می کند. صدایی که تازگیش برایم آشنا است. خوب گوش می کنم صدا، صدای قدم های کاروانیان است، کاروانی که در دل شب با صدای خویش مرا به عمق درد و غربت راهی می کند. این کاروان از منزلی حرکت می کند که افقش به خون نشست وآسمانش به کبودی ظلمی بزرگ رنگ آمیزی شد. از سرزمینی راهی شده است که تشنگانش را آب از دم تیغ دادند و طفلانش را به نوازش سه شعبه کینه و ظلمت آرام می کنند. کاروان آرام، آرام می رود و صدای زنگ اشتران در دل صحرا می پیچد و پژواک آن طول تاریخ را می پیماید. آنان که کاروان را در تاریکی شب می برند ، آنانکه بر چوبه های نیزه، خورشید حمل می کنند در شب ظلمانی خویش به دنبال کدام کوره راهند؟

 

کاروانِ بی سر و بی سرپرست                                            غُل به گردن، خشکْ لب، تاول به دست

کاروان از بس که آتش دیده بود                                            اشک در چشمانشان خشکیده بود


ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:به راستی اینان کیستند؟!, ] [ 9:42 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

«حسین! اى پرچم خونین حق بر دوش،

حسین! اى انقلابى مرد

حسین! اى رایت آزادگى در دست،

در آن صحراى سرخ و روز آتشگون

قیام قامتت در خون نشست، اما

پیام نهضتت برخاست

از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،

به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد

ولى ...

مرغ شباهنگ حقیقت، از نواى ناله "حق، حق" نمى‏افتد.»

سلام بر تو، اى حسین!

سلام بر خط شفق‌گون كربلا، كه خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مى‏پاشد و غروب هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مى‏گیرد، تا آن جنایت هولناك را هر چه آشكارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین، بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندرگونه آن عاشوراى دوران ساز، پر كند.

اى حسین ... اى عارف مسلّح !

كربلاى تو، عشق را معنى كرد و انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمان‏ها و زمین‏ها بود.

اى حسین ... اى شراره ایمان !

اى حسین ... اى در سكوت سرخ ستم، شهر آشوب!

در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهكار، مردانه در آویختى.

عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود كه بر «طور» اندیشه‏ها تجلى كرد و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.

چه مى‏گویم؟ ... تو تاریخ را به حركت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت گشودى. لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمین‏ها را كربلا ...

خفته بودیم و بى‌خبر... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «كشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش كشاندى و افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سكوت و درنگ و وحشت، به فریاد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى كوفته و پر آبله‌ی ما را، تا بام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى.

«اى حسین » ...

تو كلاس فشرده تاریخى .

كربلاى تو، مصاف نیست‏

منظومه بزرگ هستى است، طواف است.

پایان سخن

پایان من است

تو انتهاى ندارى ...

والسلام‏

"خط خون"، موسوى گرمارودى .


ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:سخنى با حسین علیه السلام, ] [ 9:37 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

صدای پای اشتران از دل كویر می‎آید. كاروانی خسته و غم‎دیده و محزون هر كسی سر به کنج كجاوه گذاشته و آرام آرام می‎گرید، باد با رقص جنون‎آمیز خود شن‎های صحرا را پا به پای خود به وجد آورده و به آسمان می‎برد.

صدای زوزه باد هر از گاهی مصیبت‎دیدگان را از دل دریای غم بیرون می‎آورد.

آری، كاروان اُسراء اینك به سمت مدینه باز می‎گشت، مدینة النّبی كه اینك محزون و داغدار پسر پیامبر بود.

هنگامی كه كاروان به دوراهی عراق و مدینه رسید، ناگهان نسیمی از جانب كربلا دختر امام حسین (علیه السلام) را متوجّه خود كرد.

آه چه لحظه‎ای بود، صدای شیون او بلند شد و همه را متوجّه خود نمود همگی مست نسیم كوی حسین (علیه السلام) گشتند.

با هم به ساربان گفتند كه ما را از دشت كربلا و مزار یار عبور ده.

قافله مسیر خود را تغییر داد. زمان فراق دیگر به سر آمده بود و عاشقان به كوی معشوق نزدیك می‎شدند.

هر چه این فاصله كمتر می‎شد بر شور و افغان كاروان افزوده می‎گشت.

هنگامی كه آن پروانگان به مدفن خورشید رسیدند از روی ناقه‎ها همچون برگ خزان خود را به زیر افكندند.

هر كس قبر عزیزی را در آغوش گرفت صدای فغان و ناله در تمام صحرا مستولی گشت. جابر بن عبدالله انصاری نیز كه در اربعین به كربلا رسیده بود، با داغدیدگان هم ناله شد.

یكی می‎گوید: همین جا بود كه عزیز خود را از دست دادیم.

یكی دیگر می‎گوید: همین جا بود كه خیمه‎های ما را آتش زدند و اموالمان را غارت كردند.

آه همین جا بود كه شمر با شمشیر سر از بدن حسینم جدا ساخت.

وای عمویم، این جا بودكه او را به شهادت رساندند.

وای پسرم علی اصغر. صدای جانسوز رباب شور دیگری به این مرثیه‎خوانی می‎داد. او سخت می‎گریست، خدا این جا بودكه با تیر سه شعبه گلوی كوچك اصغرم را هدف گرفتند.

آری هر كسی به نحوی از دل غم دیده‎اش عقده‎گشائی می‎كرد.

در این اثنا بی‎بی زینب كبری (سلام الله علیها) خود را تمام قد بر روی قبر برادر انداخت و با اشك و آه و صدای محزون گفت:

ای وای برادرم حسین جان، ای وای محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مكه و مِنا. ای پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ای فرزند علی مرتضی (علیه السلام).

ای برادر،  شرمنده‎ات گشتم که نازدانه‎ات رقیه را در خرابه شام جا گذاشتم .

ای برادر، اگر اینجا نامحرم نبود، جای تازیانه و سنگ‎ها را به تو نشان می‎دادم.

ای برادر ما را خارجی خواندند و از بالای بام‎ها بر ما سنگ زدند و بر رویمان خاك و خاكستر پاشیدند.

ای عزیز مادرم ای میوه قلبم و ...

ناگهان زینب بی هوش شد و به زمین افتاد.

 

منبع:

شبکه امام صادق علیه السلام


ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:در سوگ اربعین, ] [ 9:32 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

باور کن گُلم! من همان زینبم؛ همان زینبی که هر روز، زیر آفتاب نگاه تو گرم می‏شد، همان زینبی که از طنین صدای تو جان می‏گرفت، همان زینبی که روزش را با زیارت تو آغاز می‏کرد و شبش را با چراغ یاد تو به پایان می‏برد.

باور کن همان زینب، همان خواهر، چهل روز است تو را ندیده است. بلند شو برادر گلم! چرا جوابم را نمی‏دهی؟ تو که همیشه به احترام حضورم می‏ایستادی؛ حالا چه شده که حتی جوابم را نمی‏دهی؟

آه، چه توقعی دارد زینب از تو! آخر تو که... .

باشد! حالا که تو نمی‏توانی، من برایت همه چیز را می‏گویم، آن روزِ غمگین کودکی‏مان که یادت هست؟! همان روزِ آتش و در و... آری! می‏دانم؛ حتی حالا هم طاقت شنیدنش را نداری. برایت بگویم؛ کودکان تو آواره بیابان ‏های بی ‏چراغ شدند؛ یکی دو ستاره، خاموش شد تا صبح.

چه کشیدیم برادر! فقط یاد و ذکر خدا و تو و پدر و مادر و جدمان، قوت دلمان شده بود؛ وگرنه قصه به اینجا نمی‏رسید.

در راه، هر جا که شد، چراغ یاد تو را روشن کردیم.

چه که بر سر آل امیه نیاوردیم؛ کوفه می‏لرزید از طنین صدایمان.

هر اشکمان را بر چله کمان نشانده بودیم و قلب خواب ‏آلودگان را نشانه رفته بودیم؛ اما امان از شام! تاریکی شام، بر روشنایی کلام ما پیشی می‏گرفت؛ اما ستاره سه ساله تو، آنجا را هم روشن کرد.

چه بگویم برای تو که از همه چیز باخبری؟! در این چهل روز، یک لحظه نوازش صدای تو، گوشم را تنها نگذاشت.

هر چه را باید می‏گفتم، به زبانم جاری می‏شد. همیشه گرمای دستان حمایتت را روی شانه ‏هایم حس می‏کردم. یک آن، خودم را بی ‏تو ندیدم؛ اما چه کنم که تو خواسته بودی هر لحظه نبودنت را به یاد دیگران بیندازم و بیدارشان کنم.

هر چه بود این چهل روز گذشت و من دوباره به دیدار تو آمدم.

حالا نمی ‏خواهی برای دیدن خواهرت، از جای برخیزی؟

 

سید حسین ذاکرزاده


ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:من همان زینبم, ] [ 9:27 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتم‏های سرخ، از عطش‏های پرپر شده.

این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاخته‏اند بر پیکر صبر آنان.

بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده‏اند به نقطه‏ای از آغاز؛ به نگاه‏های در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

کاروانِ اربعین، با خطبه‏های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزنده‏ترین بیان قاب می‏شود و در سوزنده‏ترین بیابان.

بغل بغل شعله ریخته می‏شود در صحرا.

دوبیتی‏های پرلهیب، سطح مصیبت‏زده دشت را گلگون‏تر می‏کند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافله‏ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز می‏شود.

اینان اربعین را با خود آورده‏اند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندی‏شان بریزد.

سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گام‏های شکیباتان که جاده‏های دراز شام را خسته کرد!

هر سال، چشمان غمبار اربعین که می‏آید، اطراف ما پر می‏شود از هیئت‏های مذهبی التماس و دسته دسته گل‏های اشک.

هر سال اربعین، از لابه‏لای واژه‏های مذاب مداحان، دل‏های آسمانی شما دیده می‏شود و علم‏های ما از هوش می‏روند.

لباس‏های مشکی تقویم، بوی قتلگاه می‏گیرند.

اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع‏گونه می‏سوزیم و گریه سر می‏دهیم برای فاصله‏های خود و زجرهای شما.

خوشا زندگی در این گریستن و مردن‏های پیاپی!

خوشا گریستن برای داغ‏های زینب علیهاالسلام ، برای مصیبت‏های سجاد علیه‏السلام ، برای بی‏تابی بچه‏های آسمان!

سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه می‏اندازد!

من برای گریستن، به آغوشت محتاجم

محمد کاظم بدرالدین

 


ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:اربعین عطش‏های پرپر, ] [ 9:25 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

بسوز ای دل که امروز اربعین است

عزای پور ختم المرسلین است

قیام کربلایش تا قیامت

سراسر درسْ بهر مسلمین است

دلا کوی حسین عرش زمین است

مطاف و کعبه دل‏ها همین است

اگر خیل شهیدان حلقه باشند

حسین بن علی، آن را نگین است

دل ما در پی آن کاروان است

که از کرب و بلا، با غم روان است

چه زنجیری به دست و بازوان است

که گریان دیده روح الامین است

به یاد کربلا دل‏ها غمین است

دلا خون گریه کن چون اربعین است

 

جواد محدثی                                   



ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:بسوز ای دل که امروز اربعین است , ] [ 9:19 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

جواب: این عبارت در آیه 26 سوره «فتح» آمده و به عنوان یکى از مهم ترین عوامل باز دارنده کفار از ایمان به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)و تسلیم در مقابل حق و عدالت شمرده شده است. در این آیه آمده است: «به خاطر بیاورید هنگامى که کافران در دل هاى خود نخوت و خشم جاهلیت را قرار دادند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ).«حمیّت» در اصل از ماده «حمى» (بر وزن حمد)، به معنى حرارتى است که از آتش، یا خورشید، یا بدن انسان و مانند آن به وجود مى آید، و به همین دلیل به حالت «تب»، «حُمّى» (بر وزن کبرى) گفته مى شود، و به حالت خشم و همچنین نخوت و «تعصب خشم آلود» نیز «حمیّت» مى گویند. این حالتى است که بر اثر جهل و کوتاهى فکر و انحطاط فرهنگى، مخصوصاً در میان «اقوام جاهلى» فراوان است، و سرچشمه بسیارى از جنگ ها و خونریزى هاى آنها مى شود. این واژه، گاه در همین معنى مذموم (توأم با قید جاهلیت، یا بدون آن)، و گاه در معنى ممدوح و پسندیده به کار مى رود، و اشاره به غیرت منطقى و تعصب در امور مثبت و سازنده است.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:منظور از «حمیت جاهلیت» چیست؟ , ] [ 9:31 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

ولله ملك السماوات و الارض و ما بينهما يخلق ما يشاء و الله على كل شى‏ء قدير. سلطنت حقيقى جهان فقط براى خدا است هر چه بخواهد مى‏آفريند و به همه چيز قادر و توانا است19. توضيح: وقتى مى‏گوئيم: فلانكس توانائى خريدن ماشين سوارى را دارد مقصدمان اينست كه آنچه را كه خريدن ماشين بدان نيازمند است (پول كافى) دارا مى‏باشد و اگر بگوئيم فلانكس توانانى برداشتن سنگ بيست منى را دارد منظورمان اينست كه نيروى برداشتن سنگ بيست منى در او موجود است. روى هم رفته توانائى و قدرت نسبت بيك چيز داشتن وسيله لازم همان چيز است و چون هر پديده‏ئى كه در جهان هستى فرض شود نيازمندى آن در هستى و گردش زندگيش با خداى متعال رفع مى‏شود بايد گفت كه خداى متعال توانائى و قدرت همه چيز را دارد و ذات پاك اوست كه سرچشمه هستى است.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:قدرت خدا, ] [ 9:20 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

لو كان فيهما آلهه الا الله لفسدتا. اگر جز خداى يگانه خدايان در آسمان و زمين (در جهان) وجود داشتند جهان خراب و تباه مى‏شد17. توضيح: اگر خدايان چندى در جهان حكومت مى‏كردند و چنانكه بت پرستان مى‏گويند هر بخش جهان را خداى جداگانه اداره مى‏كرد و زمين و آسمان و دريا و جنگل هر كدام براى خود خدائى داشت، بواسطه اختلاف خدايان در هر جاى جهان نظم جداگانه‏اى برقرار مى‏شد و درين صورت ناگزير كار جهان بفساد و تباهى مى‏كشيد با اينكه مى‏بينيم همه افراد جهان با هم بستگى و هم آهنگى كامل دارند و همگى يك دستگاه را تشكيل مى‏دهند بنابراين بايد گفت كه پروردگار و آفريننده جهان يكى بيش نيست.و نبايد تصور كرد كه چون خدايان مقروض عاقل مى‏باشند و مى‏دانند كه اختلافشان جهان را بسوى تباهى و فساد مى‏كشد هرگز با هم اختلاف نمى‏كنند. زيرا در اينصورت همه آنها در كار يكديگر مؤثر خواهند بود و هر يك بواسطه اينكه محتاج موافقت و اذن ديگران است به تنهائى نمى‏تواند هيچ كارى را انجام دهد، با آنكه بايد خدا منزه از احتياج باشد.


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:توحيد و يگانگى, ] [ 9:18 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

كمال چيست؟

يك باب خانه وقتى كامل است كه همه نيازمندى‏هاى زندگى يك خانواده را در بر داشته باشد چنانكه اطاقهاى كافى براى نشستن و پذيرائى مهمان و آشپزخانه براى طبخ غذا و نيز روشوئى و منبع آب و غيره را شامل باشد و هر اندازه كه اين لوازم را فاقد باشد بهمان مقدار ناقص است.همچنين اگر يكفرد انسان آنچه را كه در سازمان وجودى يك انسان طبيعى مورد نياز است دارا باشد كامل خواهد بود و اگر از اين جمله يكى را فاقد باشد مثلاً دست يا پا يا چشم نداشته باشد از همان جهت ناقص است. بنابر آنچه دانسته شد صفت كمال چيزى است كه نوعى از نيازمندى‏هاى هستى را رفع نمايد و نقص را برطرف سازد مانند صفت علم كه تاريكى جهل را رفع نموده معلوم را براى عالم روشن مى‏سازد، و مانند قدرت كه مقاصد و خواسته‏هاى شخصى را كه داراى قدرت است و براى وى امكان‏پذير مى‏سازد و او را بآنها مسلط مى‏نمايد و مانند صفت حيات و احاطه و غير آنها.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:خداى متعال داراى همه صفات كمال است, ] [ 8:48 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

كودك شيرخوارى كه در دست به پستان مادر زده آنرا براى نوشيدن شير ميمكد راستى شير را مى‏خواهد و نيز اگر چيزى را با دست خود برداشته براى خوردن آنرا بسوى دهان خود مى‏برد هدف اصلى او خوردنى است و چنانچه ديد اشتباه كرده و چيزى كه برداشته خوردنى نيست بدور مى‏افكند. بهمين ترتيب انسان هر مقصدى را كه تعقيب مى‏كند واقع امر را مى‏خواهد و هرگاه براى وى روشن شود كه اشتباه كرده و راه خطا پيموده از اشتباه و خطاى خود دلتنگ مى‏شود و بر رنج بيهوده‏اى كه در راه مقصد، اشتباه كشيده تأسف مى‏خورد و بالاخره انسان پيوسته از اشتباه و خطا مى‏پرهيزد و تا مى‏تواند براى رسيدن بواقع كوشش مى‏نمايد.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:راه خداشناسى از نظر قرآن, ] [ 8:45 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اگر انسان با نهادى پاك و دلى آرام نگاهى بجهان هستى نمايد در هر گوشه و كنار آن آثار و دلايل وجود پاك آفريدگار را مشاهده خواهد كرد. و از هر در و يوارى بثبوت اين حقيقت گواهى خواهد شنيد. چه انسان در اين جهان با هر چه روبرو مى‏شود يا پديده‏ايست كه خدا آنرا آفريده يا خاصيتى است كه خدا در آن نهاده، يا نظامى است كه بامر الهى در همه چيز جارى و حكمفرما گشته آدمى نيز يكى از همانهاست و سراپايش باين حقيقت گواهى مى‏دهد باختيارش بسته است و نه بر نامه زندگى را كه از نخستين دم پيدايش پيش مى‏گيرد بتدبير خود وضع نموده است و نه مى‏تواند اين نظام را اتفاقى و تصادفى انگاشته از هم گسيخته فرض كند. و نه مى‏تواند هستى و نظام هستى خود را بمحيطى كه در آن بوجود آمده نسبت دهد زيرا هستى محيط نامبرده و نظامى كه در آن حكومت مى‏كند ساخته و پرداخته سود آن محيط نيست و از راه اتفاق و تصادف هم بوجود نيامده است.


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:روش قرآن كريم در توحيد, ] [ 8:43 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

چنانكه مى‏دانيم در عصر حاضر اكثريت روى زمين ديندارند و به خدائى كه جهان را آفريده معتقدند و آن را پرستش مى‏كنند.
بشر ديروزى نيز حال بشر امروزى را داشته؛ و تا جائيكه تاريخ نشان مى‏دهد اكثريت افراد بشر ديندار بوده و خدائى براى جهان آفرينش اثبات مى‏كرده‏اند. اگرچه در ميان جامعه‏هاى خداشناس و متدين اختلاف نظر نيز وجود داشته است و هر قومى مبدء آفرينش را با اوصاف مخصوصى توصيف نموده‏اند وليكن در اصل مطلب، اتفاق كلمه داشته‏اند حتى در باستانى‏ترين آثار كه از بشر اولى كشف شده نشانه‏هائى از وجود دين و خداشناسى يافت مى‏شود و علايمى در دست است كه آنان بماوراء طبيعت اعتقاد و ايمان داشته‏اند. و حتى در قاره‏هاى تازه مانند آمريكا و استراليا و جزاير دوردست قاره قديم كه در قرنهاى اخير كشف شده اهالى بومى خداشناس بوده و بااختلاف سليقه‏ها مبدئى براى جهان آفرينش اثبات مى‏كرده‏اند با اينكه تاريخ ارتباط آنان با دنياى قديم هرگز بدست نيامده است.

تأمل در اين مطلب كه اعتقاد به خدا هميشه در ميان بشر بوده روشن مى‏كند كه خداشناسى فطرى انسان است و بشر با فطرت خدادادى خود خدائى براى آفرينش جهان اثبات مى‏كند. قرآن كريم باين خاصيت فطرى انسان اشاره كرده مى‏فرمايد:
و لئن سألتهم من خلقهم ليقولن الله. اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را آفريده است؟ البته خواهند گفت: خدا9. و نيز مى‏فرمايد: و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض ليقولن الله. و اگر از آنها بپرسى آفريدگار آسمانها و زمين كيست؟ البته خواهند گفت: خدا10.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 20 دی 1390برچسب:خداشناسى و ملل, ] [ 10:57 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

انسان با غريزه خدادادى خود هر پديده و حادثه‏اى را كه مشاهده مى‏كند از علت و سبب پيدايش آن جستجو مى‏نمايد، و هرگز احتمال نمى‏دهد كه خودبخود و بدون سبب (اتفاقا) بوجود آمده باشد. راننده‏اى كه ماشين وى از حركت باز نمايد پائين آمده از جائيكه گمان خرابى مى‏برد بازديد مى‏كند تا سبب توقف را پيدا كند و هرگز باور ندارد كه ماشين با وجود آمادگى كامل كه براى حركت دارد بى جهت توقف كند و زمانيكه مى‏خواهد ماشين را بحركت در آورد از وسائلى كه در ماشين براى حركت تعبيه شده استفاده مينمايد و هرگز باميد اتفاق نمى‏نشيند. انسان اگر گرسنه شود بفكر نان ميافتد و وقتيكه تشنه ميشود پى آب ميرود و اگر احساس سرما كرد رفع نيازمندى خود را در لباس يا مثلاً آتش ميداند و هيچگاه بدلگرمى اتفاق آرامش نمى‏يابد. كسيكه ميخواهد ساختمانى بنا كند طبعاً به تهيه لوازم ساختمان و بنا و عمله ميپردازد و كمترين اميدى ندارد كه خواسته وى خود بخود بوجود آيد.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 20 دی 1390برچسب:بحث از مبدء آفرينش فطرى است, ] [ 10:55 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

انسان وقتى كه غريزه واقع‏بينى را بكار انداخت بهر گوشه و كنار جهان آفرينش كه نگاه كند دلائل فراوانى بر وجود پروردگار و آفريننده جهان مى‏بيند، زيرا انسان با غريزه واقع‏بينى خود درك مى‏كند كه هر يك از اين آفريده‏ها كه از نعمت هستى برخوردارند و هر كدام در هستى خود خواه ناخواه راهى معين مى‏پيمايد و پس از چندى جاى خود را بديگران مى‏دهند، هرگز نقدى هستى را خودشان بخودشان ارزانى نداشتند و راه منظمى را كه مى‏پيمايند خودشان براى خودشان اختراع نكرده‏اند و كمترين مداخله‏اى در ايجاد و تنظيم خط سير هستى خود ندارند.


ادامه مطلب
[ سه شنبه 20 دی 1390برچسب:اثبات صانع, ] [ 10:53 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اسلام به پيروان خود دستور داده كه بنفع اجتماع فكر كنند و از خودخواهى پرهيز كرده نفع خود را در نفع جامعه اسلامى مى‏بينند و ضرر اجتماع را ضرر خود بدانند. يكفرد مسلمان بايد اول مسلمان واقعى باشد بعد يكفرد تاجر يا كشاورز يا صنعتگر يا كارگر، و نيز فردى كه مى‏خواهد تشكيل خانواده بدهد اول بايد مسلمان باشد سپس تصميم خود را عملى سازد خلاصه دست بهر كارى كه مى‏خواهد بزند؛ و هر مقام و منصبى كه مى‏خواهد اختيار نمايد دين و ايمان صحيح لازم است. چنين كسى در هر كار و براى هر تصميمى نخست مصالح و منافع اسلام و مسلمين را در نظر مى‏گيرد سپس مصلحت خويشتن را و هرگز بكارى كه ضرر اسلام و مسلمانان در آنست اگرچه بنفع خودش هم باشد اقدام نمى‏نمايد. و البته معلوم است كه اگر چنين فكرى در جامعه شيوع پيدا كند هرگز بين افراد آن جامعه اختلافى پيدا نخواهد شد خداوند متعال مى‏فرمايد و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا سوره آل عمران آيه 103 و نيز مى‏فرمايد: و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله سوره انعام آيه 153 و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: مسلمانان بايد برادر هم باشند و در برابر بيگانگان نيروى واحدى تشكيل دهند.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:يك وسيله عمومى براى رفع اختلافات, ] [ 10:16 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اختلافاتيكه در ديگر طبقات جامعه طبعاً بوجود مى‏آيد مثل طبقه رعيت و حاكم، خادم و مخدوم و كارگر و كارفرما از دو راه است: 1 - تعدى يكى بر حقوق ديگرى مثل آنكه كارفرما مزد كارگر را ندهد يا مخدومى مقررى خادم و نوكر را بطور كامل نپردازد يا در حق او احجاف و بى انصافى نمايد يا حاكم در حق يكى از رعايا حكمى ظالمانه اجراء نمايد.اسلام براى حل اين مشكل، مقررات فراوانى وضع فرموده كه با اجراء آنها حقوق حقه هر كس محفوظ مى‏ماند؛ و هر فردى بحقوق از دست رفته خود مى‏رسد. براى اينكار بهر فردى از اجتماع اجازه داده است كه هر كه باو تعدى كرد (گرچه حاكم و فرماندار وقت باشد) بقاضى شكايت برده و دادخواهى نمايد. در ايام خلافت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) يكى از مسلمانان با آنحضرت اختلافاتى پيدا كرده نزد قاضى دادخواهى كرد آن حضرت مانند يكى از مردم عادى پيش قاضى (كه خود نصب كرده بود) حاضر شده و محاكمه انجام گرفت، تعجب اينجاست كه حضرت از قاضى خواست كه بين او و خصمش در رفتار به هيچوجه فرقى نگذارد.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:مبارزه اسلام با اختلاف و دشمنى‏ها, ] [ 10:13 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اسلام بطور كلى سعادت جامعه را كه مرهون حفظ منافع مردم و رفع اختلافاتشان مى‏باشد با دو چيز تأمين مى‏كند.
1 -
امتيازات طبقاتى را بكلى لغو نموده و از ارزش انداخته است باين معنى كه افراد در جامعه اسلامى، با هم برادر و برابرند و هرگز كسى حق ندارد باستناد ثروت يا نيروى ديگرى از نيروهاى اجتماعى بر ديگران برترى جويد؛ و آنان را خوار و سبك شمرده از آنان فروتنى و كرنش بخواهد؛ يا بواسطه سمت مخصوص خود از پاره‏اى از وظائف سنگين اجتماع معاف شود، يا مصونيت پيدا كرده در برابر گناهى كه مى‏كند مجازات نشود. سرپرست جامعه در اجراء قوانين و مقررات حكمش نافذ است و همگى بايد در مقابل او سر تعظيم فرود آورند و باو احترام گزارند.


ادامه مطلب
[ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:روش كلى اسلام در حفظ منافع و رفع اختلافات, ] [ 10:10 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

اسلام نخستين توجه خود را بسوى واقع‏بينى انسان عطف نموده است زيرا اين روش پاك، مى‏خواهد انسان تربيت كند نه يك حيوان زبان بسته‏اى كه آرزوئى جز شكم پرورى و جفت‏گيرى ندارد. انسان يك موجود زنده‏اى است كه علاوه بر عواطف و احساسات با نيروى خرد واقع‏بين مبهز مى‏باشد. انسان بر طبق فطرت يعنى دستگاه واقع‏بينى دست نخورده خود درك مى‏كند كه وى جزئى از اجزاء جهان آفرينش است و مانند ساير اجزاء جهان آفرينش بماوراء طبيعت يعنى بيك حيات و قدرت و علم نامتناهى بستگى داشته خرد نيز آفريده و پرورده اوست. بهمين جهت اسلام روش خود را روى پايه توحيد گذاشته است و كسى را كه خدا پرست نيست انسان واقعى نمى‏شمارد. مراد از توحيد در اينجا اعتقاد بيگانگى خداوندى است كه بوسيله دين خود انسان را بسوى سعادت دعوت مى‏كند و روزى هم حساب كارهاى او را رسيده پاداش مناسب خواهد داد. خداى تعالى در كلام خود مى‏فرمايد: كسانيكه از، حيد بى خبرند مانند چارپايان بلكه گمراه‏ترند از آنان مى‏باشند. سوره فرقان آيه 44. توحيد بمعنائى كه گفته شد نخستين پايه و تكيه‏ گاه اساسى اسلام است.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:روش اسلام و پايه اساسى آن, ] [ 15:40 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

درك حقايق از راه فكر و انديشه و پذيرفتن آنها گرانبهاترين محصولى است كه دستگاه انسانيت توليد مى‏كند و يگانه سبب امتياز انسان بر ساير حيوانات و پايه شرافت و افتخار اوست، و هرگز حس انسان دوستى و غريزه واقع‏بينى اجازه نخواهد داد كه با تحميل افكار تقليدى؛ آزادى فكر از انسان سلب شود يا با پنهان داشتن حقايق غقل او گمراه گردد و در نتيجه؛ افكار خدائى از كار انداخته شود. ولى از اين حقيقت نيز نبايد غفلت كرد كه در جائيكه انسان استعداد فهم حقيقتى را ندارد يا بواسطه سرسختى و لجبازى طرف؛ اميدى به پيشرفت حقيقت نيست و اظهار آن بضرر مالى يا جانى يا عرضى انسان كشيده خواهد شد غريزه واقع‏بينى و انسان دوستى بعكس حكومت مى‏كند؛ و براى اينكه ساحت حقايق تقديس و احترام شود دستگاه انسانيت از خطر گمراهى خطرهاى ديگر مالى و جانى و عرضى محفوظ بماند پرده‏پوشى حقايق را ايجاب مى‏نمايد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:خودارى از تفكر آزاد اظهار حق, ] [ 15:36 ] [ اکبر احمدی ] [ ]

هر يك از روشهاى اجتماعى كه در جامعه‏هاى مخالف بشرى جارى بوده يا مى‏باشد يكرشته از اسرار نهانى در بردارد كه اگر بر عامه مردم روشن شود برياست كارگردانان جامعه و خواسته‏هاى شهوى آنان ضربه‏هائى وارد مى‏آورد و از آن جهت است كه آنان پيوسته حقايقى را از عامه پوشيده مى‏دارند، و علت اين مطلب ا نست كه بسيارى از مطالب و مقررات ساخته مغز خود آنها است؛ و چون مخالف عقل و صلاح اجتماع و افراد مى‏باشد مى‏ترسند كه اگر كشف شود سيل اعتراض برويشان جارى گردد و منافعشان بخطر افتد.

بهمين جهت كليساى مسيحيت و مراكز روحانى ديگر اديان بمردم اجازه تفكر آزاد نمى‏دهند، بلكه حق تعبير و توضيح معارف دينى و بيانات كتاب مذهبى را از خصائص خويش مى‏دانند؛ و بر مردم است كه هر چه آنان مى‏گويند بى چون و چرا و بدون بحث و كنجكاوى (آزاد) بپذيرند. همين روش است كه به بسيارى از روشهاى دينى لطمه وارد ساخته است و روش كنونى مسيحيت شاهدى صادق بر اين گفتار است. ولى چون اسلام بحقانيت خود اطمينان و اعتماد دارد و هيچگونه نقطه مبهم و تاريكى در راه خود نمى‏بيند برخلاف همه روشهاى مذهبى و غير مذهبى ديگر:


ادامه مطلب
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:دو شاهكار مهم در تعليمات اسلام, ] [ 15:34 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب