مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
1. مخفى نگهداشتن جنايات خود از ديد مردم در حدّ ممكن، سخنرانى در كوفه زينب كبرا(س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحى، قدرت بيان و نفوذ كلامىبرخوردار بود كه در بدترين شرايطى كه ممكن است براى يك گوينده فراهم آيد، بهترين ونافذترين سخنرانىها را ايراد كرد. او در سفر تبليغى خود از كربلا به كوفه و از كوفه به شام ازنظر جسمى و روحى در شرايطى قرار داشت، كه حقيقتاً قلم و بيان از توصيف آن عاجز است.زينب كبرا سوگدار عزيزترين خويشان و بستگان خويش بود. روزها پىدرپى مىگذشت كهاز خواب، استراحت و غذاى كافى بىبهره بود. مسئوليتهاى متعدد و سنگينى بر عهدهداشت كه فكر هر كدام از آنها به تنهايى انسان را از پرداختن به كارهاى ديگر باز مىداشت. ازنظر مخاطبان تعداد زيادى از آنان بر اثر تبليغات حكومت اموى اهلبيت را گروهى ياغى وآشوبگر كه عليه امنيت مسلمانان قيام كردهاند، مىدانستند، و هرگز آمادگى گوش دادن بهسخنان زنى اسير را نداشتند. محيط نيز به هيچ وجه مناسب سخنرانى نبود، صداى هلهلهشادى با صداى شيون و زارى و صداى زنگ شتران و گفتگوى مأموران از هر طرف در همآميخته بود، به طورى كه صدا به صدا نمىرسيد. در چنين شرايطى حضرت زينب آغاز بهسخن كرد. نخستين شرط سخنرانى ساكت كردن مجلس و محيط سخنرانى است. گويندهاىكه نتواند، مجلس را ساكت نمايد و كنترل مجلس را در اختيار گيرد، نخواهد توانست برشنوندگان خود تأثير زيادى بگذارد. ساكت كردن مجلس در آن شرايط از قدرت و توانانسانهاى معمولى و عادى خارج بود؛ ولى زينب كبرا(س) از چنان قدرت روحى و عظمتىبرخوردار بود كه با يك اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگشتران از كار افتاد و نفسها در سينهها حبس گرديد. راوى گويد: «من تا آن زمان هرگز زن باحيايى را نديده بودم كه همچون زينب سخن گفته باشد؛ گويا با زبانعلى سخن مىگفت:» سرانجام زينب كبرا در ميان اشك و آه مردم كوفه از درون محمل اينگونه سخن آغاز كرد: «مردم كوفه! مردم مكارِ خيانت كار! هرگز ديده هاتان از اشك تهى مباد! هرگز ناله هاتان از سينه بريده نگردد! شما آن زن را مىمانيد كه چون آنچه داشت مىرشت، به يكبار رشتههاىخودرا پاره مىكرد، نه پيمان شما را ارجى است و نه سوگند شما را اعتبارى! جز لاف جزخودستايى، جز در عيان، مانند كنيزكان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه داريد؟شما گياه سبز وتر و تازهاى را مىمانيد كه بر توده سرگينى رسته باشد و مانند گچى هستيد كهگورى را بدان اندوده باشند، چه بد توشهاى براى آن جهان آماده كرديد، خشم خدا و عذابدوزخ، گريه مىكنيد؟ آرى به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريستنيد. بيش بگرييد و كم بخنديد! باچنين ننگى كه براى خود خريديد، چرا نگرييد؟ ننگى كه با هيچ آب شسته نخواهد شد، چهننگى بدتر از كشتن پسر پيغمبر و سيد جوانان بهشت؟! مردى كه چراغ راه شما و ياور روزتيره شما بود. بميريد! سر خجالت را فرو بيفكنيد! به يك بار گذشته خود را بر باد داديد و براىآينده هيچ چيز به دست نياورديد! از اين پس بايد با خوارى و سرشكستگى زندگى كنيد؛ چه،شما خشم خدا را براى خود خريديد! كارى كرديد كه نزديك است آسمان بر زمين افتد و زمينبشكافد و كوهها در هم بريزد. مىدانيد چه خونى را ريختيد؟ مىدانيد اين زنان و دختران كهبىپرده در كوچه و بازار آوردهايد، چه كسانى هستند؟! مىدانيد جگر پيغمبر خدا را پارهكرديد؟! چه كار زشت و احمقانهاى! كارى كه زشتى آن سراسر جهان را پر كرده است. تعجبمىكنيد كه از آسمان قطرههاى خون بر زمين مىچكد؟ اما بدانيد كه خوارى عذاب رستاخيرسختتر خواهد بود. اگر خدا هم اكنون شما را به گناهى كه كرديد نمىگيرد، آسوده نباشيد،خدا كيفر گناه را فورى نمىدهد اما خون مظلومان را هم بى كيفر نمىگذارد، خدا حساب همهچيز را دارد.» [30] راوى گويد: سخنان زينب مردم كوفه را گريان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشيمانىدست به دهان گرفته بودند. در كنار خود پيرمردى را ديدم به قدرى گريسته كه محاسنشترشده است. او زير لب با حال گريه مىگفت: «پدرم و مادرم فداى شما! سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانانتان بهترين جوانان،زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلها است. شما هرگز خوار و مقهور نمىگرديد.» [31] در مجلس ابنزياد زينب كبرا(س) لباسهاى كهنه و نامناسب بر تن داشت. از اين رو به طور ناشناس در ميانزنان وارد مجلس گرديد و در گوشهاى نشست. زنان نيز اطرافش را گرفتند تا كمتر جلبتوجه نمايد. ابنزياد كه رفتار اهلبيت را زير نظر داشت متوجه موضوع گرديد و براى اينكهزينب را شرمنده نمايد گفت: «آن زن كيست كه در ميان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زينب كبرا سخن او را پاسخ نداد. ابنزياد براى بار دوم و سوم اين سخن را تكرار كرد، تا سرانجام يكى از زنان گفت: «اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابنزياد رو به زينب كرد، گفت: «سپاس خدايى را كه شما را كشت و رسوا كرد و نشان دادكه سخنانتان دروغى بيش نبود!» زينب فرمود: «سپاس خدايى را كه ما را به پيامبرش محمد(ص) كرامت داد و از پليدىها پاك گردانيد. همانافاسق رسوا گرديد و فاجر دروغ مىگويد و آن ما نيستيم!» ابنزياد براى اينكه احساسات حضرت زينب را تحريك كند، گفت: «كار خدا را با برادر واهلبيت خود چگونه ديدى؟» زينب: «جز زيبايى نديدم! آنان گروهى بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقدر فرموده بود پس بهسوى آرامگاهشان شتافتند. به زودى خداوند ميان تو و آنان جمع خواهد كرد و آنان با تومخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آنگاه خواهى ديد كه پيروز و رستگار كيست. اى زادهمرجانه! مادرت به سوگت نشيند!» اين سخن بيانگر اوج شخصيت حضرت زينب از نظر معرفت، شناخت، ايمان، رضا وتسليم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگى اين بانوى بزرگ همه را به تعجب و شگفتىوا مىدارد. تمام اين حوادث ناگوار و سخت چون در راستاى خشنودى و رضاى خداونداست، در نظر حضرت زينب زيبا و گوارا است. ابنزياد كه قصد شرمسار نمودن حضرت زينب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چناندر مقابل منطق حضرت زينب شكسته شد، كه از شدت خشم و عصبانيت قدرت تفكر وانديشه را از دست داد و تصميم به كشتن زينب گرفت. اين روش همه ستمكاران وزورمداران است كه شكست خود را در ميدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبرانمىكنند؛ ولى عمرو بن حريث با سخنان خود قدرى او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زناست و زنان به سخنانشان بازخواست نمىشوند!» ابنزياد كه با سخن عمرو از كشتن زينب منصرف شد، اين بار براى جبران شكست خودبه ناسزاگويى روى آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسين» طغيانگر و سركشانخاندان تو شفا و آسايش بخشيد!» اين سخن دل حضرت زينب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را كشتى، شاخههايم را بريدى و ريشهام را بر كندى. اگر اينشفاى توست، به تحقيق شفا يافتى!» ابنزياد: «اين زن به سجع سخن مىگويد! پدرش نيز شاعر و سجع باف بود!» زينب: «اى زاده زياد! زنان را با سجع چه كار؟» [32] در مجلس يزيد «اى حسين! اى محبوب رسول خدا، اى زاده مكه و منى، اى زاده فاطمه زهرا بهترين زنان، اىزاده دختر مصطفى!» نوحهسرايى زينب(س) همه اهل مجلس را گرياند. يزيد كه تا آن زمان ساكت نشسته بود،شروع كرد با چوب خيزران بر لب و دندان امامحسين(ع) بكوبد و اشعار كفرآميز ابن زبعرىرا كه در احد سروده بود بخواند. حاضران در مجلس بر اثر تبليغات گسترده بنىاميه در طول سالهاى طولانى حكومتمعاويه بر شام و تبليغات سنگين يزيد در غفلت و بىخبرى كامل از حقايق به سر مىبردند وواقعاً تصور مىكردند، يزيد گروهى آشوبگر را كشته است. از اين رو لازم بودآنان از خوابخرگوشى چندين ساله خود بيدار شوند. مسئوليت اين بيدارگرى بازينب(س) بود؛ زيرا اگرامام سجاد(ع) در شرايطى كه يزيد سر مست از غرور پيروزى بود،لب به سخن مىگشود،احتمال كشته شدنش بسيار بود. سخنان زينب سبب شد كهمجلس به گونه ديگرى غير ازآنچه يزيد مىخواست پايان يابد. او با سخنان خود يزيدويزيديان را رسوا كرد. [33] خطبهمعروف و كوبنده آن بانوى سخن در چنين فضايى ايرادشد؛ خطبهاى پر نكته و سراسرمعرفت و بينشسياسى كه بايد جداگانه مورد شرح و تفسير قرار گيرد. برگزارى مراسم سوگوارى در شام سوگوارى اهلبيت، آن چنان تأثيرى در شام گذاشت كه وقتى اهلبيت وارد خانهمىشدند زنى از خاندان ابوسفيان نبود مگر آنكه به استقبال آنان بشتابد و بر امامحسين(ع)گريه و زارى كند. [34] پي نوشت ها : [28]. محمد مهدى حائرى، همان، ج2، ص186 - 187. نظرات شما عزیزان: [ شنبه 24 دی 1390برچسب:عاشورا نقش بى همتاى زينب(س), ] [ 8:17 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |