مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
کلمه رحمت که در بسیاری از آیات قرآن آمده است در لغت به معنای جلب منافع و دفع ضرر است و دو اسم از اسماء خداوند که مستمر در نماز ها و در سوره ی مبارکه ی حمد تکرار می کنیم و مرتب زمزمه می کنیم رحمان و رحیم است که خداوند در کتاب خود و هم پیامبر صلى الله عليه وسلم در سنتش به ما یاد داده است که کارهایمان را به نام خداوندی آغاز کنیم که رحمان است و رحیم و منشا همه ی رحمت ها است کسی که ذاتش رحمت است یعنی هر منفعتی که قرار است به ما به عنوان مخلوقاتش برسد و هر ضرری که قرار است از ما مخلوقات رفع شود تنها در دست قدرت اوست این رحمت به صورت عام مشمول حال تمام مخلوقات خود می شود، چه آن هایی که به او ایمان دارند و او را بندگی می کنند و یا کسانی که بندگی نمی کنند و حاضر نیستند سر بندگی برپیشگاه او بگذارد خدای همه مخلوقاتش است و رحمت عامش شامل همه ی بندگانش است. ادامه مطلب [ جمعه 1 دی 1390برچسب:ميخواهید شامل رحمت خدا شوید؟ (دهه رحمت), ] [ 18:24 ] [ اکبر احمدی ]
[
چون ما در لابه لاى شگفتى هاى اين جهان آفرينش پرورش مى يابيم و به آنها عادت مى كنيم به همين جهت بسيار مى شود كه از اهميّت موجودات شگفت انگيز آن غافل مى مانيم به عنوان نمونه: 1- حيوانات و حشرات بسيار كوچكى در اطراف ما زندگى مى كنند، كه جثه بعضى از اينها شايد به اندازه يكى دو ميليمتر بيشتر نيست، با اين حال همانند يك حيوان بزرگ داراى دست و پا و چشم و گوش و حتى مغز و هوش و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش هستند. اگر مغز يك مورچه را در زير ميكروسكوپ بگذاريم و در ساختمان حيرت انگيز آن دقّت كنيم مى بينيم كه چه ساختمان عجيب و جالبى دارد، بخش هاى مختلف كه هر كدام فرمانده قسمتى از اندام كوچك مورچه هستند در كنار يكديگر چيده شده اند و كمترين دگرگونى در وضع آنها قسمتى از بدن او را فلج مى كند. عجيب اين است در اين مغز كوچك كه قطعاً از سر يك سنجاق بسيار كوچك تر است يك دنيا هوش و ذكاوت و تمدن و ذوق و هنر نهفته شده است، به طورى كه جمعى از دانشمندان ساليان دراز از عمر خود را براى مطالعه در وضع زندگى اين حيوان صرف كرده و نكات جالب و حيرت انگيز آن را در كتاب هاى خود براى ما جمع آورى كرده اند. آيا كسى كه اين همه هوش و ذكاوت و ذوق را در چنين موجود كوچكى جمع كرده است، مى تواند طبيعتى باشد كه به اندازه سر سوزنى هوش و ذكاوت ندارد؟ * * * 2- در دنياى اسرارآميز اتم - مى دانيم كوچك ترين موجودى كه تا كنون شناخته شده اتم و اجزاى آن است; اتم به قدرى ريز است كه نيرومندترين ميكروسكوپ ها كه به اصطلاح كاهى را كوه نشان مى دهد از ديدن آن عاجز است. اگر مى خواهيد بدانيد اتم چقدر كوچك است همين قدر بدانيد كه يك قطره آب، بيش از تمام نفرات روى زمين اتم دارد، و اگر بخواهيم پروتون هاى يك سانتيمتر از يك سيم نازك را بشماريم و از هزار نفر هم كمك بگيريم و در هر ثانيه يكى از آنها را جدا كنيم 30 تا 300 سال (به اختلاف اتم ها) شب و روز بايد بيدار بمانيم تا همه آنها را بشماريم. حالا كه فهميديم يك سانتيمتر سيم نازك اين اندازه اتم دارد فكر كنيد آسمان و زمين، آب و هوا و كهكشان ها و منظومه شمسى ما چه اندازه اتم دارد؟ آيا فكر بشر از تصوّر آن خسته نمى شود و جز آفريننده جهان كسى سر از حساب آنها بيرون مى آورد؟
ادامه مطلب [ جمعه 1 دی 1390برچسب:در جهان بى نهايت كوچك ها, ] [ 18:11 ] [ اکبر احمدی ]
[
در يك روز از روزهاى بهار كه هوا كم كم رو به گرمى مى رود سرى به باغ ها و مزارع سرسبز و زيبا بزنيد; دسته هاى زيادى از حشرات كوچك، زنبوران عسل، مگس هاى طلائى، پروانه ها، و پشه هاى ريز را مى بينيد كه آهسته و بدون سر و صدا به هر طرف مى دوند; از روى اين گل برخاسته به سراغ ديگرى مى روند و از اين شاخه به شاخه ديگر پرواز مى نمايند. چنان گرم فعاليت و كارند، كه گويا نيروى مرموزى مانند يك كارفرماىِ جدّى بالاى سر آنها ايستاده و مرتباً به آنها فرمان مى دهد; بال ها و پاهاى آنها كه آغشته به گرد زردرنگ گلهاست قيافه كارگرانى كه لباس كار مى پوشند و با علاقه و جدّيّت در كارگاه خود مشغول به كارند; به آنها داده است. راستى هم مأموريت و كار مهمّى دارند، اين مأموريت به قدرى بزرگ است كه پروفسور رلئون برتن در اين باره مى گويد: «كمتر كسى مى داند كه بىوجود حشرات سبدهاى ما از ميوه خالى خواهد ماند»... و ما اين جمله را به گفته او اضافه مى كنيم كه: «براى سال هاى بعد باغ ها و مزارع ما آن طراوت و سرسبزى و خرّمى را به كلّى از دست خواهد داد» بنابراين حشرات در واقع پرورش دهندگان ميوه ها و تهيه كنندگان بذر گل ها هستند. حتماً مى پرسيد چرا؟ براى اين كه حسّاس ترين عمل حياتى گياهان يعنى عملِ لقاح به كمك آنها انجام مى گيرد، لابد اين نكته را تا كنون شنيده ايد كه گل ها مانند بسيارى از حيوانات داراى دو قسمت نر و ماده هستند كه تا تلقيح و پيوند ميان آنها صورت نگيرد; تخم و دانه و به دنبال آن ميوه به دست نخواهد آمد. ولى هيچ فكر كرده ايد كه قسمت هاى مختلف گياه كه حس و حركتى ندارد چگونه به سوى هم جذب مى شوند و چگونه گرده هاى نر كه در حكم نطفه مرد (اسپرماتوزوئيد) هستند با تخمك ها كه حكم نطفه ماده (اوول) را دارند تركيب مى گردند و مقدّمات ازدواج ميان آنها فراهم مى شود؟ اين كار در بسيارى از موارد به عهده حشرات واگذار شده و در مواردى هم به عهده بادها. ولى اين موضوع به همين سادگى كه ما خيال مى كنيم نيست و اين ازدواج مبارك و ميمون و پربركت كه به خواستگارىِ حشرات صورت مى گيرد; تاريخچه و تشريفات و ماجراى طولانى و شگفت انگيزى دارد كه يك فراز آن را در اين جا از نظر شما مى گذاريم. دو دوست قديمى و صميمى: ادامه مطلب [ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:دوستى حشرات و گل ها!, ] [ 15:48 ] [ اکبر احمدی ]
[
در اين درس مى خواهيم از كشور بزرگ تن خود كه هنوز يك كوچه از هفت شهر آن را نگشته ايم بيرون آييم و در هر گوشه و كنار به سرعت سرى بزنيم و نمونه هايى از نظام شگفت انگيز موجودات برداريم: نگاهى به آسمان تيره شب مى دوزيم يك پرنده استثنايى را در لابه لاى پرده هاى ظلمت همچون شبح اسرارآميزى مى بينيم كه با شجاعت تمام به هر سو براى پيدا كردن طعمه خويش در پرواز است. اين پرنده همان «شب پره يا خفاش» است كه همه چيزش عجيب است امّا پروازش در دل تاريكى شب از همه عجيب تر. حركت سريع خفاش در تاريكى شب بدون برخورد به مانع، به قدرى شگفت انگيز است كه هر قدر درباره آن مطالعه شود اسرار تازه اى از اين پرنده اسرارآميز به دست مى آيد. اين پرنده در ميان تاريكى با همان سرعت و شجاعتى حركت مى كند كه كبوتر تند پرواز در دل آفتاب و مسلماً اگر وسيله اى براى اطلاع از وجود موانع نداشت خيلى دست به عصا حركت مى كرد. اگر او را در تونلى تاريك و باريك و پر پيچ و خم كه آن را به دوده آغشته باشند رها سازند از تمام پيچ و خم ها مى گذرد بدون اين كه حتى يك بار به ديوار تونل برخورد كند و ذره اى دوده روى بال او بنشيند. اين وضع عجيب خفاش معلول خاصيّتى در وجود او است شبيه خاصيّتِ رادار. در اين جا بايد كمى با دستگاه رادار آشنا شويم تا به وضع آن در وجود كوچك خفاش پى ببريم. در فيزيك در بحثِ صوت سخنى درباره امواج ماوراءِ صوت است اين امواج همان امواجى هستند كه تناوب و طول آنها به قدرى زياد است كه گوش انسان قادر به درك آنها نيست و به همين جهت آنها را ماوراءِ صوت مى نامند. ادامه مطلب [ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:يك دنيا شگفتى در يك پرنده كوچك, ] [ 15:46 ] [ اکبر احمدی ]
[
در سراسر جهان هستى «نظم» و «هدف» و «نقشه» آشكارا ديده مى شود، اكنون توجّه كنيد نمونه هايى از آن را مورد بررسى قرار مى دهيم: در اينجا ما چند نمونه بزرگ و كوچك را براى شما جمع آورى كرده ايم. خوشبختانه امروز با پيشرفتِ علوم طبيعى و كشف اسرار و شگفتى هاى جهان طبيعت و ريزه كارى هاى ساختمان وجود انسان و حيوان و گياه و ساختمان حيرت انگيز يك سلّول و يك اتم و نظام شگفت انگيز عالم ستارگان، درهاى خداشناسى به روى ما گشوده شده است، به طورى كه به جرأت مى توان گفت تمام كتاب هاى علوم طبيعى كتاب هاى توحيد و خداشناسى است، كه به ما درس عظمت پروردگار را مى دهند; زيرا اين كتاب ها، پرده از روى نظام جالب موجودات اين جهان برمى دارد; و نشان مى دهد كه آفريدگار اين جهان چه اندازه عالم و قادر است. ادامه مطلب [ چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:نمونه هايى از نظام آفرينش, ] [ 15:43 ] [ اکبر احمدی ]
[
راهى از برون با يك نگاه ساده به جهانى كه در آن زندگى مى كنيم به اين حقيقت مى رسيم كه جهان هستى درهم و برهم نيست، بلكه تمام پديده ها بر خط سير معينى در حركتند و دستگاه هاى جهان همچون لشكر انبوهى هستند كه به واحدهاى منظم تقسيم شده و به سوى مقصد معينى در حركتند. نكات ذيل مى تواند هر ابهامى را در اين زمينه برطرف سازد: 1- براى پديد آمدن و باقى ماندن هر موجود زنده اى بايد يك سلسله قوانين و شرائط خاص دست به دست هم بدهند مثلا براى پديد آمدن يك درخت: زمين، آب و هواى مناسب و حرارت معين لازم است كه دانه را بكاريم و خوب تغذيه و تنفس كند، سبز شود و رشد نمايد. در غير اين شرائط رشد آن ممكن نيست، انتخاب اين شرائط و فراهم كردن اين مقدمات نياز به عقل و علم و دانش دارد. * * * 2- هر موجودى اثرى مخصوص به خود دارد، آب و آتش هر كدام اثرى مخصوص به خود دارند كه از آنها جدا نمى شود و همواره از قانون ثابتى پيروى مى كنند. * * * 3- تمام اعضاى موجودات زنده با يكديگر همكارى دارند، به عنوان نمونه همين بدن انسان كه خود عالمى است، در وقت عمل تمام اعضايش خود آگاه و ناخودآگاه با هماهنگى خاصّى كار مى كنند، مثلا اگر خطرى پيش آيد همگى براى دفاع بسيج مى شوند، اين ارتباط و همكارى نزديك، نشانه ديگرى از نظم در جهان هستى است. * * * 4- يك نگاه به صحنه جهان آشكار مى سازد كه نه تنها اعضا و پيكر يك موجود زنده بلكه تمام موجودات مختلف جهان نيز هماهنگى مخصوصى با هم دارند، مثلا براى پرورش موجودات زنده آفتاب مى تابد، ابر مى بارد، نسيم مىوزد، و زمين و منابع زمينى نيز كمك مى كنند، اين ها نشانه وجود يك نظام معيّن در عالم هستى است. ادامه مطلب [ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:دومين راه براى خداشناسى, ] [ 15:5 ] [ اکبر احمدی ]
[
گفتيم آنها كه به زبان خدا را انكار مى كنند، در اعماق روحشان ايمان به خدا وجود دارد. شك نيست كه پيروزى ها و موفّقيّت ها - مخصوصاً براى افراد كم ظرفيت - ايجاد غرور مى كند و همين غرور سرچشمه فراموشى مى شود; تا آنجا كه گاهى انسان فطريات خود را نيز به دست فراموشى مى سپارد. امّا هنگامى كه طوفان حوادث، زندگى او را درهم مى كوبد و تندباد مشكلات از هر سو به او حملهور مى شود، پرده هاى غرور و خودخواهى از جلو چشم او كنار مى رود و فطرت توحيد و خداشناسى آشكار مى گردد. تاريخ بشر نمونه هاى فراوانى از اين گونه اشخاص به دست مى دهد، كه سرگذشت زير يكى از آنها است: وزيرى بود مقتدر و نيرومند كه در عصر خود، بيشتر قدرت ها را به دست گرفته بود و كسى را ياراى مخالفت با او نبود، روزى به مجلسى كه جمعى از دانشمندان دينى در آن حضور داشتند وارد شد و رو به آنها كرده گفت تا كى شما مى گوييد جهان را خدايى است; من هزار دليل بر نفى اين سخن دارم. اين جمله را با غرور خاصّى ادا كرد، دانشمندان حاضر چون مى دانستند او اهل منطق و استدلال نيست و توانايى و قدرت به قدرى او را مغرور ساخته كه هيچ حرف حقّى در او نفوذ نخواهد كرد; با بى اعتنايى در برابر او سكوت كردند، سكوتى پرمعنى و تحقيرآميز. اين جريان گذشت، بعد از مدتى وزير، مورد اتهام قرار گرفت; حكومت وقت، وى را دستگير كرده به زندان انداخت. يكى از دانشمندان كه آن روز در مجلس حاضر بود فكر كرد كه موقع بيدارى وى رسيده است، اكنون كه از مركب غرور پياده شده و پرده هاى خودخواهى از جلو چشم او كنار رفته است، و حسّ حق پذيرى در وى بيدار گرديده اگر با او تماس بگيرد و نصيحتش كند نتيجه بخش خواهد بود; اجازه ملاقات با وى را گرفت و به سراغش در زندان آمد، همين كه نزديك آمد; از پشت ميله ها مشاهده كرد كه او در يك اطاق تنها; قدم مى زند و فكر مى كند و اشعارى را زير لب زمزمه مى نمايد; خوب گوش فراداد، ديد اين اشعار معروف را مى خواند: ما همه شيران ولى شير عَلَم *** حمله مان از باد باشد دم بدم! حمله مان پيدا و ناپيداست باد *** جان فداى آن كه ناپيداست باد! يعنى ما همانند نقش هاى شيرى هستيم كه روى پرچم ها ترسيم مى كنند، هنگامى كه باد مىوزد حركتى دارد و گويا حمله مى كند ولى در حقيقت از خود چيزى ندارد و وزش باد است كه به او قدرت مى دهد، ما هم هر قدر قدرتمندتر شويم از خود چيزى نداريم. خدايى كه اين قدرت را به ما داده هر لحظه اراده كند، از ما مى گيرد. ادامه مطلب [ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:يك داستان واقعى, ] [ 15:3 ] [ اکبر احمدی ]
[
سؤال در درس گذشته به اين جا رسيديم كه ما هميشه صداى توحيد و خداپرستى را از درون جان خود مى شنويم و مخصوصاً در مشكلات و گرفتارى ها، اين آهنگ رساتر و قوى تر مى شود; و ما بى اختيار به ياد خدا مى افتيم و از قدرت بى پايان و لطف و محبّت او يارى مى جوييم. در اين جا ممكن است، اين سؤال پيش آيد كه اين نداى درونى كه نام آن را نداى فطرت مى گذاريم ممكن است نتيجه تبليغاتى باشد كه در محيط اجتماع و در مكتب و مدرسه و از پدر و مادر شنيده ايم و اين يك نوع عادت براى ما شده است.
جواب پاسخ اين اشكال با توجّه به يك مقدمه كوتاه روشن مى شود. عادات و رسوم; چيزهاى متغير و ناپايدارند يعنى ما نمى توانيم عادت و رسمى را پيدا كنيم كه در سراسر تاريخ بشر و در ميان تمام اقوام، يكسان باقى مانده باشد، مسايلى كه امروز عادت و رسم مى شود، ممكن است فردا دگرگون گردد، به همين دليل عادات و رسوم يك ملّت ممكن است در ميان ملّت هاى ديگر ديده نشود. بنابراين اگر مشاهده كنيم موضوعى در ميان تمام اقوام و ملّت ها و در هر عصر و زمان بدون استثناء وجود داشته است بايد بدانيم يك ريشه فطرى دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است. مثلا علاقه مادر به فرزند به طور قطع نمى تواند نتيجه يك تلقين و يا تبليغ و يا عادت و رسم باشد; زيرا در هيچ قوم و ملّتى و در هيچ عصر و زمانى نمى بينيم مادرى نسبت به فرزند خود مهر نورزد. البته ممكن است، مادرى بر اثر ناراحتى روانى خود را از بين ببرد و يا پدرى در زمان جاهليت دختر خود را بر اثر افكار غلط و خرافى زنده به گور كند، ولى اينها موارد بسيار نادر و استثناهاى زودگذرى هستند، كه به سرعت از ميان رفته حالت اصلى يعنى عشق به فرزند، خود را نشان مى دهد. ادامه مطلب [ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:پاسخ به يك سؤال مهم, ] [ 15:0 ] [ اکبر احمدی ]
[
درباره خداشناسى از دورترين زمان تا امروز كتاب ها نوشته شده و بحث ها و گفتوگوهاى فراوانى در ميان دانشمندان و غير دانشمندان بوده است. هر كدام براى پى بردن به اين حقيقت راهى را انتخاب كرده اند; امّا از همه راه ها، بهترين راهى كه مى تواند ما را به زودى به اين مبدأ بزرگ جهان هستى نزديك سازد دو راه است:
1- راهى از درون (نزديك ترين راه) 2- راهى از برون (روشن ترين راه) در قسمت اوّل سرى به اعماق وجود خود مى زنيم و نداى توحيد را از درون جان خود مى شنويم. و در قسمت دوم در عالم پهناور آفرينش به گردش مى پردازيم و نشانه هاى خدا را در پيشانى تمام موجودات و در دل هر ذره اى مشاهده مى كنيم هر كدام از اين دو راه، بحث هاى طولانى دارد; امّا كوشش ما اين است كه در يك گفتار فشرده، هر يك از اين دو راه را اجمالا مورد بررسى قرار دهيم:
الف - راهى از درون درست به اين چند موضوع بينديشيم: 1- دانشمندان مى گويند: هر انسانى را كه فكر كنيد، از هر نژاد و هر طبقه اى كه باشد اگر او را به حال خود واگذارند و تعليمات خاصى نبيند و حتى از گفتوگوهاى خداپرستان و مادى ها عريان شود; خود به خود متوجّه نيروى توانا و مقتدرى مى شود كه مافوق جهان ماده است و بر تمام جهان حكومت مى كند. او در زواياى قلب و اعماق دل و روان خويش احساس مى كند كه ندائى لطيف و پر از مهر و در عين حال رسا و محكم وى را به طرف يك مبدأ بزرگ علم و قدرت كه ما او را خدا مى ناميم مى خواند. ادامه مطلب [ دو شنبه 26 دی 1390برچسب:خداشناسى از دو راه مطمئن, ] [ 16:56 ] [ اکبر احمدی ]
[
خداشناسى و پيشرفت علوم فكر كنيد دوستى از سفر آمده و كتابى به عنوان ارمغان براى شما آورده است و مى گويد كتابى است بسيار عالى زيرا نويسنده آن دانشمندى است فوق العاده فهميده، پراطّلاع، دقيق و ماهر و در رشته خود نابغه و به تمام معنى استاد است. حتماً شما اين كتاب را سرسرى مطالعه نخواهيد كرد; بلكه به عكس روى تمام جمله بندى ها و تعبيرات و حتّى كلمات آن دقّت مى كنيد و اگر جمله اى از آن را نفهميديد ساعت ها و شايد روزهاى متوالى هر موقع كه فرصت كرديد روى آن برمى گرديد تا معنى و مفهوم آن براى شما روشن شود چرا كه نويسنده آن يك فرد عادى نيست بلكه دانشمند بزرگى است كه كلمه اى را بى حساب نمى نويسند. امّا اگر به عكس به شما گفتند اين كتاب ظاهرش ممكن است زيبا باشد امّا نويسنده آن يك فرد كم سواد است كه هيچ مايه علمى ندارد و هيچ حسابى در كار او نيست!
معلوم است كه شما فقط يك نگاه سرسرى به كتاب مى كنيد و هر جاى آن را نامفهوم ديديد مى گوييد اين هم از بى اطّلاعى نويسنده است و حيف است كه انسان وقت خود را براى مطالعه آن تلف كند. عالم هستى همانند كتاب بزرگى است كه هر يك از موجودات آن كلمه يا جمله اى از آن را تشكيل مى دهد، از نظر يك فرد خداپرست همه ذرات اين جهان قابل دقّت است، يك انسان با ايمان در پرتو نور خداپرستى; با كنجكاورى خاصّى به مطالعه اسرار آفرينش مى پردازد (و همين موضوع به پيشرفت علوم و دانش هاى انسانى كمك مى كند)، زيرا او مى داند آفريننده اين دستگاه، بى نهايت علم و قدرت دارد، و همه كارش روى حكمت و فلسفه است، بنابراين دقيق تر مطالعه مى كند، عميق تر بررسى مى نمايد تا اسرار آن را بهتر درك كند. ادامه مطلب [ دو شنبه 26 دی 1390برچسب:آثار خداشناسى در زندگى ما, ] [ 16:53 ] [ اکبر احمدی ]
[
سؤال: منظور از عمل ناصالح بودن پسر نوح(علیه السلام) چیست؟
ادامه مطلب [ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:انّه عمل غیر صالح , ] [ 16:5 ] [ اکبر احمدی ]
[
سؤال: منظور از آیۀ یضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ' چیست؟ عدالت خداوند از عقاید اصولى ما مسلمانان است و ما معتقدیم همه کارهاى خداوند متعال براساس عدل و حکمت انجام مى گیرد; با توجّه به این اصل، منظور از جمله یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ' در آیه 93 سوره نحل و مانند آن چیست؟ اگر هدایت و گمراهى به خواست خداست، چگونه با عدل الهى سازگار است که ما را به جرم گمراهى کیفر و در برابر هدایت پاداش دهد؟ جواب: آیات قرآن مجید یکدیگر را تفسیر مى کنند; بسیارى از آیات هست که باید در برابر هم چیده شوند تا معنى آنها با توجّه به یکدیگر روشن گردد. آیه مورد سؤال که درباره «ضلالت و هدایت» سخن مى گوید، از این قبیل است و بنابراین، باید معناى کامل این آیه شریفه را با توجّه به سایر آیات که درباره ضلالت و هدایت صحبت مى کند به دست آورد. در این آیه گفته شده: «خداوند هر که را بخواهد هدایت مى کند». در آیات دیگرى از قرآن مانند آیه 74 سوره مؤمن گفته شده: «کَذلکَ یُضِلٌّ اللهُ الْکافِرینَ; اینگونه خداوند کافران را گمراه مى سازد». در آیه 34 از سوره مؤمن چنین مى خوانیم: «کذلک یُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِف مُرتاب; این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکننده اى را گمراه مى سازد». ادامه مطلب [ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:یضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَنْ یَشَاءُ' , ] [ 16:3 ] [ اکبر احمدی ]
[
سؤال: منظور از آیه شریفه «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ; او پروردگار دو مشرق و دو مغرب است!»(1) چیست؟ جواب: در قرآن مجید مشرق و مغرب هم به صورت «تثنیه» «دو مشرق و دو مغرب» و هم به صورت «جمع» به کار برده شده است; مانند: «فَلاَ اُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ; سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها(2)» و در جاى دیگر مى فرماید: «وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذَینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الاَرْضِ وَ مَغارِبَها; و مشرق ها و مغرب هاى پر برکت زمین را به آن قوم به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار کردیم!»(3) بنابراین، مشرق و مغرب هم به صورت «جمع» که حاکى از افراد متعدّد است و هم به صورت «تثنیه» که از دو فرد حکایت مى کند استعمال شده است. مفسّران در تفسیر این آیات دو معنا ذکر کرده اند: نخست این که منظور از دو مشرق و دو مغرب، مشرق و مغرب دو نیمکره زمین است; یعنى، دو نیمکره شمالى و جنوبى یا دو نیمکره شرقى و غربى، حتّى بعضى این آیه را اشاره اى به وجود نیمکره جدید یعنى «قارّه آمریکا» قبل از کشف آن دانسته اند که فعلا از موضوع بحث ما خارج است; و به همین ترتیب، منظور از مشارق و مغارب نقاط مختلف کره زمین است که هر نقطه اى نسبت به نقطه اى مشرق و نسبت به نقطه دیگر مغرب است. ادامه مطلب [ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ , ] [ 16:1 ] [ اکبر احمدی ]
[
این کتاب مجموعه چند سخنرانی از حضرات آیات و حجج اسلام، آقایان: دکتر محمدابراهیم آیتی، شهید سید محمد حسینی بهشتی، شهید مرتضی مطهری و سید محمود طالقانی است که در دهه محرم سال 1382 ق . ایراد شد و در همان سال (برابر با 1341 ش) توسط شرکت سهامی انتشار، منتشر گردید. با نظر به دقت، عمق و اهمیّت این سخنرانی ها؛ خلاصه آن براساس نظم کتاب مذکور تقدیم می شود: الف موجباتی که امام حسین علیه السلام را وادار به قیام کرد. (سخنرانی حجة الاسلام دکتر محمدابراهیم آیتی) 1. موجبات قیام امام حسین علیه السلام یکباره و دفعی فراهم نشد، بلکه دست کم از سیسال قبل یعنی از حدود سال 29 و 30 هجری مقدمات آن فراهم گردید. 2. عثمان دوازده سال خلافت کرد و در شش ساله دوم حکومتش، وضع حکومت اسلامی به طور کلی تغییر کرد و تبدیل به حکومت پادشاهی شد و تأمین رضای شخصی خلیفه، بر همه چیز حتی احکام الهی مقدم گردید. پاسداران حقیقت مثل عماربن یاسر و ابوذرغفاری به خاطر دفاع از حدود الهی، کتک خوردند و یا تبعید شدند. 3. در حکومت عثمان، بسیاری از مسلمانان دیروز، دنیا پرست شدند و فساد مالی در زندگی آنان رخنه کرد. کسانی مانند زبیر، طلحه، سعدبن ابی وقّاص، زین بن ثابت، یعلی بن امیه (منیه) و... در این منجلاب گرفتار شدند. زمانی که عثمان کشته شد از او 150 هزار دینار طلا و یک میلیون درهم پول نقد و املاکی به ارزش صدهزار دینار طلا و اسب ها و شترانی بسیار باقی ماند! وقتی عبدالرحمن بن عوف مُرد، چهار زن داشت و به هرکدام32 1 مالش به ارث رسید که برای هریک، عبارت از 84 هزار دینار طلا بود! ادامه مطلب [ شنبه 24 دی 1390برچسب:موجباتی که امام حسین علیه السلام را وادار به قیام کرد, ] [ 8:56 ] [ اکبر احمدی ]
[
حادثه عاشورا مثل بسيارى از حقايق اين عالم است كه در زمان خودشان بسا هست آنچنانكه بايد،شناخته نمىشوند و بلكه فلاسفه تاريخ مدعى هستند كه شايد هيچ حادثه تاريخى را نتوان در زمان خودش آنچنانكه هست ارزيابى كرد،بعد از آنكه زمان زيادى گذشت و تمام عكسالعملها و جريانات مربوط به يك حادثه خود را بروز دادند،آنگاه آن حادثه بهتر شناخته مىشود.همچنان كه شخصيتها هم همين طورند.شخصيتهاى بزرگ غالبا در زمان خودشان آن موجى كه شايسته وجود آنهاست،پيدا نمىشود،بعد از مرگشان تدريجا شخصيتشان بهتر شناخته مىشود،بعد از دهها سال كه از مرگشان مىگذرد،تدريجا شناخته مىشوند.و معمولا افرادى كه در زمان خودشان خيلى شاخصند،بعد از فوتشان فراموش مىشوند،و بسا افرادى كه در زمان خودشان آنقدرها شاخص نيستند ولى بعد از مرگشان تدريجا شخصيت آنها گسترش پيدا مىكند و بهتر شناخته مىشوند.اگر دو نفر عالم را كه در يك زمان زندگى مىكنند در نظر بگيريم،و لو از نظر شهرت علمى يكى ده برابر ديگرى بزرگ است ولى گاهى بعد در تاريخ روشن مىشود كه آن كه ده برابر كوچك بوده،از آن كه ده برابر بزرگ بوده بزرگتر است،كه براى اين امر من مثالهاى زيادى دارم.از همه بهتر اين است كه ما به خود على عليه السلام مثال بزنيم،آنهم از زبان خود ايشان. در كلمات مولا در نهج البلاغه جزء كلماتى كه حضرت در فاصله ضربتخوردن و شهادت يعنى در آن فاصله حدود چهل و پنجساعت آخر زندگى فرمودهاند،يكى اين دو جمله است كه تعبير خيلى عجيبى است.مىفرمايد:«غدا تعرفوننى و يكشف لكم سرائرى» (1) فردا مرا خواهيد شناخت،يعنى امروز مرا نشناختهايد،زمان من مرا نشناخت،آينده مرا خواهد شناخت«و يكشف لكم سرائرى»(سرائر يعنى سريرهها،امور مخفى،امورى كه در اين زمان چشمها نمىتواند آنها را ببيند،مثل گنجى كه در زير زمين باشد)مخفيات وجود من فردا براى شما كشف خواهد شد،و همين طور هم شد.على را مردم،بعد از زمان خودش بيشتر از زمان خودش شناختند.على را در زمان خودش چه كسى شناخت؟يك عده بسيار معدود.شايد تعداد آنهايى كه على را در زمان خودش واقعا مىشناختند،از عدد انگشتان دو دست هم تجاوز نمىكرد.
ادامه مطلب [ شنبه 24 دی 1390برچسب:تحليل واقعه عاشورا-قسمت اول, ] [ 8:53 ] [ اکبر احمدی ]
[
امام سوم شیعیان،شهید كربلا و خون خدا،كه نهضت عاشورا بر محور فداكارى و جان فشانى آن حضرت شكل گرفت و تاریخ بشرى را سرشار از حماسه و ایثار كرد و درس آزادگى و عزت به انسان داد و با خون خویش كه در كربلا ریخت،درخت اسلام آبیارى شد و امت مسلمان بیدار گشت. سومین امام معصوم، در سوم (یا چهارم) شعبان سال چهارم هجرى در شهر مدینه دیده به جهان گشود. او دومین ثمره پیوند فرخنده حضرت على (ع) و حضرت فاطمه ( س ) دختر پیامبر اسلام (ص) بود. رسول خدا «ص» نام فرزند حضرت زهرا «ع» را «حسین» نهاد.وى مورد علاقه شدید پیامبر خدا «ص» بود و آن حضرت در باره او فرمود: «حسین منى و انا من حسین...» حسین بن على (ع) مدت شش سال از دوران كودكى خود را در زمان جد بزرگوار خود سپرى كرد و پس از آن حضرت، مدت سى سال در كنار پدرش امیرمومنان حضرت علی (ع) زندگى كرد و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شركت داشت . پس از شهادت امیر مومنان حضرت علی ( ع ) (در سال 40هجرى) امامت به حسن بن على «ع» رسید ، همچون سربازى مطیع رهبر و مولاى خویش و همراه برادر بود . پس از انعقاد پیمان صلح،با برادرش و بقیه اهل بیت «ع» به مدینه آمدند . مدت ده سال در صحنه سیاسى و اجتماعى در كنار برادر بزرگ خود حسن بن على (ع) قرار داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) (در سال 50هجرى) بار امامت به دوش سید الشهدا قرار گرفت در آن دوران ده ساله كه معاویه بر حكومت مسلط بود، امام حسین«ع»همواره یكى از معترضین سرسخت نسبت به سیاستهاى معاویه و دستگیریها و قتلهاى او بود و نامههاى متعددى در انتقاد از رویه معاویه در كشتن یاران وفادار به حضرت على «ع» بودند و پیرامون اعمال ناپسند دیگر او نوشت. ادامه مطلب [ شنبه 24 دی 1390برچسب:حسین بن على شهید كربلا و خون خدا, ] [ 8:34 ] [ اکبر احمدی ]
[
السَّلاَمُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلاَمُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ سلام بر تو اى ولى خدا و حبيب خاص خدا سلام بر تو اى دوستدار و محبوب و برگزيده خدا السَّلاَمُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ سلام بر بنده خالص فرزند بنده خاص خدا سلام بر حسين مظلوم شهيد راه خدا السَّلاَمُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ سلام بر آن اسيرغم و اندوه و مصايب سخت عالم و كشته آب چشمان اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ پروردگارا من گواهى مىدهم كه آن حضرت ولى تو و فرزند ولى توست و برگزيده تو و فرزند برگزيده توست كه به لطف و كرمت رستگار شد أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلاَدَةِ تو او را به فيض شهادت گرامى داشتى و به سعادت مخصوص گردانيدى و به پاكى نسل برگزيدى وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ و او را امام بزرگى از بزرگان عالم و پيشوايى از پيشوايان الهى جهان قرار دادى و مدافع از اسلام مقرر داشتى و ميراث تمام پيمبران را به او عطا كردى وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ و او را از جانشينان پيغمبر و حجت خود بر خلق گردانيدى او هم در اتمام حجت بر خلق رفع هر عذر از امت كرد و اندرز و نصيحت امت را با عطوفت و مهربانى انجام داده وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلاَلَةِ و خون پاكش را در راه تو به خاك ريخت تا بندگانت را از جهالت و حسرت و گمراهى نجات دهد وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ و مردمى كه مغرور دنيا شدند و بهره آخرتشان را به متاع ناچيز پست دنيا فروختند و ظلم و جور كردند وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ و در پيروى هواى نفس هلاك شدند و تو را و پيغمبرت را به خشم و غضب آوردند وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ و از آن بندگانت كه از اهل شقاق و نفاق و دشمنى با تو بودند پيروى كردند در صورتى كه آنها حامل بار سنگين گناه و معاصى و مستوجب آتش دوزخ بودند فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ پس اين امام بزرگوار با آن ستمكاران در راه تو جهاد كرد و به اخلاص كامل صبر و تحمل كرد و مشقت بسيار كشيد تا آنجا كه در راه طاعتت خون پاكش بخاك ريخت و حريم مطهر و هتك حرمت خاندان پاكش را مباح شمردند اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً أَلِيماً پروردگارا تو آن قوم ستمكار ظالم را لعن شديد كن و به عذاب سخت دردناك معذب ساز السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ سلام بر تو اى فرزند رسول خدا (ص) و فرزند سيد اولياء و اوصياء پيغمبر خدا أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيداً وَ مَضَيْتَ حَمِيداً وَ مُتَّ فَقِيداً مَظْلُوماً شَهِيداً گواهى ميدهم كه تو امين وحى خدايى و فرزند امين حق همه عمر با سعادت در جهان زيستى و با ثناى حق درگذشتى و از دنيا رحلت كردى و مظلوم و شهيد راه حق گشتى وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ و باز گواهى ميدهم كه خداى متعال وعدهاى كه به تو دادهاست به آن البته وفا كند و آنان كه تو را خوار و مضطر گذاشتند همه را هلاك كند و قاتلانت را عذاب سخت چشاند وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ و باز گواهى ميدهم كه تو به عهد خدا وفا كردى و در راه خدا همه عمر جهاد كردى تا هنگام رحلتت فرا رسيد فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ پس خدا لعنت كند آنان كه تو را كشتند و يا درباره تو ظلم و ستم كردند و باز خدا لعنت كند آنكس را كه به قتل و ظلم تو چون شنيد راضى و خوشنود گشت اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ پروردگارا من تو را گواه مىگيرم كه من دوست آن حضرت و دوست دوستداران او هستم و دشمن با دشمنان او بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلاَبِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ پدر و مادرم فداى تو اى فرزند رسول خدا گواهى مىدهم كه تو نورى در اصلاب پدران عاليرتبه و ارحام مادران پاك طينت بودى لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا و انجاس جاهليت تو را آلوده نساخت و جامههاى تيره ظلمانى اعصار جاهليت تو را نپوشانيد وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ و باز گواهى مىدهم كه تو محققا از اركان دين خدايى و اصل و اساس آيين مسلمين و پناه و نگهبان اهل ايمان وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُ و باز گواهى مىدهم كه تويى محققا پيشواى نيكوكار با تقواى پسنديده صفات پاك و پاكيزه ذات و هدايت كننده خلق و هدايت يافته به حق وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلاَمُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا و باز گواهى مىدهم كه نه تن از امامان امت كه از فرزندان تواند همه با روح تقوى و راهنماى طريق حق و رشته محكم ايمان خلق و حجت خدايند بر تمام اهل دنيا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي و شهادت مىدهم كه من به امامت و حقانيت شما ايمان و به رجعت شما يقين دارم و در شروع به آيين و ختم كارم وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ و قلبم تسليم قلب پاك شما و همه كارم پيرو امر شماست و ياريم تا خدا اذن دهد براى شما مهيا است فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّكُمْ پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ درود خدا بر شما و بر جسم و جان پاك شما باد وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ و درود خدا بر شما باد از حاضر و غايب شما و بر ظاهر و بر باطن شما باد اى پروردگار عالميان عالم اين دعاى مرا اجابت فرماى. پس دو ركعت نماز مىكنى و دعا مىكنى به آنچه مىخواهى.(۱) ............................................. پی نوشت: (۱) مفاتیح الجنان، ص 773 – 770. [ شنبه 24 دی 1390برچسب:زیارت اربعین, ] [ 8:32 ] [ اکبر احمدی ]
[
نقش حضرت زینب (علیها السلام)از عاشورا تا اربعین حسینی پيامرسانى نهضت عاشورا ادامه مطلب [ شنبه 24 دی 1390برچسب:عاشورا نقش بى همتاى زينب(س), ] [ 8:17 ] [ اکبر احمدی ]
[
رسالت روشنگرىاربعین، موعد بازگشت قافله خوبان عالم، به آغوش مهربان مدینه است؛ همان قافله کوچکى که هفتاد و دو ستاره اش را میان دستان خالى کربلا کاشت تا نور آزادگى و شرافت، در تاریک خانه تزویر یزیدیان گم نشود. حالا که کاروان اربعین، نه حسین فاطمه را در خود دارد و نه عباس على را، رسالت روشنگرى بر زانوان خسته زینب علیهاالسلام قد مى کشد و جان سرخ شهیدان عاشورایى، بر لبان سبز زین العابدین علیه السلام شکوفه مى زند. از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: «امام حسین علیه السلام گفت: من کشته اشکم، اندوهگین و دلتنگ کشته شدم، بر خدا شایسته است که هر دلتنگى که به زیارتم مى آید، دلتنگى اش را برطرف کند و او را شاد به خانواده اش برگرداند». حسین، اى تسلیم محض! صراط مستقیم، از رد خون تو آغاز شد و پس از بیابان هاى سرگردانى زینب، میان هلهله شامیان و سنگسار حقیقت، به قلب ما رسید؛ زیرا تو از دل برخاسته بودى؛ از دل حقیقت، و لاجرم بر دل نشستى. اى کسى که ذرات عالم، زیارت نامه خوان تواَند، یا ابا عبدالله!
همیشه پیروزحسین جان! در قانون تو، فتح و ظفر به گونه اى دیگر معنا مى شود. آنجا که فرهنگ هاى لغات ستم، واژه اى جز شمشیر را نمى دانند، نام تو فتح المبین نصر و پیروزى است. سینه مى زنیم و گرد از غبار دل مى ریزد. اشک مى ریزیم و رودخانه مى شویم، تا قطره قطره به دریاى تو بریزیم. اى ناى بریده! سلام بر تو و بر راه سُرخت! آری! ما، میراث دار همان کاروانى هستیم که بال هاى یا کریم هایشان را در نینوا شکسته اند. حسین، اى تسلیم محض! صراط مستقیم، از رد خون تو آغاز شد و پس از بیابان هاى سرگردانى زینب، میان هلهله شامیان و سنگسار حقیقت، به قلب ما رسید؛ زیرا تو از دل برخاسته بودى؛ از دل حقیقت، و لاجرم بر دل نشستى. اى کسى که ذرات عالم، زیارت نامه خوان تواَند، یا ابا عبدالله! اربعین، فرصتى براى شناختن زینب علیهاالسلام و تعمّق در قیام حسین علیه السلام است.
شاید اگر اشک نبودشاید ریختن و آویختن کمترین کارى است که اشک براى جبران آبروى از دست رفته آب مى کند؛ مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد... تا فرات، بیش از این شرمنده نباشد! شاید اگر اشک نبود، تمام فرات ها از خجالت خشک شده بودند! شاید اگر اشک نبود، سیلاب غم و غصه، در کربلا مرداب شده بود! شاید اگر اشک نبود، عشق و عطش، همان جا دفن شده بود! ... و چهل روز گذشت و چهل سال و صدها سال. و اشک هنوز در سوگ و ماتم آن یکه تاز عرصه عشق و ایمان، سید و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همچنان مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد...
و شاید اگر اشک نبود، شور حماسه عاشورا را هیچ شور دیگرى ایجاد نمى کرد... شاید اگر اشک نبود، با بغض هاى اسیران در آن روز، جهنمى بر پا شده بود! شاید اگر اشک نبود، کینه آتش مى گرفت و محشر همان جا بر پا مى شد و قیامت مى شد و تمام مى شد! شاید اگر اشک نبود، غم در گلوى زینب مى ماند و کسى را خبردار نمى کرد! و شاید اگر اشک نبود، آن وقت «یا حسین» را با هق هق ضعیف و در دل سر مى دادیم! آن وقت «یااباالفضل» را دیگر به واسطه چه چیز مى خواندیم؛ وقتى که شورى اشک، شورى را به دامانمان نمى ریخت؟ ... و چهل روز گذشت و چهل سال و صدها سال. و اشک هنوز در سوگ و ماتم آن یکه تاز عرصه عشق و ایمان، سید و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همچنان مى ریزد و مى ریزد و مى ریزد... . و شاید اگر اشک نبود، شور حماسه عاشورا را هیچ شور دیگرى ایجاد نمى کرد...
ادامه مطلب [ جمعه 23 دی 1390برچسب:رسالت روشنگرى, ] [ 9:50 ] [ اکبر احمدی ]
[
به راستی اینان کیستند؟!گویی چشمانم سرخی خویش را از غروبی که مقدم شد بر این شب ها وام گرفته است. و هر چه بر دیدگانم ملتمسم که برای اندکی آرام گیرد گویی گوشی از برای خواهشم ندارند. هر چه از ساعات اولیه شب می گذرد صدایی برایم انعکاسی شدیدتر پیدا می کند. صدایی که تازگیش برایم آشنا است. خوب گوش می کنم صدا، صدای قدم های کاروانیان است، کاروانی که در دل شب با صدای خویش مرا به عمق درد و غربت راهی می کند. این کاروان از منزلی حرکت می کند که افقش به خون نشست وآسمانش به کبودی ظلمی بزرگ رنگ آمیزی شد. از سرزمینی راهی شده است که تشنگانش را آب از دم تیغ دادند و طفلانش را به نوازش سه شعبه کینه و ظلمت آرام می کنند. کاروان آرام، آرام می رود و صدای زنگ اشتران در دل صحرا می پیچد و پژواک آن طول تاریخ را می پیماید. آنان که کاروان را در تاریکی شب می برند ، آنانکه بر چوبه های نیزه، خورشید حمل می کنند در شب ظلمانی خویش به دنبال کدام کوره راهند؟
کاروانِ بی سر و بی سرپرست غُل به گردن، خشکْ لب، تاول به دست کاروان از بس که آتش دیده بود اشک در چشمانشان خشکیده بود ادامه مطلب [ جمعه 23 دی 1390برچسب:به راستی اینان کیستند؟!, ] [ 9:42 ] [ اکبر احمدی ]
[
«حسین! اى پرچم خونین حق بر دوش، حسین! اى انقلابى مرد حسین! اى رایت آزادگى در دست، در آن صحراى سرخ و روز آتشگون قیام قامتت در خون نشست، اما پیام نهضتت برخاست از آن طوفان «طف» در روز عاشورا، به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد ولى ... مرغ شباهنگ حقیقت، از نواى ناله "حق، حق" نمىافتد.» سلام بر تو، اى حسین! سلام بر خط شفقگون كربلا، كه خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مىپاشد و غروب هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مىگیرد، تا آن جنایت هولناك را هر چه آشكارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین، بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندرگونه آن عاشوراى دوران ساز، پر كند. اى حسین ... اى عارف مسلّح ! كربلاى تو، عشق را معنى كرد و انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمانها و زمینها بود. اى حسین ... اى شراره ایمان ! اى حسین ... اى در سكوت سرخ ستم، شهر آشوب! در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهكار، مردانه در آویختى. عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود كه بر «طور» اندیشهها تجلى كرد و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید. چه مىگویم؟ ... تو تاریخ را به حركت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسههاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت گشودى. لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمینها را كربلا ... خفته بودیم و بىخبر... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «كشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش كشاندى و افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سكوت و درنگ و وحشت، به فریاد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى كوفته و پر آبلهی ما را، تا بام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى. «اى حسین » ... تو كلاس فشرده تاریخى . كربلاى تو، مصاف نیست منظومه بزرگ هستى است، طواف است. پایان سخن پایان من است تو انتهاى ندارى ... والسلام "خط خون"، موسوى گرمارودى . ادامه مطلب [ جمعه 23 دی 1390برچسب:سخنى با حسین علیه السلام, ] [ 9:37 ] [ اکبر احمدی ]
[
صدای پای اشتران از دل كویر میآید. كاروانی خسته و غمدیده و محزون هر كسی سر به کنج كجاوه گذاشته و آرام آرام میگرید، باد با رقص جنونآمیز خود شنهای صحرا را پا به پای خود به وجد آورده و به آسمان میبرد. صدای زوزه باد هر از گاهی مصیبتدیدگان را از دل دریای غم بیرون میآورد. آری، كاروان اُسراء اینك به سمت مدینه باز میگشت، مدینة النّبی كه اینك محزون و داغدار پسر پیامبر بود. هنگامی كه كاروان به دوراهی عراق و مدینه رسید، ناگهان نسیمی از جانب كربلا دختر امام حسین (علیه السلام) را متوجّه خود كرد. آه چه لحظهای بود، صدای شیون او بلند شد و همه را متوجّه خود نمود همگی مست نسیم كوی حسین (علیه السلام) گشتند. با هم به ساربان گفتند كه ما را از دشت كربلا و مزار یار عبور ده. قافله مسیر خود را تغییر داد. زمان فراق دیگر به سر آمده بود و عاشقان به كوی معشوق نزدیك میشدند. هر چه این فاصله كمتر میشد بر شور و افغان كاروان افزوده میگشت. هنگامی كه آن پروانگان به مدفن خورشید رسیدند از روی ناقهها همچون برگ خزان خود را به زیر افكندند. هر كس قبر عزیزی را در آغوش گرفت صدای فغان و ناله در تمام صحرا مستولی گشت. جابر بن عبدالله انصاری نیز كه در اربعین به كربلا رسیده بود، با داغدیدگان هم ناله شد. یكی میگوید: همین جا بود كه عزیز خود را از دست دادیم. یكی دیگر میگوید: همین جا بود كه خیمههای ما را آتش زدند و اموالمان را غارت كردند. آه همین جا بود كه شمر با شمشیر سر از بدن حسینم جدا ساخت. وای عمویم، این جا بودكه او را به شهادت رساندند. وای پسرم علی اصغر. صدای جانسوز رباب شور دیگری به این مرثیهخوانی میداد. او سخت میگریست، خدا این جا بودكه با تیر سه شعبه گلوی كوچك اصغرم را هدف گرفتند. آری هر كسی به نحوی از دل غم دیدهاش عقدهگشائی میكرد. در این اثنا بیبی زینب كبری (سلام الله علیها) خود را تمام قد بر روی قبر برادر انداخت و با اشك و آه و صدای محزون گفت: ای وای برادرم حسین جان، ای وای محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مكه و مِنا. ای پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ای فرزند علی مرتضی (علیه السلام). ای برادر، شرمندهات گشتم که نازدانهات رقیه را در خرابه شام جا گذاشتم . ای برادر، اگر اینجا نامحرم نبود، جای تازیانه و سنگها را به تو نشان میدادم. ای برادر ما را خارجی خواندند و از بالای بامها بر ما سنگ زدند و بر رویمان خاك و خاكستر پاشیدند. ای عزیز مادرم ای میوه قلبم و ... ناگهان زینب بی هوش شد و به زمین افتاد.
منبع: شبکه امام صادق علیه السلام ادامه مطلب [ جمعه 23 دی 1390برچسب:در سوگ اربعین, ] [ 9:32 ] [ اکبر احمدی ]
[
باور کن گُلم! من همان زینبم؛ همان زینبی که هر روز، زیر آفتاب نگاه تو گرم میشد، همان زینبی که از طنین صدای تو جان میگرفت، همان زینبی که روزش را با زیارت تو آغاز میکرد و شبش را با چراغ یاد تو به پایان میبرد. باور کن همان زینب، همان خواهر، چهل روز است تو را ندیده است. بلند شو برادر گلم! چرا جوابم را نمیدهی؟ تو که همیشه به احترام حضورم میایستادی؛ حالا چه شده که حتی جوابم را نمیدهی؟ آه، چه توقعی دارد زینب از تو! آخر تو که... . باشد! حالا که تو نمیتوانی، من برایت همه چیز را میگویم، آن روزِ غمگین کودکیمان که یادت هست؟! همان روزِ آتش و در و... آری! میدانم؛ حتی حالا هم طاقت شنیدنش را نداری. برایت بگویم؛ کودکان تو آواره بیابان های بی چراغ شدند؛ یکی دو ستاره، خاموش شد تا صبح. چه کشیدیم برادر! فقط یاد و ذکر خدا و تو و پدر و مادر و جدمان، قوت دلمان شده بود؛ وگرنه قصه به اینجا نمیرسید. در راه، هر جا که شد، چراغ یاد تو را روشن کردیم. چه که بر سر آل امیه نیاوردیم؛ کوفه میلرزید از طنین صدایمان. هر اشکمان را بر چله کمان نشانده بودیم و قلب خواب آلودگان را نشانه رفته بودیم؛ اما امان از شام! تاریکی شام، بر روشنایی کلام ما پیشی میگرفت؛ اما ستاره سه ساله تو، آنجا را هم روشن کرد. چه بگویم برای تو که از همه چیز باخبری؟! در این چهل روز، یک لحظه نوازش صدای تو، گوشم را تنها نگذاشت. هر چه را باید میگفتم، به زبانم جاری میشد. همیشه گرمای دستان حمایتت را روی شانه هایم حس میکردم. یک آن، خودم را بی تو ندیدم؛ اما چه کنم که تو خواسته بودی هر لحظه نبودنت را به یاد دیگران بیندازم و بیدارشان کنم. هر چه بود این چهل روز گذشت و من دوباره به دیدار تو آمدم. حالا نمی خواهی برای دیدن خواهرت، از جای برخیزی؟
سید حسین ذاکرزاده ادامه مطلب [ جمعه 23 دی 1390برچسب:من همان زینبم, ] [ 9:27 ] [ اکبر احمدی ]
[
کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتمهای سرخ، از عطشهای پرپر شده. این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاختهاند بر پیکر صبر آنان. بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیدهاند به نقطهای از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت. کاروانِ اربعین، با خطبههای گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزندهترین بیان قاب میشود و در سوزندهترین بیابان. بغل بغل شعله ریخته میشود در صحرا. دوبیتیهای پرلهیب، سطح مصیبتزده دشت را گلگونتر میکند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافلهای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز میشود. اینان اربعین را با خود آوردهاند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندیشان بریزد. سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گامهای شکیباتان که جادههای دراز شام را خسته کرد! هر سال، چشمان غمبار اربعین که میآید، اطراف ما پر میشود از هیئتهای مذهبی التماس و دسته دسته گلهای اشک. هر سال اربعین، از لابهلای واژههای مذاب مداحان، دلهای آسمانی شما دیده میشود و علمهای ما از هوش میروند. لباسهای مشکی تقویم، بوی قتلگاه میگیرند. اربعین! به یاد روشنیِ شما شمعگونه میسوزیم و گریه سر میدهیم برای فاصلههای خود و زجرهای شما. خوشا زندگی در این گریستن و مردنهای پیاپی! خوشا گریستن برای داغهای زینب علیهاالسلام ، برای مصیبتهای سجاد علیهالسلام ، برای بیتابی بچههای آسمان! سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه میاندازد! من برای گریستن، به آغوشت محتاجم محمد کاظم بدرالدین
ادامه مطلب [ جمعه 23 دی 1390برچسب:اربعین عطشهای پرپر, ] [ 9:25 ] [ اکبر احمدی ]
[
بسوز ای دل که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است قیام کربلایش تا قیامت سراسر درسْ بهر مسلمین است دلا کوی حسین عرش زمین است مطاف و کعبه دلها همین است اگر خیل شهیدان حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است دل ما در پی آن کاروان است که از کرب و بلا، با غم روان است چه زنجیری به دست و بازوان است که گریان دیده روح الامین است به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن چون اربعین است
جواد محدثی ادامه مطلب [ جمعه 23 دی 1390برچسب:بسوز ای دل که امروز اربعین است , ] [ 9:19 ] [ اکبر احمدی ]
[
جواب: این عبارت در آیه 26 سوره «فتح» آمده و به عنوان یکى از مهم ترین عوامل باز دارنده کفار از ایمان به خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)و تسلیم در مقابل حق و عدالت شمرده شده است. در این آیه آمده است: «به خاطر بیاورید هنگامى که کافران در دل هاى خود نخوت و خشم جاهلیت را قرار دادند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ).«حمیّت» در اصل از ماده «حمى» (بر وزن حمد)، به معنى حرارتى است که از آتش، یا خورشید، یا بدن انسان و مانند آن به وجود مى آید، و به همین دلیل به حالت «تب»، «حُمّى» (بر وزن کبرى) گفته مى شود، و به حالت خشم و همچنین نخوت و «تعصب خشم آلود» نیز «حمیّت» مى گویند. این حالتى است که بر اثر جهل و کوتاهى فکر و انحطاط فرهنگى، مخصوصاً در میان «اقوام جاهلى» فراوان است، و سرچشمه بسیارى از جنگ ها و خونریزى هاى آنها مى شود. این واژه، گاه در همین معنى مذموم (توأم با قید جاهلیت، یا بدون آن)، و گاه در معنى ممدوح و پسندیده به کار مى رود، و اشاره به غیرت منطقى و تعصب در امور مثبت و سازنده است. ادامه مطلب [ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:منظور از «حمیت جاهلیت» چیست؟ , ] [ 9:31 ] [ اکبر احمدی ]
[
ولله ملك السماوات و الارض و ما بينهما يخلق ما يشاء و الله على كل شىء قدير. سلطنت حقيقى جهان فقط براى خدا است هر چه بخواهد مىآفريند و به همه چيز قادر و توانا است19. توضيح: وقتى مىگوئيم: فلانكس توانائى خريدن ماشين سوارى را دارد مقصدمان اينست كه آنچه را كه خريدن ماشين بدان نيازمند است (پول كافى) دارا مىباشد و اگر بگوئيم فلانكس توانانى برداشتن سنگ بيست منى را دارد منظورمان اينست كه نيروى برداشتن سنگ بيست منى در او موجود است. روى هم رفته توانائى و قدرت نسبت بيك چيز داشتن وسيله لازم همان چيز است و چون هر پديدهئى كه در جهان هستى فرض شود نيازمندى آن در هستى و گردش زندگيش با خداى متعال رفع مىشود بايد گفت كه خداى متعال توانائى و قدرت همه چيز را دارد و ذات پاك اوست كه سرچشمه هستى است. ادامه مطلب [ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:قدرت خدا, ] [ 9:20 ] [ اکبر احمدی ]
[
لو كان فيهما آلهه الا الله لفسدتا. اگر جز خداى يگانه خدايان در آسمان و زمين (در جهان) وجود داشتند جهان خراب و تباه مىشد17. توضيح: اگر خدايان چندى در جهان حكومت مىكردند و چنانكه بت پرستان مىگويند هر بخش جهان را خداى جداگانه اداره مىكرد و زمين و آسمان و دريا و جنگل هر كدام براى خود خدائى داشت، بواسطه اختلاف خدايان در هر جاى جهان نظم جداگانهاى برقرار مىشد و درين صورت ناگزير كار جهان بفساد و تباهى مىكشيد با اينكه مىبينيم همه افراد جهان با هم بستگى و هم آهنگى كامل دارند و همگى يك دستگاه را تشكيل مىدهند بنابراين بايد گفت كه پروردگار و آفريننده جهان يكى بيش نيست.و نبايد تصور كرد كه چون خدايان مقروض عاقل مىباشند و مىدانند كه اختلافشان جهان را بسوى تباهى و فساد مىكشد هرگز با هم اختلاف نمىكنند. زيرا در اينصورت همه آنها در كار يكديگر مؤثر خواهند بود و هر يك بواسطه اينكه محتاج موافقت و اذن ديگران است به تنهائى نمىتواند هيچ كارى را انجام دهد، با آنكه بايد خدا منزه از احتياج باشد. ادامه مطلب [ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:توحيد و يگانگى, ] [ 9:18 ] [ اکبر احمدی ]
[
كمال چيست؟ يك باب خانه وقتى كامل است كه همه نيازمندىهاى زندگى يك خانواده را در بر داشته باشد چنانكه اطاقهاى كافى براى نشستن و پذيرائى مهمان و آشپزخانه براى طبخ غذا و نيز روشوئى و منبع آب و غيره را شامل باشد و هر اندازه كه اين لوازم را فاقد باشد بهمان مقدار ناقص است.همچنين اگر يكفرد انسان آنچه را كه در سازمان وجودى يك انسان طبيعى مورد نياز است دارا باشد كامل خواهد بود و اگر از اين جمله يكى را فاقد باشد مثلاً دست يا پا يا چشم نداشته باشد از همان جهت ناقص است. بنابر آنچه دانسته شد صفت كمال چيزى است كه نوعى از نيازمندىهاى هستى را رفع نمايد و نقص را برطرف سازد مانند صفت علم كه تاريكى جهل را رفع نموده معلوم را براى عالم روشن مىسازد، و مانند قدرت كه مقاصد و خواستههاى شخصى را كه داراى قدرت است و براى وى امكانپذير مىسازد و او را بآنها مسلط مىنمايد و مانند صفت حيات و احاطه و غير آنها. ادامه مطلب [ چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:خداى متعال داراى همه صفات كمال است, ] [ 8:48 ] [ اکبر احمدی ]
[
كودك شيرخوارى كه در دست به پستان مادر زده آنرا براى نوشيدن شير ميمكد راستى شير را مىخواهد و نيز اگر چيزى را با دست خود برداشته براى خوردن آنرا بسوى دهان خود مىبرد هدف اصلى او خوردنى است و چنانچه ديد اشتباه كرده و چيزى كه برداشته خوردنى نيست بدور مىافكند. بهمين ترتيب انسان هر مقصدى را كه تعقيب مىكند واقع امر را مىخواهد و هرگاه براى وى روشن شود كه اشتباه كرده و راه خطا پيموده از اشتباه و خطاى خود دلتنگ مىشود و بر رنج بيهودهاى كه در راه مقصد، اشتباه كشيده تأسف مىخورد و بالاخره انسان پيوسته از اشتباه و خطا مىپرهيزد و تا مىتواند براى رسيدن بواقع كوشش مىنمايد. ادامه مطلب [ چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:راه خداشناسى از نظر قرآن, ] [ 8:45 ] [ اکبر احمدی ]
[
اگر انسان با نهادى پاك و دلى آرام نگاهى بجهان هستى نمايد در هر گوشه و كنار آن آثار و دلايل وجود پاك آفريدگار را مشاهده خواهد كرد. و از هر در و يوارى بثبوت اين حقيقت گواهى خواهد شنيد. چه انسان در اين جهان با هر چه روبرو مىشود يا پديدهايست كه خدا آنرا آفريده يا خاصيتى است كه خدا در آن نهاده، يا نظامى است كه بامر الهى در همه چيز جارى و حكمفرما گشته آدمى نيز يكى از همانهاست و سراپايش باين حقيقت گواهى مىدهد باختيارش بسته است و نه بر نامه زندگى را كه از نخستين دم پيدايش پيش مىگيرد بتدبير خود وضع نموده است و نه مىتواند اين نظام را اتفاقى و تصادفى انگاشته از هم گسيخته فرض كند. و نه مىتواند هستى و نظام هستى خود را بمحيطى كه در آن بوجود آمده نسبت دهد زيرا هستى محيط نامبرده و نظامى كه در آن حكومت مىكند ساخته و پرداخته سود آن محيط نيست و از راه اتفاق و تصادف هم بوجود نيامده است. ادامه مطلب [ چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:روش قرآن كريم در توحيد, ] [ 8:43 ] [ اکبر احمدی ]
[
چنانكه مىدانيم در عصر حاضر اكثريت روى زمين ديندارند و به خدائى كه جهان را آفريده معتقدند و آن را پرستش مىكنند. تأمل در اين مطلب كه اعتقاد به خدا هميشه در ميان بشر بوده روشن مىكند كه خداشناسى فطرى انسان است و بشر با فطرت خدادادى خود خدائى براى آفرينش جهان اثبات مىكند. قرآن كريم باين خاصيت فطرى انسان اشاره كرده مىفرمايد: ادامه مطلب [ سه شنبه 20 دی 1390برچسب:خداشناسى و ملل, ] [ 10:57 ] [ اکبر احمدی ]
[
انسان با غريزه خدادادى خود هر پديده و حادثهاى را كه مشاهده مىكند از علت و سبب پيدايش آن جستجو مىنمايد، و هرگز احتمال نمىدهد كه خودبخود و بدون سبب (اتفاقا) بوجود آمده باشد. رانندهاى كه ماشين وى از حركت باز نمايد پائين آمده از جائيكه گمان خرابى مىبرد بازديد مىكند تا سبب توقف را پيدا كند و هرگز باور ندارد كه ماشين با وجود آمادگى كامل كه براى حركت دارد بى جهت توقف كند و زمانيكه مىخواهد ماشين را بحركت در آورد از وسائلى كه در ماشين براى حركت تعبيه شده استفاده مينمايد و هرگز باميد اتفاق نمىنشيند. انسان اگر گرسنه شود بفكر نان ميافتد و وقتيكه تشنه ميشود پى آب ميرود و اگر احساس سرما كرد رفع نيازمندى خود را در لباس يا مثلاً آتش ميداند و هيچگاه بدلگرمى اتفاق آرامش نمىيابد. كسيكه ميخواهد ساختمانى بنا كند طبعاً به تهيه لوازم ساختمان و بنا و عمله ميپردازد و كمترين اميدى ندارد كه خواسته وى خود بخود بوجود آيد. ادامه مطلب [ سه شنبه 20 دی 1390برچسب:بحث از مبدء آفرينش فطرى است, ] [ 10:55 ] [ اکبر احمدی ]
[
انسان وقتى كه غريزه واقعبينى را بكار انداخت بهر گوشه و كنار جهان آفرينش كه نگاه كند دلائل فراوانى بر وجود پروردگار و آفريننده جهان مىبيند، زيرا انسان با غريزه واقعبينى خود درك مىكند كه هر يك از اين آفريدهها كه از نعمت هستى برخوردارند و هر كدام در هستى خود خواه ناخواه راهى معين مىپيمايد و پس از چندى جاى خود را بديگران مىدهند، هرگز نقدى هستى را خودشان بخودشان ارزانى نداشتند و راه منظمى را كه مىپيمايند خودشان براى خودشان اختراع نكردهاند و كمترين مداخلهاى در ايجاد و تنظيم خط سير هستى خود ندارند. ادامه مطلب [ سه شنبه 20 دی 1390برچسب:اثبات صانع, ] [ 10:53 ] [ اکبر احمدی ]
[
اسلام به پيروان خود دستور داده كه بنفع اجتماع فكر كنند و از خودخواهى پرهيز كرده نفع خود را در نفع جامعه اسلامى مىبينند و ضرر اجتماع را ضرر خود بدانند. يكفرد مسلمان بايد اول مسلمان واقعى باشد بعد يكفرد تاجر يا كشاورز يا صنعتگر يا كارگر، و نيز فردى كه مىخواهد تشكيل خانواده بدهد اول بايد مسلمان باشد سپس تصميم خود را عملى سازد خلاصه دست بهر كارى كه مىخواهد بزند؛ و هر مقام و منصبى كه مىخواهد اختيار نمايد دين و ايمان صحيح لازم است. چنين كسى در هر كار و براى هر تصميمى نخست مصالح و منافع اسلام و مسلمين را در نظر مىگيرد سپس مصلحت خويشتن را و هرگز بكارى كه ضرر اسلام و مسلمانان در آنست اگرچه بنفع خودش هم باشد اقدام نمىنمايد. و البته معلوم است كه اگر چنين فكرى در جامعه شيوع پيدا كند هرگز بين افراد آن جامعه اختلافى پيدا نخواهد شد خداوند متعال مىفرمايد و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا سوره آل عمران آيه 103 و نيز مىفرمايد: و ان هذا صراطى مستقيماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله سوره انعام آيه 153 و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مىفرمايد: مسلمانان بايد برادر هم باشند و در برابر بيگانگان نيروى واحدى تشكيل دهند. ادامه مطلب [ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:يك وسيله عمومى براى رفع اختلافات, ] [ 10:16 ] [ اکبر احمدی ]
[
اختلافاتيكه در ديگر طبقات جامعه طبعاً بوجود مىآيد مثل طبقه رعيت و حاكم، خادم و مخدوم و كارگر و كارفرما از دو راه است: 1 - تعدى يكى بر حقوق ديگرى مثل آنكه كارفرما مزد كارگر را ندهد يا مخدومى مقررى خادم و نوكر را بطور كامل نپردازد يا در حق او احجاف و بى انصافى نمايد يا حاكم در حق يكى از رعايا حكمى ظالمانه اجراء نمايد.اسلام براى حل اين مشكل، مقررات فراوانى وضع فرموده كه با اجراء آنها حقوق حقه هر كس محفوظ مىماند؛ و هر فردى بحقوق از دست رفته خود مىرسد. براى اينكار بهر فردى از اجتماع اجازه داده است كه هر كه باو تعدى كرد (گرچه حاكم و فرماندار وقت باشد) بقاضى شكايت برده و دادخواهى نمايد. در ايام خلافت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) يكى از مسلمانان با آنحضرت اختلافاتى پيدا كرده نزد قاضى دادخواهى كرد آن حضرت مانند يكى از مردم عادى پيش قاضى (كه خود نصب كرده بود) حاضر شده و محاكمه انجام گرفت، تعجب اينجاست كه حضرت از قاضى خواست كه بين او و خصمش در رفتار به هيچوجه فرقى نگذارد. ادامه مطلب [ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:مبارزه اسلام با اختلاف و دشمنىها, ] [ 10:13 ] [ اکبر احمدی ]
[
اسلام بطور كلى سعادت جامعه را كه مرهون حفظ منافع مردم و رفع اختلافاتشان مىباشد با دو چيز تأمين مىكند. ادامه مطلب [ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:روش كلى اسلام در حفظ منافع و رفع اختلافات, ] [ 10:10 ] [ اکبر احمدی ]
[
اسلام نخستين توجه خود را بسوى واقعبينى انسان عطف نموده است زيرا اين روش پاك، مىخواهد انسان تربيت كند نه يك حيوان زبان بستهاى كه آرزوئى جز شكم پرورى و جفتگيرى ندارد. انسان يك موجود زندهاى است كه علاوه بر عواطف و احساسات با نيروى خرد واقعبين مبهز مىباشد. انسان بر طبق فطرت يعنى دستگاه واقعبينى دست نخورده خود درك مىكند كه وى جزئى از اجزاء جهان آفرينش است و مانند ساير اجزاء جهان آفرينش بماوراء طبيعت يعنى بيك حيات و قدرت و علم نامتناهى بستگى داشته خرد نيز آفريده و پرورده اوست. بهمين جهت اسلام روش خود را روى پايه توحيد گذاشته است و كسى را كه خدا پرست نيست انسان واقعى نمىشمارد. مراد از توحيد در اينجا اعتقاد بيگانگى خداوندى است كه بوسيله دين خود انسان را بسوى سعادت دعوت مىكند و روزى هم حساب كارهاى او را رسيده پاداش مناسب خواهد داد. خداى تعالى در كلام خود مىفرمايد: كسانيكه از، حيد بى خبرند مانند چارپايان بلكه گمراهترند از آنان مىباشند. سوره فرقان آيه 44. توحيد بمعنائى كه گفته شد نخستين پايه و تكيه گاه اساسى اسلام است. ادامه مطلب [ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:روش اسلام و پايه اساسى آن, ] [ 15:40 ] [ اکبر احمدی ]
[
درك حقايق از راه فكر و انديشه و پذيرفتن آنها گرانبهاترين محصولى است كه دستگاه انسانيت توليد مىكند و يگانه سبب امتياز انسان بر ساير حيوانات و پايه شرافت و افتخار اوست، و هرگز حس انسان دوستى و غريزه واقعبينى اجازه نخواهد داد كه با تحميل افكار تقليدى؛ آزادى فكر از انسان سلب شود يا با پنهان داشتن حقايق غقل او گمراه گردد و در نتيجه؛ افكار خدائى از كار انداخته شود. ولى از اين حقيقت نيز نبايد غفلت كرد كه در جائيكه انسان استعداد فهم حقيقتى را ندارد يا بواسطه سرسختى و لجبازى طرف؛ اميدى به پيشرفت حقيقت نيست و اظهار آن بضرر مالى يا جانى يا عرضى انسان كشيده خواهد شد غريزه واقعبينى و انسان دوستى بعكس حكومت مىكند؛ و براى اينكه ساحت حقايق تقديس و احترام شود دستگاه انسانيت از خطر گمراهى خطرهاى ديگر مالى و جانى و عرضى محفوظ بماند پردهپوشى حقايق را ايجاب مىنمايد. ادامه مطلب [ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:خودارى از تفكر آزاد اظهار حق, ] [ 15:36 ] [ اکبر احمدی ]
[
هر يك از روشهاى اجتماعى كه در جامعههاى مخالف بشرى جارى بوده يا مىباشد يكرشته از اسرار نهانى در بردارد كه اگر بر عامه مردم روشن شود برياست كارگردانان جامعه و خواستههاى شهوى آنان ضربههائى وارد مىآورد و از آن جهت است كه آنان پيوسته حقايقى را از عامه پوشيده مىدارند، و علت اين مطلب ا نست كه بسيارى از مطالب و مقررات ساخته مغز خود آنها است؛ و چون مخالف عقل و صلاح اجتماع و افراد مىباشد مىترسند كه اگر كشف شود سيل اعتراض برويشان جارى گردد و منافعشان بخطر افتد. بهمين جهت كليساى مسيحيت و مراكز روحانى ديگر اديان بمردم اجازه تفكر آزاد نمىدهند، بلكه حق تعبير و توضيح معارف دينى و بيانات كتاب مذهبى را از خصائص خويش مىدانند؛ و بر مردم است كه هر چه آنان مىگويند بى چون و چرا و بدون بحث و كنجكاوى (آزاد) بپذيرند. همين روش است كه به بسيارى از روشهاى دينى لطمه وارد ساخته است و روش كنونى مسيحيت شاهدى صادق بر اين گفتار است. ولى چون اسلام بحقانيت خود اطمينان و اعتماد دارد و هيچگونه نقطه مبهم و تاريكى در راه خود نمىبيند برخلاف همه روشهاى مذهبى و غير مذهبى ديگر: ادامه مطلب [ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:دو شاهكار مهم در تعليمات اسلام, ] [ 15:34 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |